eitaa logo
غرب شناسی|استاد جواهری
302 دنبال‌کننده
10 عکس
0 ویدیو
4 فایل
▫️یک دوره مختصر غرب شناسی مقدماتی ▫️آشنایی با تاریخ تمدن غرب از یونان تا مدرنیته ▫️معرفی و بررسی مکاتب فکری و فلسفی ✍️نویسنده های کانال، طلاب شرکت کننده در کلاس هستند. ادمین: @smojtabaamin
مشاهده در ایتا
دانلود
جلسه سیزدهم غرب شناسی .mp3
26.64M
جلسه سیزدهم دوره ها و مکاتب عوامل پیدایش عصر روشنگری 🚦@Westernstudies
🔹 غرب شناسی : دوره ها و مکاتب 🔹جلسه سیزدهم 🔹استاد سید مجتبی امین جواهری 🔹موضوع: ورود به مقدمات رنسانس ✍تنظیم از: امیر مهدی هیزجی ◼️خلاصه جلسه قبل: در جلسه قبلی نقش کلیسا در مادی گرایی بررسی شد که در آن جا ۲ عامل کلی برای نقش کلیسا در مادی گرا شدن مردم بیان شد :۱.نارسایی مفاهیم در مورد الهیات. ۲.خشونت های کلیسا ◾️عوامل ظهور دوره رنسانس ▪️مقدمه: شروع دوره رنسانس از قرن ۱۴ م بوده و تا اواخر قرن ۱۷ م ادامه داشته . واژه رنسانس اصطلاحی است فرانسوی که به معنای نوزایی است و فلسفه نامگذاری اش را این دانسته اند که پایه گذاران این دوره اعتقاد به ظهور دوره جدید و خروج از فلسفه اسکولاستیک و مدرسی را دارا هستند و در نتیجه منجر به ظهور دوره جدیدی شد که حیات بشر را دستخوش تغییر قرار داد 🔸۴ دسته عامل در ظهور رنسانس : ۱.عوامل علمی ۲.عوامل فرهنگی ۳.اجتماعی سیاسی ۴.عوامل فکری و فلسفی 💬نکته:‌ عصر رنسانس مرکب از این عوامل است و این موارد در همدیگر اثرگذار هستند 🔸بررسی مجزای عوامل 🔺۱.عوامل علمی ۱.۱.نهضت ترجمه از آثار مسلمین: در قرن ۱۲ و ۱۳ اتفاق افتاد و در نتیجه باب یکسری از علوم را برای غربی ها باز کرد چون تنها منبعشان همان فلسفه اسکولاستیک و مدرسی بود. ۲.۱.فلسفه اسکولاستیک: از این جهت از زمره عوامل شمرده میشود که فشار و رفتار کلیسا منجر به این شد که اعمالشان نتیجه عکس دهد‌. ۳.۱.نهضت علمی اکتشافات و اختراعات : _صنعت چاپ: نتیجه اش خروج کتب از کتابخانه ها و انتقال دانش بود. _دریانوردی: اضافه شدن مواردی به کشتی ها برای پیشرفته تر شدن و در نتیجه بیشتر ماندن بر سطح آب _تلسکوپ: تا قبل از تلسکوپ تحلیل های نجومی صرفا متوقف بر محسابات ریاضی یا چشمی بود. _باروت : سازماندهی کردن آن و قراردادن آن جزو سلاح های ارتش. 🔺۲.عوامل فرهنگی:جنبش های ادبی و هنری که در جلسات آینده با عنوانی مجزا به این دسته عوامل پرداخته خواهد شد. 🔺۳.عوامل و تحولات اجتماعی سیاسی: ۱.۳‌‌.دادگاه های تفتیش عقاید ۲.۳.ظلم پادشاهان ۳.۳.سست شدن نظام فئودالیسم : به این دلیل که قدرت متمرکز پادشاهان و کلیسا کم شد و فشار روی کارگر ها زیاد بود. ۴.۳.پیشرفت تجارت و کشاورزی در اروپا : به دلیل دریا نوردی و تسهیل در رفت و آمد و درنتیجه افزایش صادرات و واردات. ۵.۳.ایجاد سرمایه و بانک ۶.۳.نهضت های اصلاحی دینی(پروتستان) ۷.۳.تضعیف کلیسا و نظام شورایی 🚦@Westernstudies
جلسه چهاردهم غرب شناسی .mp3
29M
جلسه چهاردهم دوره ها و مکاتب عوامل پیدایش عصر روشنگری 🚦@Westernstudies
🔹 غرب شناسی دوره ها و مکاتب 🔹جلسه چهاردهم 🔹استاد سید مجتبی امین جواهری 🔹موضوع : ادامه عوامل در ظهور رنسانس ✍تنظیم از: امیر مهدی هیزجی ◼️خلاصه جلسه قبل: در جلسه قبلی از عواملی که تاثیر گذار بودند در شکل گیری رنسانس بحث شد که این عوامل به ۴ دسته کلی تقسیم میشدند :۱.عوامل علمی.۲.عوامل فرهنگی۳.عوامل و تحولات سیاسی اجتماعی‌ ۴.عوامل فکری فلسفی که از ۳ مورد آنها بحث شد. ◾️عامل چهارم در ظهور رنسانس 🔺عوامل فکری فلسفی: ۱.انقلاب فکری فلسفی دکارت ۲.انقلاب کوپرنیک ۳.انقلاب فکری گالیله 🔸انقلاب فکری فلسفی دکارت رنه دکارت فیلسوفی است فرانسوی که در قرن ۱۶ ب م متولد و در قرن ۱۷ ب م از دنیا رفته است . 🔸اندیشه دکارت 🔻زمینه ظهور: منشا ظهور اندیشه دکارت از شک گرایی در کلیسا آغاز شد و تفکر دکارت به گونه ای پیش رفت که دکارت منشا ظهور شک در شناخت،شناخته شد. و موج دوم شک گرایی بعد از وی آغاز شد و به نوعی سنگ بنای این عقیده را دکارت پایه ریزی کرد. شک دکارت : دکارت پس از شک در کلیسا کم کم به همه چیز شک میکند و نمیتواند حقیقتی را برای اشیاء درک کند و واقعی برای آن ها پیدا کند. 💬نکته: دکارت حتی با وجود اینکه در طبیعیات دست داشته نتوانسته وجودی برای طبیعت درک کند و ارتباط حسی را نمیتوانسته منشا شناخت بنامد و حس باعث نمیشود که ما حقیقت اشیاء را درک کنیم چون حقیقت برای عقل است . و در معقولات هم نمیتوانسته به بدیهیات برسد چرا که هیچ محتوایی ندارد که شک در آن نباشد. 