🔹 #گزارش غرب شناسی : دوره ها و مکاتب
🔹جلسه سیزدهم
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹موضوع: ورود به مقدمات رنسانس
✍تنظیم از: امیر مهدی هیزجی
◼️خلاصه جلسه قبل: در جلسه قبلی نقش کلیسا در مادی گرایی بررسی شد که در آن جا ۲ عامل کلی برای نقش کلیسا در مادی گرا شدن مردم بیان شد :۱.نارسایی مفاهیم در مورد الهیات. ۲.خشونت های کلیسا
◾️عوامل ظهور دوره رنسانس
▪️مقدمه: شروع دوره رنسانس از قرن ۱۴ م بوده و تا اواخر قرن ۱۷ م ادامه داشته .
واژه رنسانس اصطلاحی است فرانسوی که به معنای نوزایی است و فلسفه نامگذاری اش را این دانسته اند که پایه گذاران این دوره اعتقاد به ظهور دوره جدید و خروج از فلسفه اسکولاستیک و مدرسی را دارا هستند و در نتیجه منجر به ظهور دوره جدیدی شد که حیات بشر را دستخوش تغییر قرار داد
🔸۴ دسته عامل در ظهور رنسانس :
۱.عوامل علمی
۲.عوامل فرهنگی
۳.اجتماعی سیاسی
۴.عوامل فکری و فلسفی
💬نکته: عصر رنسانس مرکب از این عوامل است و این موارد در همدیگر اثرگذار هستند
🔸بررسی مجزای عوامل
🔺۱.عوامل علمی
۱.۱.نهضت ترجمه از آثار مسلمین: در قرن ۱۲ و ۱۳ اتفاق افتاد و در نتیجه باب یکسری از علوم را برای غربی ها باز کرد چون تنها منبعشان همان فلسفه اسکولاستیک و مدرسی بود.
۲.۱.فلسفه اسکولاستیک: از این جهت از زمره عوامل شمرده میشود که فشار و رفتار کلیسا منجر به این شد که اعمالشان نتیجه عکس دهد.
۳.۱.نهضت علمی اکتشافات و اختراعات :
_صنعت چاپ: نتیجه اش خروج کتب از کتابخانه ها و انتقال دانش بود.
_دریانوردی: اضافه شدن مواردی به کشتی ها برای پیشرفته تر شدن و در نتیجه بیشتر ماندن بر سطح آب
_تلسکوپ: تا قبل از تلسکوپ تحلیل های نجومی صرفا متوقف بر محسابات ریاضی یا چشمی بود.
_باروت : سازماندهی کردن آن و قراردادن آن جزو سلاح های ارتش.
🔺۲.عوامل فرهنگی:جنبش های ادبی و هنری که در جلسات آینده با عنوانی مجزا به این دسته عوامل پرداخته خواهد شد.
🔺۳.عوامل و تحولات اجتماعی سیاسی:
۱.۳.دادگاه های تفتیش عقاید
۲.۳.ظلم پادشاهان
۳.۳.سست شدن نظام فئودالیسم : به این دلیل که قدرت متمرکز پادشاهان و کلیسا کم شد و فشار روی کارگر ها زیاد بود.
۴.۳.پیشرفت تجارت و کشاورزی در اروپا : به دلیل دریا نوردی و تسهیل در رفت و آمد و درنتیجه افزایش صادرات و واردات.
۵.۳.ایجاد سرمایه و بانک
۶.۳.نهضت های اصلاحی دینی(پروتستان)
۷.۳.تضعیف کلیسا و نظام شورایی
🚦@Westernstudies
غرب شناسی|استاد جواهری
🔹 #گزارش غرب شناسی : دوره ها و مکاتب 🔹جلسه سیزدهم 🔹استاد سید مجتبی امین جواهری 🔹موضوع: ورود به مقدما
تصویر تخته جلسه سیزدهم
#غرب_شناسی دوره ها و مکاتب
🚦 @Westernstudies
🔹#گزارش غرب شناسی دوره ها و مکاتب
🔹جلسه چهاردهم
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹موضوع : ادامه عوامل در ظهور رنسانس
✍تنظیم از: امیر مهدی هیزجی
◼️خلاصه جلسه قبل: در جلسه قبلی از عواملی که تاثیر گذار بودند در شکل گیری رنسانس بحث شد که این عوامل به ۴ دسته کلی تقسیم میشدند :۱.عوامل علمی.۲.عوامل فرهنگی۳.عوامل و تحولات سیاسی اجتماعی ۴.عوامل فکری فلسفی که از ۳ مورد آنها بحث شد.
