https://virasty.com/ZahereM/1690429239177677180
پدرم تعریف میکنه** سه ساله بودم که همراه مادرم در مجلس #عزای امام #حسین ع که بطور #مخفیانه درمسجدی برگزار شده بود شرکت کرده بودم یک دفعه ماموران حمله کردند و مجلس را به هم زدند و #چادر از سر #زنان می کشیدند. هنوز صدای تپش های #قلب مادرم که از ترس پشت منبر قایم شده بود تا ماموران بروند در ذهنم هست....**
قدر این #انقلاب،امام ره و رهبری را بدانیم.پدرم هنوز بعدهشتاد و اندی سال این خاطره ترسناک از یادش نرفته و دایما با گریه بازگو میکنه .چرا ما عوض روایت فراموش کاری را دوست داریم.
تاریخ برای عبرت گرفتن است نه خواندن و تکرار💥💥💥
https://eitaa.com/women92