🔻سرانجام فکر دکارت : سپس به این نتیجه میرسد که تنها چیزی که نمیتواند در آن شک کند خود شکش است و به این نتیجه رسید که "من شک میکنم پس هستم" و با همین پایه شناخت را بنا گذاشت و واقعیت را فرع اندیشه دانست و با همین تفکر چیز های دیگر را ثابت کرد و به مسیحیت رسید. 🔻سوء استفاده از تفکر دکارت : هر چند خود دکارت از این تفکر به نتیجه درستی رسید ولی همین مبنا پایه بسیاری از عقائد دیگر شد و به نحوی فلسفه را به قبل و بعد از این مبنا تقسیم کرد . چرا که قبل از دکارت و از زمان ارسطو این شناخت بود که فرع واقعیت بود ‌. و بعد از دکارت آمدند و گفتند که حالا که واقعیت فرع شناخت است ما باید اول بفهمیم معرفت چیست که واقع را از آن بفهمیم و مسیر فلسفه تا قبل از این تفکر هستی شناسی بود ولی حالا تبدیل شد به معرفت شناسی و ملاک هستی شد خود انسان . 🔻نتیجه : نتیجه تفکرات دکارت این شد که عده ای پس از او آمدند و گفتند هر کس با نظر خودش به واقع میرسد و این شد منشا پلورالیزم و پایه های امانیسم هم از این اندیشه شکل میگیرد چرا که آن ها انسان را محور عالم قرار میدهند. و مبحث نسبیت اخلاق راسل هم که خوب یا بد بودن و خاصیت شیء را نسبت میدهد به مواجهه انسان و نسبتی که با آن شیء دارد را هم این مبنا پایه ریزی کرد . 🚦@Westernstudies
جلسه پانزدهم غرب شناسی.mp3
29.59M
جلسه پانزدهم دوره ها و مکاتب دکارت و تأثیر اندیشه فلسفی او بر آینده فلسفه 🚦@Westernstudies
🔹 غرب شناسی دوره ها و مکاتب 🔹استاد سید مجتبی امین جواهری 🔹جلسه پانزدهم 🔹عنوان: دکارت و تاثیر او بر آینده فلسفه غرب ✍تنظیم از: حسن احمدی منش 🔸. بخش هایی از کتاب «تفکر فلسفی غرب از نظر استاد مطهری» خوانده شد و در این زمینه آدرس هایی داده شد، آشنایی با قرآن/ جلد1، مجموعه آثار/ جلد13/ صفحه 345، 346 و شناخت بر قرآن/149،150. 🔸. دکارت ابتدا به سراغ ابزارهای شناخت رفت و آنان را بررسی نمود، لکن دید همه جیز قابل مناقشه و لغزان است، ولی در این میان به یک مطلبی پی برد و یافت که در اینکه شک میکند نمی تواند شک نماید و وسط زمین و آسمان یک سخره ای برای تکیه پیدا نمود. در این هنگام یک استدلالی بدست آورد: من شک می کنم پس هستم. پس از آن تمام معارف را بر پایه این استدلال ثابت نمود. نظر وی این درباره مسحیت اینگونه بود: من هم اکنون فقط به دین مسحیت علم دارم و طبق علمئ من مسیحیت بهترین دین است، ولی شاید در نقطه دور افتاده ای همچون ایران، دین بهتری وجود داشته باشد. 🔸. به استدلال دکارت خدچه وارد است، زیرا هستی هر شخصی از اندیشیدن بدیهی تر است و این را از استدلال دکارت هم می‌ توان پی برد (من می اندیشم) از (ام) می توان بدین مورد پی برد چون اگر منظور فعل مطلق باشد، نمی شود به فاعل مطلق رسید. 🔸. برخی گمان کرده اند که بوعلی نیز همچون دکارت استدلال نموده است، لکن استدلال بوعلی با دکارت کاملا در تضاد هست. زیرا بوعلی این استدلال دکارت را مطرح می نماید و در ادامه اذعان به بطلان آن می نماید. 🔸. در ادامه دو شخصیت بسیار مهم آمپریسم، نام برده شدند: بارکلی و دیوید هیوم. تفکر آنها: ما از عقل نمی توانیم به معرفت واقعی و حقیقی پی ببریم و تنها از حس می‌ توانیم به معرفت برسیم، زیرا حس تنها پل ارتباط ما با خارجی است که از دسترس تخیل ما خارج است، و اثر می پذیریم. علاوه بر این مطالب آمپریسم ها اعتقاد دیگری هم دارند و می گویند درست است که تنها پل معرفتی ما حس است لکن نمی توانیم با این حس یه معرفت یقینی بالمعنی الاخص برسیم. اشکال: حس دارای خطاهای زیادی است، بعنوان مثال سراب، که ابتدا گمان می گنیم که آب است، لکن کاشف به عمل می آید که سراب بوده. جواب: خطای حس را هم با حس تشخیص می دهیم، پس حس خطا ندارد و خطا پذیر نمی باشد. 🔸. در ادامه چند کلمه مهم، بیان شد: الف، سوژه: زاویه دید. ب، سابجکت: موضوع. ج، ابجکت: پدیده علمی. 🔸. پس از دکارت دیگر معرفت یقینی در میان فلاسفه غرب از بین رفت. بعنوان مثال کانت یک جمله معروفی دارد: دکارت مرا از خواب جزم گرایی در آورد. 🚦@Westernstudies
جلسه شانزدهم غرب شناسی .mp3
23.42M
جلسه شانزدهم دوره ها و مکاتب عبارات استاد مطهری درباره دکارت 🚦@Westernstudies
