پاییز داره تموم میشه ولی نه بارونی بارید و نه من رعد و برقی دیدم از پاییز فقط مدرسه سرجاش بود
⋆ بر روی صحنه مانند همیشه مئدرخشید
و اما مانند همیشه هم انگار ؛ لایهای کلفت از ظاهر سازی جدیدی را روی خودش کشیده بود تا کسی دردش را نبیند . با لبخندی که چال گونهاش را هم به ارمغان مئآورد و پدیدار مئکرد تمام آشفتگی ذهنیاش را جلوی آنها قایم مئکرد که مبادا کسی اورا به تمسخر بگیرد . اما همچین چیزی ممکن نبود . اینکه کسی اورا به مسخره بگیرد . مگر ممکن بود که با تمام آن بازیگری کسی سر از زیر آن لایه دربیاورد و بداند که کاسهای زیر نیمکاسه است ؟ با تعظیمی در آخر به روشنایی خود پایان داد اما بازتابی را که شامل بود مانند در بر گرفتن نور خورشید بر روی کل زمین و استفاده مفیدش حتی برای ماه بود . سرش را خم کرد و با خم شدن قطره اشکی را که در شیار چشمش حبس شده بود را رها ساخت و اجازه سقوطش بر روی زمین را صادر کرد . اشک افتاد اما هیچکس متوجه نشد . خاطرات دیرینهاش بر ذهنش چیره شد اما لبخندی که درد از او چکه مئکرد را روی صورتش که بر اثر همچنان خم بودن برای تعظیمش رو به زمین بود ، شفاف ساخت .
بزرگ ترین توهین به یک انسان ، انکار رنج اوست .
᥎ᥱᥣm᥆ᥙrᥒ²
بیخیال من هنوز تو براورد فواصل مشکل دارم رفتم تو دیوار باهاش
عینک جدید واقعا عذابه