◾️عامل چهارم در ظهور رنسانس
🔺عوامل فکری فلسفی:
۱.انقلاب فکری فلسفی دکارت
۲.انقلاب کوپرنیک
۳.انقلاب فکری گالیله
🔸انقلاب فکری فلسفی دکارت
رنه دکارت فیلسوفی است فرانسوی که در قرن ۱۶ ب م متولد و در قرن ۱۷ ب م از دنیا رفته است .
🔸اندیشه دکارت
🔻زمینه ظهور: منشا ظهور اندیشه دکارت از شک گرایی در کلیسا آغاز شد و تفکر دکارت به گونه ای پیش رفت که دکارت منشا ظهور شک در شناخت،شناخته شد. و موج دوم شک گرایی بعد از وی آغاز شد و به نوعی سنگ بنای این عقیده را دکارت پایه ریزی کرد.
شک دکارت : دکارت پس از شک در کلیسا کم کم به همه چیز شک میکند و نمیتواند حقیقتی را برای اشیاء درک کند و واقعی برای آن ها پیدا کند.
💬نکته: دکارت حتی با وجود اینکه در طبیعیات دست داشته نتوانسته وجودی برای طبیعت درک کند و ارتباط حسی را نمیتوانسته منشا شناخت بنامد و حس باعث نمیشود که ما حقیقت اشیاء را درک کنیم چون حقیقت برای عقل است .
و در معقولات هم نمیتوانسته به بدیهیات برسد چرا که هیچ محتوایی ندارد که شک در آن نباشد.
🔻سرانجام فکر دکارت : سپس به این نتیجه میرسد که تنها چیزی که نمیتواند در آن شک کند خود شکش است و به این نتیجه رسید که "من شک میکنم پس هستم" و با همین پایه شناخت را بنا گذاشت و واقعیت را فرع اندیشه دانست و با همین تفکر چیز های دیگر را ثابت کرد و به مسیحیت رسید.
🔻سوء استفاده از تفکر دکارت : هر چند خود دکارت از این تفکر به نتیجه درستی رسید ولی همین مبنا پایه بسیاری از عقائد دیگر شد و به نحوی فلسفه را به قبل و بعد از این مبنا تقسیم کرد . چرا که قبل از دکارت و از زمان ارسطو این شناخت بود که فرع واقعیت بود .
و بعد از دکارت آمدند و گفتند که حالا که واقعیت فرع شناخت است ما باید اول بفهمیم معرفت چیست که واقع را از آن بفهمیم و مسیر فلسفه تا قبل از این تفکر هستی شناسی بود ولی حالا تبدیل شد به معرفت شناسی و ملاک هستی شد خود انسان .
🔻نتیجه : نتیجه تفکرات دکارت این شد که عده ای پس از او آمدند و گفتند هر کس با نظر خودش به واقع میرسد و این شد منشا پلورالیزم
و پایه های امانیسم هم از این اندیشه شکل میگیرد چرا که آن ها انسان را محور عالم قرار میدهند.
و مبحث نسبیت اخلاق راسل هم که خوب یا بد بودن و خاصیت شیء را نسبت میدهد به مواجهه انسان و نسبتی که با آن شیء دارد را هم این مبنا پایه ریزی کرد .
🚦@Westernstudies
جلسه پانزدهم غرب شناسی.mp3
29.59M
جلسه پانزدهم
#غرب_شناسی دوره ها و مکاتب
#امین_جواهری
دکارت و تأثیر اندیشه فلسفی او بر آینده فلسفه
🚦@Westernstudies
🔹#گزارش غرب شناسی دوره ها و مکاتب
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه پانزدهم
🔹عنوان: دکارت و تاثیر او بر آینده فلسفه غرب
✍تنظیم از: حسن احمدی منش
🔸. بخش هایی از کتاب «تفکر فلسفی غرب از نظر استاد مطهری» خوانده شد و در این زمینه آدرس هایی داده شد، آشنایی با قرآن/ جلد1، مجموعه آثار/ جلد13/ صفحه 345، 346 و شناخت بر قرآن/149،150.