🔹 درس غرب شناسی دوره ها و مکاتب 🔹استاد سید مجتبی امین جواهری 🔹جلسه شانزدهم 🔹عنوان: عبارت های استاد مطهری درباره دکارت ✍🏻تنظیم از: حسن احمدی منش 🔹. آدرس ها: آشنایی با قرآن جلد1/ صفحه 55/ مجموعه آثار جلد13/ صفحه 345 و 346/ شناخت در قرآن/ 149 و 150/ 🔸. یکی از تیترهایی که ما را وارد در دنیای هیوم و بارکلی و امثال این دونفر می نماید این تیتر می باشد: (ارزش معلومات!) معلومات دو نوع اند: الف، معلوماتی از خارج آمده اند ب، معلوماتی که فطری و از ابتدا در ذهن وجود داشته است. مثال: انسانی که به یک شئ نگاه می کند، یکسری اطلاعاتی را از قبل دارا می باشد، و یکسری اطلاعات را نیز از طریق نگاه کردن یا حواس در ذهنش ایجاد می شود. مثلا مفهوم اندازه در خارج مصداقی ندارد و جزو معلومات قبلی ما می باشد، لکن شناخت ما از خارج از طریق مفهوم اندازه انجام می گیرد، و اشیاء را با کمیت مقایسه می نماییم. یک پزشک حس گرا که تفکر این چنینی داشته است و تنها راه شناخت را حس می دانسته است یک جمله معروفی را گفته است: من تا زمانی که چیزی را زیر تیغ جراحی، حس نکنم باور نمی نمایم. 🔸. در ادامه کتاب تفکر فلسفی غرب/ صفحه 160 و کتاب مجومعه آثار شهید مطهری/ جلد6/صفحه 485 خوانده شد. 🔸 . فرق تفکرات بایکدیگر: اگر کسی بگوید، فقط محسوسات ما را به واقع می رساند: آمپریسم اگر کسی بگوید، فقط معقولات ما را به واقع می رساند: راسیونالیسم دکارت جزو کسانی بود که عقل را مطابق واقع می دانسته است. اگر کسی معتقد باشد که هردوی عقل و حس، ما را به واقع می رساند، حرف رئالیسم و نظر اسلام را می گوید. 🔸. نکته: دکارت خودش یک دانشمند تجربه حسی بوده، لکن آنرا وسیله کشف حقیقت نمی دانسته. حسیات را صرفا وسیله ای برای گذراندن زندگی می دانسته است. 🔸 . در ادامه یکی از متفکرین، روشن فکری، که طبق تعریف استاد (سرش به تنش بیرزد) این شخص بود: آقای فروغی این شخص کتابی را تألیف نمود، به نام (سیر حکمت در اروپا). در این کتاب، آقای فروغی تفکرات مهم و باعث انقلاب فکری غرب را ترجمه نموده و صرفا آنها را توضیح داده است. نکته ای درباره روشن فکری بیان شد: طبق تعریف مقام معظم رهبری، روشن فکری در ایران، «بیمار» متولد شد. 🔸. در ادامه مطالبی درباره دکارت از کتاب، (سیر حکمت در اروپا، نوشته آقای فروغی) خوانده شد. . دکارت: من از برخی از اجسام احساس گرمی می کنم، مانند: آتش، لکن نمی توانم حکم نمایم و معنقد شوم که آتش دارای گرما است، زیرا ممکن است عصب بدن من یک خاصیتی دارد که وقتی با آتش برخورد می کند، احساس گرما می کند. 🚦@Westernstudies
جلسه هفدهم غرب شناسی.mp3
25.49M
جلسه هفدهم دوره ها و مکاتب معرفی کتاب سیر حکمت در اروپا و مطالعه بخش دکارت توضیح نظریه هیوم و تطبیق بر متن سیرحکمت در اروپا 🚦@Westernstudies
🔹 درس غرب شناسی 🔹استاد سید مجتبی امین جواهری 🔹جلسه هفدهم 🔹عنوان:خواندن متن قسمت هایی از سیر حکمت در اروپا ✍تنظیم از: محمد محسن دهنوی آغاز جلسه با معرفی کتاب سیر حکمت در اروپا آقای فروغی (جدال بر سر قیمت و انتشارات ) دو جلدی +ترجمه رساله گفتار در روش دکارت توضیح استاد: جهت فهم کتاب و حداکثر استفاده با پیش زمینه شهید مطهری به سراغ این کتاب بیاییم. (اشاره به آمادگی بچه‌های کلاس پس از این دوره برای ورود به مرحله متوسط غرب شناسی) اشاره به مفید بودن کتاب سیر حکمت در اروپا جهت سطح آشنایی با حکمت غرب منظور از سیر حکمت چیست؟ فلسفه و حکمت به عنوان یک دانش از ابتدای یونان باستان هم تحول روشی و هم تحول موضوعی پیدا می‌کند مثلاً برای توضیح (هگل) و (کانت) ابتدا (دکارت) توضیح داده شد و پاسخ او به شک گرایی جریان جدیدی را شکل می‌دهد. 🔺توضیح شخصیت‌های تاثیرگذار: # رنه دکارت فرانسوی # دیوید هیوم اسکاتلندی # امانوئل کانت آلمانی # فردریش هگل آلمانی 🔺نقشه بحث این بود۱. انقلاب کوپرنیکی ۲.انقلاب گالیله (اشاره به عوامل فکری این تحول اشاره به اینکه آلمان مهد فلسفه است) 🔺جمع‌بندی دکارت: آگاهی از اتفاقاتی که برای گالیله پیش آمده بود موجب شد خیلی از دیدگاه‌های خود را به صراحت بیان نکند پس از باز شدن فضا و آمادگی آنها را منتشر کرد در این دوره فئودالیسم پابرجا بود کلیسا ضعیف شده بود و اصلاحات شروع شده بود و در سال ۱۷۹۳ پادشاهی فرانسه از بین رفت (لویی شانزدهم) فرانسه مهد دموکراسی (رشته حقوق برای فرانسه است و فرانسوی زبان حقوق است) دکارت حس را ناکارآمد دانست فلذا عقلگرا بود منتها معرفت را مقدم بر همه چیز کرد و خرد انسانی را محور اثبات خدا و فهم و درک خدا قرار داد اثر دکارت انقلاب اول نام گرفت و هیوم را انقلاب دوم در زلزله‌ای که در فلسفه ایجاد شد می‌دانند. هیوم گفت: ما شک گرایی را از دکارت قبول می‌کنیم ولی راه آن را قبول نداریم به هیوم گفتند: جوهر روحانی را در نفس انسان قبول داری؟ گفت: نمی‌دانم تنها چیزی که از این مفهوم وجود دارد آثاری است. هیوم کتاب طبیعت آدمی را نوشت و ساختار ذهن انسان را توضیح داد مراجعه به متن جهت متن خوانی (صفحه ۳۵۸ سیر حکمت در اروپا ناشر زوار فصل پنجم حکمای انگلیس در صده هجدهم) هیوم حقیقت وجود را بحثی بی‌حاصل می‌پنداشت. هیوم گفت: در فلسفه حرف از معرفت یقینی جزم نزنید آنچه ما می‌بینیم نوع اول حس و قوی است آنچه تصور می‌کنیم نوع دوم حس و ضعیف است. تنها برهانی که هیوم قابل نقد کردن می‌داند برهان نظم برای وجود خداست هیوم می‌گوید: تجربه برای من علیت نیست عادت به تکرار گذشته است مظفر گفت: تجربیات قیاس خفی دارند با تکرار تجربه به علت می‌رسی علت را کشف می‌کنی جزو یقینیات می‌شود همه آنچه در تجربیات صحبت می‌شود استقراء است و شیوه استنتاج هم از استقراق است و هزاران بار هم انجام دهیم همین می‌شود تجربیات یعنی نفی علیت. هیوم می‌گوید: علت قابل فهم نیست چون دسترسی به حقیقت شی نداریم اینکه تجربه جواب یکسان دارد به این معنی نیست که رابطه علی معلولی دارند بلکه به این دلیل است که ما می‌خواهیم آنچه در ذهنمان است تکرار شود (هیوم علیت را قبول ندارد) هیوم می‌گوید: اینکه بگوییم رابطه حقیقی بین اشیا علیت است؛ این رابطه را قبول ندارم از مشاهده حسی به دست نمی‌آید علت یا باید به حس برگردد یا به مفاهیم عقلی برگردد این مفاهیم عقلی (موهومات) است.  اگر هم به حس برگردد از حس علت در نمی‌آید اینکه این موجب است در نمی‌آید آنچه حس می‌بیند همزمانی دو پدیده است. مطالعه دوباره کتاب ذهن صفات خودش را (خردمندی و فضائل) که ضعیف شده نسبت می‌دهد به خدا. هیوم می‌گوید: وقتی نمی‌توانم حسش کنم پس نیست. هیوم تمام مفاهیم را حسی کرده و به حس برمی‌گرداند. کانت جمع می‌کند بین حسگرایی هیوم و عقلگرایی دکارت کانت می‌گوید: حسگرایی و عقلگرایی محض هم غلط است. 🚦@Westernstudies
جلسه هجدهم غرب شناسی.mp3
30.44M
جلسه هجدهم دوره ها و مکاتب اندیشه کانت و توضیح سوژه و ابژه ، نومن و فنومن 🚦@Westernstudies
🔹 درس غرب شناسی 🔹استاد سید مجتبی امین جواهری 🔹جلسه هجدهم 🔹عنوان: بررسی مبانی کانت ✍ تنظیم از: محمد محسن دهنوی پیشنهاد استاد جهت تغییرات مشروح آنچه استاد گفته به صورت سیر بنویسیم سپس متن مربوط به آن را ذیل توضیح مشروح استاد بیاوریم هدف فهمیدن ریشه فلسفه مدرن است تا بفهمیم که ایران در چه موقعیتی قرار گرفت که جمهوری اسلامی شکل گرفت و انقلاب و جمهوری اسلامی توضیح داده شود تا برسیم به فقه فقه در جایی قرار گرفته که دنیای مدرن آن را درست کرده ظرف خودش نیست و جمهوری اسلامی آمده این ظرف را در خودش هضم کند و مشغول بازسازی ظرف بشود و این بازسازی به فقه نیاز دارد دکارت هستی در جای خودش است من می‌خواهم از معرفت به هستی برسم با روش عقل گرایی ولی در زندگی از حس استفاده می‌کنم چون فقط حس ما را به حقایق بیرون خودمان می‌رساند و معقولات توهم هستند دیوید هیوم نمی‌دانم خدا هست یا نه چون حس نمی‌شود حسگرایی ناظر به ابزار شناخت است حالا کانت چه کار کرد کانت مادر تفکر مدرن محسوب می‌شود کانت جمع کرد بین هیوم و دکارت و جمله معروف او این است هیوم مرا از خواب جزم گرایی بیرون کرد هیو می‌گوید قبل از آغاز تفکر باید ببینیم ابزار معرفتی ما چه مقدار کشش دارد هیوم پنبه معرفت یقینی را در غرب برای همیشه زد کانت عقلگرا با هیوم پیش می‌رود نتیجه‌ای که کانت به آن رسید این بود ما دو قوه داریم حس فاهمه معقولات تنها ارتباط ما با واقعیت حس است انسان وقتی به دنیا می‌آید لوح سفیدی است که اولین بار از طریق حواس داده های خارجی را داخل این لوح سفید جایگذاری می‌کند و وارد حوزه ادراکی او می‌شود یک سری گزاره‌های خام حسی به ما می‌رسد برای آنکه به ما قاعده دهد و نسبت دهیم به کل هستی فطریات یک سری چیزهایی بود که به صورت پیش فرض روی لوح سفید وجود ما بود یک سری مفاهیم ذهنی ما هست که از واقع نیامده مثل کمیت کیفیت   اسم این‌ها مقولات کانتی است کمیت شامل کلی جزئی شخصی کیفیت شامل ایجابی سلبی عدولی نسبت شامل شرطی حملی انفصالی جهت شامل وجوبی امکانی امتناعی گزاره‌های حسی برای اینکه قاعده شوند نیازمند آن هستند که از طریق مقولاتی که به صورت فطری وجود دارد روی آنها کار شود تحلیل شود و سپس تبدیل به قاعده شوند مکانیزم