✍اون همه تمسخر، برام سنگین بود
🔸یادمه به سن تڪلیف رسیده بودم. نمازم رو می خوندم، اما مامانم نه میذاشت روزه بگیرم نه مفهوم حجاب رو یادم داده بود! تا کلاس پنجم با نامحرم هم دست میدادم، موهامو هم نمی پوشنوندم! چون اصلا نمی دانستم این کار گناهه.
تا اینکه خدا لطف کرد و من دوره راهنمایی رو رفتم به یک مدرسه مذهبی. تو دوره راهنمایی من واقعا راهنمایی شدم. معلما و مربیای اونجام مفهوم واقعی دین رو بهم یاد دادن. برای مدرسه چادر الزامی بود.
خانوادم خیلی مخالفت کردن حتی می خواستن به خاطر چادر مدرسه ام رو عوض کنن، اما من اینقدر چادر رو دوست داشتم که کلی التماس کردم که اجازه بدن اونجا بمونم و چادر سرم کنم.
🔹حس عجیبی به چادر داشتم، حس می کردم بزرگ شدم. از همون دوران بود که تازه داشتم مومن بودن را لمس می کردم، تو مدرسه مون آموزش مفاهیم دینی، با دلیل و مدرک بود که من با اون سن و سال هم می دونستم باورشون کنم. از نظر درسی هم همیشه جز شاگردهای ممتاز بودم و همین باعث شد دید خانواده م نسبت به من عوض بشه.
هر چند تو اون سه سال بیرون مدرسه کلی مسخره ام می کردن. خانواده م برای بیرون مدرسه بهم اجازه نمی دادن چادر سرم کنم. هم خانواده م هم فامیل هام کلی نیش و کنایه بارم می کردن. تو اون سن و سال اون همه تمسخر واسه رعایت مسائل دینی برام خیلی سنگین بود! بعضی وقتها اشگم رو در می آوردن، می گفتن: این چیه انداختی رو سرت، اگه چادر سرت باشه حق نداری با ما بیرون بیای!
🔸کم کم رفتارم روی خواهرای کوچیکترم که پوششم رو می دیدن هم اثر گذاشت و اونها هم خواستن چادری بشن. اونها هم اوایل شدیدا از طریق خانواده سرزنش شدن، اما کم کم برخوردا عادی شد. خلاصه بعد از چند سال مامان و بابام هم به درست بودن کارمون پی بردن و بهمون افتخار کردن!
دوره دبیرستان و دانشگاه با لینکه بعضیا چادر رو کنار میذاشتن، اما ما سه تا خواهر با افتخار بیشتری چادرمون رو حفظ کردیم. هر چند هیچ وقت از نیش و کنایه ها و مسخره کردنای بعضی هم کلاسی ها در امان نبودم اما ارزشش رو داشت و داره.
🔹بالاخره بندگی و عاشقی که فقط به حرف نیست باید واسه عشقت سختی بکشی حرف و نیش و کنایه بشنوی مگه سختی های ما از سختی های حضرت زهرا و حضرت زینب و شهدای کربلا بیشتره؟
💌 #حجابفاطمے
💌 #واجبفـرامـوششـده
••••••••••••••••••••••••••
⌚️@WakeUp3
••••••••••••••••••••••••••