🔸. دکارت ابتدا به سراغ ابزارهای شناخت رفت و آنان را بررسی نمود، لکن دید همه جیز قابل مناقشه و لغزان است، ولی در این میان به یک مطلبی پی برد و یافت که در اینکه شک میکند نمی تواند شک نماید و وسط زمین و آسمان یک سخره ای برای تکیه پیدا نمود. در این هنگام یک استدلالی بدست آورد: من شک می کنم پس هستم. پس از آن تمام معارف را بر پایه این استدلال ثابت نمود.
نظر وی این درباره مسحیت اینگونه بود: من هم اکنون فقط به دین مسحیت علم دارم و طبق علمئ من مسیحیت بهترین دین است، ولی شاید در نقطه دور افتاده ای همچون ایران، دین بهتری وجود داشته باشد.
🔸. به استدلال دکارت خدچه وارد است، زیرا هستی هر شخصی از اندیشیدن بدیهی تر است و این را از استدلال دکارت هم می توان پی برد (من می اندیشم) از (ام) می توان بدین مورد پی برد چون اگر منظور فعل مطلق باشد، نمی شود به فاعل مطلق رسید.
🔸. برخی گمان کرده اند که بوعلی نیز همچون دکارت استدلال نموده است، لکن استدلال بوعلی با دکارت کاملا در تضاد هست. زیرا بوعلی این استدلال دکارت را مطرح می نماید و در ادامه اذعان به بطلان آن می نماید.
🔸. در ادامه دو شخصیت بسیار مهم آمپریسم، نام برده شدند: بارکلی و دیوید هیوم.
تفکر آنها: ما از عقل نمی توانیم به معرفت واقعی و حقیقی پی ببریم و تنها از حس می توانیم به معرفت برسیم، زیرا حس تنها پل ارتباط ما با خارجی است که از دسترس تخیل ما خارج است، و اثر می پذیریم. علاوه بر این مطالب آمپریسم ها اعتقاد دیگری هم دارند و می گویند درست است که تنها پل معرفتی ما حس است لکن نمی توانیم با این حس یه معرفت یقینی بالمعنی الاخص برسیم.
اشکال: حس دارای خطاهای زیادی است، بعنوان مثال سراب، که ابتدا گمان می گنیم که آب است، لکن کاشف به عمل می آید که سراب بوده.
جواب: خطای حس را هم با حس تشخیص می دهیم، پس حس خطا ندارد و خطا پذیر نمی باشد.
🔸. در ادامه چند کلمه مهم، بیان شد:
الف، سوژه: زاویه دید.
ب، سابجکت: موضوع.
ج، ابجکت: پدیده علمی.
🔸. پس از دکارت دیگر معرفت یقینی در میان فلاسفه غرب از بین رفت. بعنوان مثال کانت یک جمله معروفی دارد: دکارت مرا از خواب جزم گرایی در آورد.
🚦@Westernstudies
جلسه شانزدهم غرب شناسی .mp3
23.42M
جلسه شانزدهم
#غرب_شناسی دوره ها و مکاتب
#امین_جواهری
عبارات استاد مطهری درباره دکارت
🚦@Westernstudies
🔹#گزارش درس غرب شناسی دوره ها و مکاتب
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه شانزدهم
🔹عنوان: عبارت های استاد مطهری درباره دکارت
✍🏻تنظیم از: حسن احمدی منش
🔹. آدرس ها:
آشنایی با قرآن جلد1/ صفحه 55/
مجموعه آثار جلد13/ صفحه 345 و 346/
شناخت در قرآن/ 149 و 150/
🔸. یکی از تیترهایی که ما را وارد در دنیای هیوم و بارکلی و امثال این دونفر می نماید این تیتر می باشد: (ارزش معلومات!)
معلومات دو نوع اند:
الف، معلوماتی از خارج آمده اند
ب، معلوماتی که فطری و از ابتدا در ذهن وجود داشته است.
مثال: انسانی که به یک شئ نگاه می کند، یکسری اطلاعاتی را از قبل دارا می باشد، و یکسری اطلاعات را نیز از طریق نگاه کردن یا حواس در ذهنش ایجاد می شود. مثلا مفهوم اندازه در خارج مصداقی ندارد و جزو معلومات قبلی ما می باشد، لکن شناخت ما از خارج از طریق مفهوم اندازه انجام می گیرد، و اشیاء را با کمیت مقایسه می نماییم.
یک پزشک حس گرا که تفکر این چنینی داشته است و تنها راه شناخت را حس می دانسته است یک جمله معروفی را گفته است: من تا زمانی که چیزی را زیر تیغ جراحی، حس نکنم باور نمی نمایم.