ادراک گزاره‌های حسی برای تبدیل شدن به قاعده نیازمند تحلیل با مفاهیم فطری در قوه فاهمه هستند کانت می‌گوید ما برهان عقلی صرف نداریم کتاب کانت برای این موضوع نقد عقل محض نام دارد هر گزاره حسی برای ورود به قوه فاهمه به صورت ثابت دارای زمان و مکان می‌شود زمان و مکان وجود خارجی ندارند مکان دارایی است که ذهن روی ادراک حسی می‌گذارد من در این زمان دیدم من در این مکان دیدم دو مشکل اساسی بشر از ابتدا سوت کشیدن بلندگو نداشتن مکان آیا می‌توان قاعده‌ها یا مفاهیم را به خارج نسبت داد این مفاهیم فطری مربوط به عقل بود ما این فطریات را از واقع نگرفتیم پس این چیز توضیح فهم ماست کانت می‌گوید من از معرفت رسیدم به هستی ولی این هستی منتج از معرفت است و دیگر هستی نیست دو مفهوم بسیار مهم سوژه و ابژه سوژه یعنی زاویه دید من فاعل شناسا ابژه یعنی همان چیزی که من دارم می‌بینم کانت می‌گوید سوژه ابژه را می‌بیند نومن متن هستی کنه ذات واقعیت فنومن واقعیت قابل شناخت ما دسترسی به نومن نداریم مگر آنچه که فنومن به ما می‌دهد فنومن سوژه برای ابژه است آنچه ما با دیدن چیزی به دست می‌آوریم فنومن های آن است مثل رنگ شکل اندازه و ولی ما دسترسی به کنه ذات او نداریم ما هرچه از عالم می‌بینیم فنومن است و این فنو من ابژه برای سوژه قرار می‌گیرد سوژه فاعلی است که دارد می‌بیند و فنومن همان تصویری است که می‌بیند فرق کانت و دکارت دکارت معرفت را مقدم کرد می‌گفت هستی که ارسطو می‌گفته من با معرفت به آن می‌رسم کانت می‌گوید من با معرفت می‌رسم به آنچه می‌شود شناخت سوژه اگر بخواهد چیزی را بشناسد من‌ها ابژه او قرار می‌گیرند و نومن کنه هستی است که به آن دسترسی نداریم توضیحات بیان شده منشا ایده آلیسم آلمانی است جنبه‌های ایده آالیستی هگل از کانت می‌باشد نکته سوژه و ابژه علم و معلوم نیست نکته یقینی بودن یا نبودن ربطی به حس ندارد بلکه مربوط به تحلیلات شما است پایان جلسه هجدهم 🚦@Westernstudies
جلسه نوزدهم غرب شناسی .mp3
23.88M
جلسه نوزدهم دوره ها و مکاتب به دلیل واگذاری تکالیف به دوستان در این جلسه گزارش این جلسه بارگذاری نخواهد شد. 🚦@Westernstudies
جلسه بیستم غرب شناسی.mp3
21.3M
جلسه بیستم دوره ها و مکاتب اندیشه کانت و توضیح سوژه و ابژه 🚦@Westernstudies
🔹 درس غرب شناسی 🔹استاد سید مجتبی امین جواهری 🔹جلسه بیستم 🔹موضوع ادامه مبانی کانت ✍تنظیم از: امیر مهدی هیزجی ◼️خلاصه جلسه قبل: در جلسه مبانی کانت شروع شد و در آن جلسه بیان شد که وی شخصیتی عقل گراست ولی جزم گرا نیست و در همین راستا هم جمله معروفی دارد که میگوید هیوم مرا از خواب جزم گرایی بیرون کرد و بیان شد که مبنای کانت چیزی میان مبنای هیوم و دکارت است و برای انسان قوه فاهمه ای هم قائل است که در آن ۴ دسته مقوله کلی وجود دارد که به آن مقولات کانتی هم میگویند و مفاهیم سوژه و ابژه هم بیان شد. 🔸معقولات درک محسوسات است کانت معتقد است که اگر من بخواهم معلومات بعدی را بفهمم نیاز به مفهومات قبلی دارم عدد ۲ مثلاً جزو معلومات قبلی است و من اگر بخواهم عدد ۲ را به ۲ عدد سیب نسبت بدهم باید آن عدد ۲ را روی آن پیاده کنم یعنی کمیت باید باشد و به‌همین طریق معتقد است ریاضیات صددرصد ذهنی و علوم تجربی صددرصد حسی است _ کانت معتقد است واقع‌ را هر آن‌چه که تو داری تشکیل می‌دهد با توجه به این مقدمات است که من سوژه را می‌فهمم یعنی آن زاویه دید من شناسا است که سوژه را تشکیل می‌دهد و کل دنیای مدرن حول محور همین سوژه می‌چرخد مثل نسبیت اخلاق که می‌گوید معنای اخلاقی تو است که خیر و شر اشیاء را مشخص می‌کند یا مثلاً در سیاست که منظر انسان است که جبهه حق و باطل را مشخص می‌کند و نتیجه این صحبت‌ها می‌شود ایدئالیسم آلمانی یعنی واقعیت هرچیزی را من به‌وسیله‌ی معلومات قبلی و فطری خود تعیین می‌کنم. 🔸خواندن بحث کانت در کتاب سیر حکمت در اروپا صفحه ۳۹۷ خلاصه متن : ابتدا شرح زندگی کانت بیان شد که از خواندنش صرف نظر میکنیم. 🔸مبحث اندیشه کانت صفحه ۴۰۱: ۲ خط سیر از سده‌ی ۱۷ میلادی شکل می‌گیرد یکی آن‌که دکارت و امثالش آغاز کردند که عقل‌گرایی و دیگری مشی حکمای انگلیسی است که هیوم آن را به کمال رساند و معتقد شد علم برای انسان با حس حاصل می‌شود و تعقل مجهولی را معلوم نمی‌کند و از این‌رو انسان به کنه ذات اشیاء نمی‌تواند برسد و معلوم مفید همان است که حس به ما می‌دهد و در کل جماعت اول اصحاب عقل و دومی اصحاب حس هستند. 🔸ادامه اندیشه کانت صفحه ۴۰۵ : جنبه هیومی کانت: کانت ازاین‌جهت شبیه هیوم است که معتقد است معلومات انسان از حس و شهود به دست می‌آید ولی او به چیز دیگری معتقد است و آن این‌که علم انسان به‌تنهایی به وسیله حس نیست و ذهن هم‌ از خود به معلومات حسی چیزی می‌افزاید چون اگر چیزی نیافزاید محسوسات به مرحله‌ی علم نمی‌رسد و معرفتی برای انسان حاصل نمی‌شود. و معلومات عقلی چون قبل‌تر از حس و تجربه درذهن موجود بودند معلومات قبلی نامیده می‌شوند. و معلومات حسی چون بعد از حس و تجربه حاصل می‌شود بعدی گفته می‌شود. 💬نکته: معلومات قبلی برای انسان فطری و معلومات بعدی کسبی می‌باشند. 🔸تقسیم بندی قضایا توسط کانت که خلاصه متن سیر حکمت در اروپا مطالب پایین است. ۱. ترکیبی یا انضمامی: این قضیه درجایی است که ما موضوع را از یک‌جا و محمول را از جای دیگر به دست آوردیم سپس این ۲ را بر یکدیگر حمل می‌کنیم مثل ادراکات حسی. برای مثال جسم وزن دارد و ما جسم را از یک‌جا و وزن را از ۱ جای دیگر گرفتیم و سپس این ۲ را بر همدیگر حمل کردیم. واین قضایا است که معلوم جدید به ما میدهد. ۲.تحلیلی یا یقینی: در این قضیه موضوع و محمول ذاتی همدیگر هستند و ما عملاً در این حمل کار خاصی انجام نمی‌دهیم چراکه آمدیم و ۱ چیز را از چیز دیگر جدا کردیم و سپس بر همان حمل کردیم و نمی‌توانیم به وسیله این حمل محتوای جدیدی درست کنیم مثل حمل نطق بر انسان. 💬نکته: معلومات قبلی از دسته قضایای تحلیلی هستند چون عقل محمول را از ذات موضوع بیرون می‌کشد و چیزی به آن نمی‌افزاید ولی معلومات بعدی از قضایای ترکیبی هستند و این مهم است چراکه این مورد است که معلومات جدیدی را به دست ما می‌رسانند و طبق همین مبنا کانت نتیجه می‌گیرد که ما یک طبیعیات داریم که از قضایای ترکیبی و یک ریاضیات داریم که از قضایای تحلیلی است. 🚦@Westernstudies
🔷🔷ادامه جلسه بیستم 🔷نتیجه گیری پایانی و مهم کانت در صفحه ۴۰۸: در این نتیجه‌گیری کانت کلاً روش فلسفه را عوض کرد و مانند کوپرنیک عملکرد که او محور عالم را عوض کرد و معکوس کرد و به‌جای این‌که بگوید زمین محور عالم است گفت خورشید محور عالم است و کلا دگرگون کرد مبنا را. و کانت در این دگرگونی خودش معتقد است که ما که تا اکنون فکر می‌کردیم که اشیاء اصل هستند و ذهن ما خود را منطبق بر آنان قرار می‌دهد این‌گونه نیست و قضیه برعکس است چرا که در مورد اول به مشکل برمی‌خوریم که با اشیای خارج از ذهن چگونه می‌توان معلومات ترکیبی داد پس کانت فرض کرد که ذهن ما اشیاء را بر ادراکات خود منطبق کند یعنی کاری نداریم که ادراک ذهن ما با حقیقت اشیاء مطابق هست یا نیست چون آن را نمی‌توانیم بدانیم و آن‌چه می‌دانیم این است که ما اشیاء را آن‌چنان درمی‌یابیم که ادراک ذهن ما اقتضا دارد پس می‌گوید قبلاً فکر می‌کردیم که عالم اصل است و ذهن ما می‌آید خود را با عالم تطبیق می‌دهد ولی حالا می‌گوید ذهن ما یک سری چیزهایی را دارد که عالم را منطبق بر آن می‌کنند که این میشود ایدئالیسم؛ 🚦@Westernstudies
جلسه بیست و یکم غرب شناسی.mp3
24.32M
دوره ها و مکاتب اندیشه کانت و تطبیق با متن سیرحکمت در اروپا 🚦@Westernstudies
🔹 درس غرب شناسی 🔹استاد سیدمجتبی امین جواهری 🔹جلسه بیست و یکم 🔹 عقل گرایی کانت در کتاب سیری در حکمت اروپا ✍ تنظیم از: امین حسین مهدیان 🔵در جلسات قبل که بخش کانت در کتاب سیری در حکمت اروپا خوانده شد درمورد جدایی عقل گرایی و حس گرایی نکاتی بیان شد 🔵به طور کلی درمورد کانت در کتاب سیری در حکمت اروپا سه بهره بیان شده است ♦ بهره اول مقدمات بود که شامل سه بخش مهم می‌شد 1️⃣تقسیم معلومات به قبلی(فاهمه و فطری) و بعدی(محسوسات) 2️⃣تقسیم قضایا به تحلیلی (معلومات قبلی) و ترکیبی (معلومات بعدی) 3️⃣جمع بندی: تشبیه کار کانت به انقلاب فکری کوپرنیک همانطور که کوپرنیک خورشید را اصل قرار داد کانت هم ذهن را اصل و واقع را فرع بر آن قرار داد که این تفکر جوهره ی اومانیسم است سپس صفحه 410 کتاب سیری درحکمت اروپا خوانده شد. توضیح: ♦بهره دوم: ⚫ حـس در تفکر کانت: حسگراییِ کانت برگرفته از هیوم است.