🔸. در ادامه کتاب تفکر فلسفی غرب/ صفحه 160 و کتاب مجومعه آثار شهید مطهری/ جلد6/صفحه 485 خوانده شد.
🔸 . فرق تفکرات بایکدیگر:
اگر کسی بگوید، فقط محسوسات ما را به واقع می رساند: آمپریسم
اگر کسی بگوید، فقط معقولات ما را به واقع می رساند: راسیونالیسم
دکارت جزو کسانی بود که عقل را مطابق واقع می دانسته است. اگر کسی معتقد باشد که هردوی عقل و حس، ما را به واقع می رساند، حرف رئالیسم و نظر اسلام را می گوید.
🔸. نکته: دکارت خودش یک دانشمند تجربه حسی بوده، لکن آنرا وسیله کشف حقیقت نمی دانسته. حسیات را صرفا وسیله ای برای گذراندن زندگی می دانسته است.
🔸 . در ادامه یکی از متفکرین، روشن فکری، که طبق تعریف استاد (سرش به تنش بیرزد) این شخص بود: آقای فروغی
این شخص کتابی را تألیف نمود، به نام (سیر حکمت در اروپا). در این کتاب، آقای فروغی تفکرات مهم و باعث انقلاب فکری غرب را ترجمه نموده و صرفا آنها را توضیح داده است.
نکته ای درباره روشن فکری بیان شد: طبق تعریف مقام معظم رهبری، روشن فکری در ایران، «بیمار» متولد شد.
🔸. در ادامه مطالبی درباره دکارت از کتاب، (سیر حکمت در اروپا، نوشته آقای فروغی) خوانده شد.
. دکارت: من از برخی از اجسام احساس گرمی می کنم، مانند: آتش، لکن نمی توانم حکم نمایم و معنقد شوم که آتش دارای گرما است، زیرا ممکن است عصب بدن من یک خاصیتی دارد که وقتی با آتش برخورد می کند، احساس گرما می کند.
🚦@Westernstudies
جلسه هفدهم غرب شناسی.mp3
25.49M
جلسه هفدهم
#غرب_شناسی دوره ها و مکاتب
#امین_جواهری
معرفی کتاب سیر حکمت در اروپا و مطالعه بخش دکارت
توضیح نظریه هیوم و تطبیق بر متن سیرحکمت در اروپا
🚦@Westernstudies
🔹#گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه هفدهم
🔹عنوان:خواندن متن قسمت هایی از سیر حکمت در اروپا
✍تنظیم از: محمد محسن دهنوی
آغاز جلسه با معرفی کتاب سیر حکمت در اروپا آقای فروغی (جدال بر سر قیمت و انتشارات )
دو جلدی +ترجمه رساله گفتار در روش دکارت
توضیح استاد: جهت فهم کتاب و حداکثر استفاده با پیش زمینه شهید مطهری به سراغ این کتاب بیاییم. (اشاره به آمادگی بچههای کلاس پس از این دوره برای ورود به مرحله متوسط غرب شناسی)
اشاره به مفید بودن کتاب سیر حکمت در اروپا جهت سطح آشنایی با حکمت غرب
منظور از سیر حکمت چیست؟ فلسفه و حکمت به عنوان یک دانش از ابتدای یونان باستان هم تحول روشی و هم تحول موضوعی پیدا میکند مثلاً برای توضیح (هگل) و (کانت) ابتدا (دکارت) توضیح داده شد و پاسخ او به شک گرایی جریان جدیدی را شکل میدهد.
🔺توضیح شخصیتهای تاثیرگذار:
# رنه دکارت فرانسوی
# دیوید هیوم اسکاتلندی
# امانوئل کانت آلمانی
# فردریش هگل آلمانی
🔺نقشه بحث این بود۱. انقلاب کوپرنیکی ۲.انقلاب گالیله
(اشاره به عوامل فکری این تحول اشاره به اینکه آلمان مهد فلسفه است)
🔺جمعبندی دکارت: آگاهی از اتفاقاتی که برای گالیله پیش آمده بود موجب شد خیلی از دیدگاههای خود را به صراحت بیان نکند پس از باز شدن فضا و آمادگی آنها را منتشر کرد در این دوره فئودالیسم پابرجا بود کلیسا ضعیف شده بود و اصلاحات شروع شده بود و در سال ۱۷۹۳ پادشاهی فرانسه از بین رفت (لویی شانزدهم) فرانسه مهد دموکراسی (رشته حقوق برای فرانسه است و فرانسوی زبان حقوق است)
دکارت حس را ناکارآمد دانست فلذا عقلگرا بود منتها معرفت را مقدم بر همه چیز کرد و خرد انسانی را محور اثبات خدا و فهم و درک خدا قرار داد اثر دکارت انقلاب اول نام گرفت و هیوم را انقلاب دوم در زلزلهای که در فلسفه ایجاد شد میدانند.