کانت میگوید حس بخش انفعال شناخت ما است یعنی انسان برای حس کردن فعالیتی انجام نمیدهد بلکه صرفا تاثیر خارج است بر انسان بخلاف تخیل انسان ⚫نکته دیگر اینکه هر محسوسی یک صورت دارد و یک ماده که ماده آن واقعیت خارجی است که روی ما تاثیر میگذارد و این ماده برای اینکه تبدیل به محسوس ذهنی شود باید در صورتی قرار بگیرد که این فرایند با کمک دو مفهوم زمان و مکان انجام میشود پس طبق نظر کانت مکان و زمان معلوم قبلی هستند و درخارج چیزی به اسم مکان و زمان نداریم در اینجا کانت عقل گرا میشود و از هیوم جدا میشود به این بیان که گفت محسوس اگر بخواهد در ذهن بماند و تبدیل به مفهوم ذهنی شود نیاز به زمان و مکان دارد که اینها از تصرفات عقل است 🔰خلاصه: زمان و مکان نتیجه ی وجود و حدوث اشیا و حادثات و تابع آنها نیستند بلکه شرط واجب تصور آنها میباشند و در ذهن بر آنها مقدم میباشند مثل گرفتن آب بدون ظرف همانطورکه برای نگه داشتن آب نیاز به ظرف داریم برای نگه داشتن محسوسات نیاز به زمان و مکان داریم 🚦@Westernstudies
جلسه بیست و دوم غرب شناسی.mp3
27.75M
دوره ها و مکاتب اندیشه کانت و تطبیق با متن سیرحکمت در اروپا 🚦@Westernstudies
🔹 درس غرب شناسی 🔹استاد سیدمجتبی امین جواهری 🔹جلسه بیست و دوم 🔹 مطالعه ادامه کتاب سیر حکمت در اروپا ( انتهای بهره دوم: قوه حس و ورود به بهره سوم) ✍️ تنظیم از: مصطفی جعفرزاده 🔺با توجه به مباحث مطرح شده در جلسه قبل این جلسه به جمع بندی بهره دوم (از توضیح نظریات کانت) می‌پردازیم. 🔸مطلب اول: علم انسان به عوارض اشیاء تعلق می‌گیرد نه بر ذات اشیاء زیرا که حس به کنه راه نمی‌یابد 🔸مطلب دوم: حادثات و عوارض اشیاء که به ذهن وارد می‌شوند یک موادی دارند و یک صُوَری که موادش همان تاثیراتی هستند که از بیرون به ذهن می‌رسند ( معلومات بعدی) و صورش همان زمان و مکان هستند که از درون ذهن به آن افزوده می‌شود ( معلومات قبلی) 🔸مطلب سوم: علم ما بر حادثات به اینگونه نیست که ادراک ما بر حقیقت منطبق شود بلکه امور بر ذهن و ادراک ما منطبق می‌شوند. زیرا که ذهن ما قالب‌هایی دارد و معلومات را در آن قالب‌ها می‌ریزد و این قالب‌ها را نمی‌توانیم به خارج نسبت دهیم. ☑️ بنابراین قالب‌های ذهن ما اصل هستند که واقع با آن ها مطابق می‌شود. و مهمتر از اینکه حقیقت چیست این است که تو چگونه میبینی از این رو مذهب کانت ایده‌آلیست ( اصالت ذهن) است ⁉️ تفاوت مذهب کانت و سوفسطائیان: کانت مانند سوفسطائیان نمی‌گوید حقیقت در کار نیست بلکه میگوید ما ذوات را درک نمی‌کنیم، فقط عوارض آن را می‌یابیم آن هم آنگونه که ذهن ما می‌فهمد. ⭕️ بهره سوم: قوه فاهمه 🔹تفاوت حس و عقل: حاصل شدن وجدانیات در ذهن امری است انفعالی، اما حاصل شدن مفهومات نتیجه فعالیت عقل است که در ذهن تصویر کلی می‌سازد و کثرات را به وحدت برمیگرداند. همانگونه که با دریافت یک سری از وجدانیات ذهن آن ها را به یک نفر نسبت می‌دهد و تصور میکند. مثلاً در برهان اثبات رو‌ح ما میدانیم که در تمام ادوار زندگی یک حقیقتی وجود داشته به نام (من) که کارها و فعالیت‌ هایمان را به آن نسبت می‌دهیم درحالی که در طول این مدت بارها تمام سلول های بدن از بین رفته و جایگزین شده‌اند. که در این برهان ( من ) را عقل ادراک می‌کند و کثرات را به آن برمیگرداند. این فعالیت‌های عقل است که مقولات کانتی را از قبیل علیت، وحدت، کلیت و... به وجود می‌آورد و ما در خارج همچین مفاهیمی نداریم. حالا از آنجایی که نفس انسان واحد است و وجدانیات پراکنده و متکثر برای اینکه نفس بتواند این وجدانیات را درک کند و علم این وجدانیات را به خود نسبت دهد باید وجدانیات پراکنده توحید یابد که این کار بوسیله‌ی مقولات انجام می‌شود. و ذهن عوارض را میچیند دور یک ذات تا توحید پیدا کند. ✔️و این معنای فعالیت عقل است. و حس معلوماتی‌ست که ذهن در مقابل آن منفعل بود. ▪️با این دیدگاه، کانت در فلسفه مانند کوپرنیک عمل کرد و در حالی که همه فکر می‌کردند خورشید به دور زمین میچرخد او گفت زمین به دور خورشید میچرخد؛ مثل اینکه تا قبل از کانت همه فکر می‌کردند ذهن انسان مطابق واقع است اما کانت گفت واقع مطابق ذهن انسان است. و این همان سوژه است که کل تمدن غرب بسط همین سوژه می‌باشد. 🚦 @Westernstudies
سیر حکمت در اروپا فروغی.pdf
21.07M
این PDF کتاب سیر حکمت در اروپای فروغی است که بخش هایی از آن در کلاس مطالعه میشود. البته این چاپ با چاپ کتاب استاد متفاوت است 🚦@Westernstudies
جلسه بیست و سوم غرب شناسی.mp3
31.35M
دوره ها و مکاتب اندیشه کانت و تطبیق با متن سیرحکمت در اروپا 🚦@Westernstudies
🔹 درس غرب شناسی 🔹استاد سید مجتبی امین جواهری 🔹جلسه بیست و سوم 🔹 عنوان : تطبیق محسوسات بر معقولات ✍ تنظیم از: محمد مهدی عابدی در جلسات قبل گفتیم که ذهن در معلومات قبلی تصرف می‌کند و فعال است و منفعل نیست حالا این فعالیت به چه صورت انجام می‌شود. 🔹کتاب سیر حکمت در اروپا صفحه ۴۱۹: کانت می‌گوید توحید وجدانیات پراکنده را قوه فهم یعنی عقل به وسیله ی مقولات انجام میدهد، توحید وجدانیات یعنی یکی کردن حس هایی که از عوارض اشیاء میگیریم و این عقل است که بوسیله ی ۱۲ مقولاتی که جزء مقولات هستند، علتِ معلول ذهنی را بر محسوسات تطبیق می‌دهد. کانت می‌گوید عامل این تطبیق تخیل است. قوه ی تخیل مربوط به حس است، چون مخیلات جز در زمان و مکان صورت نمی‌گیرد. ولی تخیل انفعالی نیست، بلکه خودش روی صورت‌ها کار می‌کند و تصاویر ذهنی می‌سازد و این کار توسط زمان صورت می‌گیرد، چون زمان با آنکه مربوط به مادیات است، شباهتی به امر مجرد دارد همانطور که مکان، وجه بیرونی محسوسات است و زمان وجه درونی محسوسات، پس می‌توان زمان را واسطه میان محسوسات و معقولات قرار داد. بنابراین قوه تخیل به واسطه زمان خانه بندی‌هایی می‌کند که جای وجدانیات (عوارض) را در مقولات نشان می‌دهد. خانه بندی یعنی قالب قالب کردن( منظور از قالب زمان و مکان است) و ماده ای که در آن ریخته می شود محسوسات هستند‌. حالا اگر قالب را پاک کنیم، محسوسات دیگر توانایی موجود شدن ندارند، مانند کیکی که در قالب نباشد، چون کیک هر شکلی که دارد بواسطه ی قالبی است که کیک در آن است. مثلاً پی در پی آمدن امور در ادراک نفس، تصویر عدد را در ذهن می‌سازد، مثل اینکه یک سیب ببینیم و بعد یک سیب دیگر کنارش بگذارند، این تفاوت زمانی، تصویر عدد ۲ را در ذهن ما می سازد. یعنی این دو تجربه ی حسی و تکرار تجربه ی حسی، یک معنا را برای ما شکل میدهد. و از این امر زمانی، ادراک کمیت حاصل می شود، پس اگر کل آنات متوالی در ذهن گرفته شود، مقوله ی کلیت خواهد بود و اگر عده ای از آنات منظور شود، کثرت است و اگر یک آن منظور شود، وحدت است. همچنین پر یا تهی بودن زمان از حادثات، در ذهن ایجاد و سلب را مصور می سازد. (یعنی اگر زمانی باشد که بین قرمزی و سیب بگذرد، یعنی از سیب طی زمانی به قرمزی برسیم، این موکبه است، یعنی این سیب قرمز است، اگر هم این زمان نگذرد، یعنی چیزی به اسم قرمزی وجود ندارد و این سلب است.) و اگر دوام حادثات در ذهن گرفته شود، تصور ذات پیش می آید (مثل اینکه بگوییم انسان همیشه ناطق است یعنی در تمام زمان ها ناطق است) و اگر تعاقب دائمی دو امر ملاحظه شود، تصچر علیت دست میدهد. (مثل اینکه تا وقتی چیزی می آید، یک چیز دیگر هم می آید، یعنی زمان حصول دومی همیشه بلافاصله بعد از وقوع اولی است) و اگر مقارنه ی امور به نظر گرفته شود، مشارکت یا تقابل به نظر می آید. و همچنین اگر سازگار بودن امری با مقتضیات زمان تصدیق شود، تحقق است و اگر وجودش در همه وقت ملحوظ شود، وجوب است. (یعنی مثلاً میگوییم خدا عالم است، چون در تمام زمان ها عالم است و از این جهت می گوییم علم برای خدا واجب است). پس به این بیان دانسته شد که تصویر همه‌ی مقولات که قوه مخیله میفهمد، از زمان ساخته می‌شود. 🔹صفحه ۴۲۲ کتاب سیر حکمت در اروپا:جمع بندی: از تحقیقاتی که در تحلیلِ مفهومات و دستور های فهم مطلق کردیم، نتایجی که پیش از این در مبحث شناخت برترینِ حس گرفته بودیم، تایید و تکمیل شد و دانستیم که علم انسان، وجدانیاتی است که از راه حس برتری او دست میدهد و ذهن به آن وجدانیات، به مقتضای شرایطی که ذاتیِ خود اوست صورت می بخشد. یعنی آنها را به صورت عوارضی که به ادراک ما می آیند، در می آورد. برای انسان جز شناخت این عوارض، معرفتی میسر نیست و فهم ما به معرفت ذواتِ معقول دسترسی ندارد و عوارض هم، آن سان شناخته می شوند که خود ذهن، آنها را می سازد و واقع و نفس الامر را نمی‌ دانیم چیست، عقل ما قوانینِ خود را بر امور تحلیل می کند، یعنی به جای اینکه بر حقیقتِ واقع منطبق شود، واقع را در تحت قوانینی که مقتضای ذات خودش است بر می آورد، پس جهانی که ما ادراک میکنیم، مصنوعِ عقل ماست و قوانینی که ما در جهان تشخیص می دهیم، قوانینی است که عقل ما بدان سرشته شده است، مثلاً رابطه ی علت و معلول چنان که تشریح کردیم، ساخته ی عقل است و در عالم حقیقت، معلوم نیست ترتب علت بر معلول واجب باشد. (کانت می‌گوید عقل من همینقدر می فهمد، نه اینکه واقع و وجود را انکار کنن، بلکه صرفا به آن دسترسی نداریم). 🚦@Westernstudies
جلسه بیست و چهارم غرب شناسی.mp3
28.15M
دوره ها و مکاتب اندیشه کانت و تطبیق با متن سیرحکمت در اروپا 🚦@Westernstudies