هیوم گفت: ما شک گرایی را از دکارت قبول میکنیم ولی راه آن را قبول نداریم به هیوم گفتند: جوهر روحانی را در نفس انسان قبول داری؟ گفت: نمیدانم تنها چیزی که از این مفهوم وجود دارد آثاری است.
هیوم کتاب طبیعت آدمی را نوشت و ساختار ذهن انسان را توضیح داد
مراجعه به متن جهت متن خوانی (صفحه ۳۵۸ سیر حکمت در اروپا ناشر زوار فصل پنجم حکمای انگلیس در صده هجدهم)
هیوم حقیقت وجود را بحثی بیحاصل میپنداشت. هیوم گفت: در فلسفه حرف از معرفت یقینی جزم نزنید آنچه ما میبینیم نوع اول حس و قوی است آنچه تصور میکنیم نوع دوم حس و ضعیف است.
تنها برهانی که هیوم قابل نقد کردن میداند برهان نظم برای وجود خداست
هیوم میگوید: تجربه برای من علیت نیست عادت به تکرار گذشته است
مظفر گفت: تجربیات قیاس خفی دارند با تکرار تجربه به علت میرسی علت را کشف میکنی جزو یقینیات میشود همه آنچه در تجربیات صحبت میشود استقراء است و شیوه استنتاج هم از استقراق است و هزاران بار هم انجام دهیم همین میشود تجربیات یعنی نفی علیت.
هیوم میگوید: علت قابل فهم نیست چون دسترسی به حقیقت شی نداریم اینکه تجربه جواب یکسان دارد به این معنی نیست که رابطه علی معلولی دارند بلکه به این دلیل است که ما میخواهیم آنچه در ذهنمان است تکرار شود (هیوم علیت را قبول ندارد)
هیوم میگوید: اینکه بگوییم رابطه حقیقی بین اشیا علیت است؛ این رابطه را قبول ندارم از مشاهده حسی به دست نمیآید علت یا باید به حس برگردد یا به مفاهیم عقلی برگردد این مفاهیم عقلی (موهومات) است. اگر هم به حس برگردد از حس علت در نمیآید
اینکه این موجب است در نمیآید آنچه حس میبیند همزمانی دو پدیده است.
مطالعه دوباره کتاب
ذهن صفات خودش را (خردمندی و فضائل) که ضعیف شده نسبت میدهد به خدا.
هیوم میگوید: وقتی نمیتوانم حسش کنم پس نیست.
هیوم تمام مفاهیم را حسی کرده و به حس برمیگرداند.
کانت جمع میکند بین حسگرایی هیوم و عقلگرایی دکارت
کانت میگوید: حسگرایی و عقلگرایی محض هم غلط است.
🚦@Westernstudies
جلسه هجدهم غرب شناسی.mp3
30.44M
جلسه هجدهم
#غرب_شناسی دوره ها و مکاتب
#امین_جواهری
اندیشه کانت و توضیح سوژه و ابژه ، نومن و فنومن
🚦@Westernstudies
🔹#گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه هجدهم
🔹عنوان: بررسی مبانی کانت
✍ تنظیم از: محمد محسن دهنوی
پیشنهاد استاد جهت تغییرات مشروح آنچه استاد گفته به صورت سیر بنویسیم سپس متن مربوط به آن را ذیل توضیح مشروح استاد بیاوریم
هدف فهمیدن ریشه فلسفه مدرن است تا بفهمیم که
ایران در چه موقعیتی قرار گرفت که جمهوری اسلامی شکل گرفت و انقلاب و جمهوری اسلامی توضیح داده شود تا برسیم به فقه فقه در جایی قرار گرفته که دنیای مدرن آن را درست کرده ظرف خودش نیست و جمهوری اسلامی آمده این ظرف را در خودش هضم کند و مشغول بازسازی ظرف بشود و این بازسازی به فقه نیاز دارد
دکارت هستی در جای خودش است من میخواهم از معرفت به هستی برسم با روش عقل گرایی ولی در زندگی از حس استفاده میکنم چون فقط حس ما را به حقایق بیرون خودمان میرساند و معقولات توهم هستند
دیوید هیوم نمیدانم خدا هست یا نه چون حس نمیشود
حسگرایی ناظر به ابزار شناخت است حالا کانت چه کار کرد
کانت مادر تفکر مدرن محسوب میشود کانت جمع کرد بین هیوم و دکارت و جمله معروف او این است هیوم مرا از خواب جزم گرایی بیرون کرد
هیو میگوید قبل از آغاز تفکر باید ببینیم ابزار معرفتی ما چه مقدار کشش دارد
هیوم پنبه معرفت یقینی را در غرب برای همیشه زد
کانت عقلگرا با هیوم پیش میرود
نتیجهای که کانت به آن رسید این بود ما دو قوه داریم حس
فاهمه معقولات
تنها ارتباط ما با واقعیت حس است انسان وقتی به دنیا میآید لوح سفیدی است که اولین بار از طریق حواس داده های خارجی را داخل این لوح سفید جایگذاری میکند و وارد حوزه ادراکی او میشود
یک سری گزارههای خام حسی به ما میرسد
برای آنکه به ما قاعده دهد و نسبت دهیم به کل هستی فطریات یک سری چیزهایی بود که به صورت پیش فرض روی لوح سفید وجود ما بود
یک سری مفاهیم ذهنی ما هست که از واقع نیامده مثل کمیت کیفیت اسم اینها مقولات کانتی است
کمیت شامل کلی جزئی شخصی
کیفیت شامل ایجابی سلبی عدولی
نسبت شامل شرطی حملی انفصالی
جهت شامل وجوبی امکانی امتناعی
گزارههای حسی برای اینکه قاعده شوند نیازمند آن هستند که از طریق مقولاتی که به صورت فطری وجود دارد روی آنها کار شود تحلیل شود و سپس تبدیل به قاعده شوند
مکانیزم ادراک گزارههای حسی برای تبدیل شدن به قاعده نیازمند تحلیل با مفاهیم فطری در قوه فاهمه هستند
کانت میگوید ما برهان عقلی صرف نداریم کتاب کانت برای این موضوع نقد عقل محض نام دارد
هر گزاره حسی برای ورود به قوه فاهمه به صورت ثابت دارای زمان و مکان میشود
زمان و مکان وجود خارجی ندارند مکان دارایی است که ذهن روی ادراک حسی میگذارد من در این زمان دیدم من در این مکان دیدم
دو مشکل اساسی بشر از ابتدا سوت کشیدن بلندگو نداشتن مکان
آیا میتوان قاعدهها یا مفاهیم را به خارج نسبت داد
این مفاهیم فطری مربوط به عقل بود ما این فطریات را از واقع نگرفتیم پس این چیز توضیح فهم ماست
کانت میگوید من از معرفت رسیدم به هستی ولی این هستی منتج از معرفت است و دیگر هستی نیست
دو مفهوم بسیار مهم سوژه و ابژه
سوژه یعنی زاویه دید من فاعل شناسا
ابژه یعنی همان چیزی که من دارم میبینم
کانت میگوید سوژه ابژه را میبیند
نومن متن هستی کنه ذات واقعیت
فنومن واقعیت قابل شناخت
ما دسترسی به نومن نداریم مگر آنچه که فنومن به ما میدهد
فنومن سوژه برای ابژه است
آنچه ما با دیدن چیزی به دست میآوریم فنومن های آن است مثل رنگ شکل اندازه و ولی ما دسترسی به کنه ذات او نداریم
ما هرچه از عالم میبینیم فنومن است و این فنو من ابژه برای سوژه قرار میگیرد
سوژه فاعلی است که دارد میبیند و فنومن همان تصویری است که میبیند
فرق کانت و دکارت
دکارت معرفت را مقدم کرد میگفت هستی که ارسطو میگفته من با معرفت به آن میرسم کانت میگوید من با معرفت میرسم به آنچه میشود شناخت
سوژه اگر بخواهد چیزی را بشناسد منها ابژه او قرار میگیرند و نومن کنه هستی است که به آن دسترسی نداریم
توضیحات بیان شده منشا ایده آلیسم آلمانی است
جنبههای ایده آالیستی هگل از کانت میباشد
نکته سوژه و ابژه علم و معلوم نیست
نکته یقینی بودن یا نبودن ربطی به حس ندارد بلکه مربوط به تحلیلات شما است
پایان جلسه هجدهم
🚦@Westernstudies