eitaa logo
ویکی شبهه ( پاسخ به شبهات و شایعات فضای مجازی)
17.4هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3هزار ویدیو
14 فایل
. ❌ تبادل و تبلیغ نداریم❌ 📲ارسال شبهات و شایعات👇 https://eitaa.com/joinchat/2097479691C55df9079c9 📲کانال ✅ ویکےشبهہ ✅ در تلگرام: https://telegram.me/Wiki_Shobhe . .
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷ویکی شبهه🇮🇷 @Wiki_Shobhe 🌐«کانال جامع شبهات و شایعات فضای مجازی»🌐 ◀️شبهه 💡کلمات کلیدی : , , , ⛔️ شبهه: ⛔️ @Wiki_Shobhe اتفاق وحشتناکی که برای یک دختر در زمان امیرمومنان علی(ع) رخ داد! عماریاسر و زیدبن ارقم گویند: در حضور با صفای علی(ع) نشسته بودیم و ایشان در جایگاه قضاوت نشسته بودند که فرمودند: ای عمار شمشیر ذوالفقار مرا بیاور! من آوردم و حضرت آن را از غلافش در آورد و روی زانوانش گذاشت. ناگاه فریاد بلندی گوشها را پر کرد. ایشان فرمود: ای عمار امروز غم و اندوه اهل کوفه را برطرف می نمایم! ای عمار کسی را که پشت در است وارد کن. عمار گوید: من بیرون رفتم ناگاه پشت در زنی را دیدم که بر شتر قرار گرفته و می گرید و فریاد میزند ای دادرس درماندگان به سوی تو روی آوردم و توسل جستم پس رویم را سفید کن گره از امر مهم من بگشا. عمار گوید: اطراف این بانو را هزار اسب سوار گرفته بودند با شمشیرهای از نیام کشیده گروهی طرفدار او و گروهی دیگر بر علیه او سخن می گفتند. آن زن از شتر پایین آمد اطرافیانش نیز از مرکبها پایین آمدند و وارد مسجد شدند. زن در برابر امیرمومنان ایستاد و گفت: ای علی به سوی تو آمدم زیرا تو دانای به آنچه شده و تا قیامت خواهد شد هستی! حضرت فرمود برو به مردم کوفه بگو به مسجد آمده و شاهد این قضاوت باشند! و من چنین کردم مسجد از جمعیت پر شد! امیرمومنان فرمود: ای گروهی که از شام آمده اید مشکلتان را مطرح کنید! در این هنگام پیرمردی برخاست و گفت: سلام بر تو ای گنج فقیران! ای مولای من! این کنیزی که در برابر توست دختر من است او شوهر نکرده ولی اینک در خانه ی من حامله شده است. براستی او آبروی مرا در میان خاندانم برده. من به دلیری و سختی و کمال و عقل مشهورم. شجاعت من در میان عرب کم نظیر است با این حال در کار خود متحیر مانده ام و سرگردانم و موجب غم و اندوهم گشته! امیرمومنان رو به دختر نمود و فرمود: ای دختر! نظر تو درباره آنچه پدرت اظهار میدارد چیست؟ دختر گفت: من دوشیزه هستم راست می گوید. ولی اینکه من حامله هستم سوگند به خدا هرگز خیانتی نکرده ام. تو جانشین رسول خدا و وارث او هستی تو می دانی که من در ادعایم دروغ نمی گویم چیزی بر تو پنهان نیست مشکل مرا حل کن! در این هنگام علی(ع) بالای منبر رفت و الله اکبر گفت و قرآن خواند و فرمود قابله ی شهر کوفه را خبر کنید! زنی بنام خولا که قابله زنان کوفه بود آمد. حضرت به او فرمود: میان خود و مردم پرده ای بزن و ببین این دختر حامله است یا نه؟ قابله دستور را اجرا کرد و آمد و گفت: بله او هم دوشیزه و هم حامله هست! علی(ع) فرمود: کجاست کسی که ادعا می کرد مقام حق را داراست تا این مشکل را حل کند؟ عمرو بن حرث لعنت الله به مسخره گفت: این مشکل فقط به دست توست امروز امامت تو بر ما ثابت میشود!! امیرمومنان رو به پدر دختر نمود و فرمود: ای اباالغضب! آیا تو از شهر دمشق نیستی؟گفت: آری. فرمود: آیا از قریه ای به نام اسعار نیستی؟گفت: آری. فرمود: آیا در میان شما کسی هست که همین الان بتواند تکه ای یخ بیاورد؟گفت: یخ در شهر ما زیاد است ولی هم اکنون توانایی حاضر نمودن را نداریم!فرمود فاصله میان شهر ما و شما دویست و پنجاه فرسنگ است؟ گفت: آری مولای من! فرمود: ای مردم اینک بنگرید به آنچه که خدا از علم نبوی به علی عطا فرموده. عمار گوید: علی(ع) دست مبارک خود را در حالی که بر منبر نشسته بود دراز کرد و تکه یخی آورد که هنوز قطرات آب از آن چکه می کرد در این هنگام مردم فریاد زدند و موج فریاد جمعیت مسجد را فرا گرفت حضرت فرمود آرام باشید اگر بخواهم کوه یخ را حاضر میکنم. آنگاه به قابله فرمود: این تکه یخ را بگیر و به همراه دختر از مسجد بیرون رو، آنگاه تشتی زیر او بگذار و این تکه یخ را در نزدیکی رحم او قرار ده زالویی بیرون خواهد آمدکه وزن آن پنجاه و هفت مثقال و دو دانق است. قابله چنین کرد که علی(ع) گفت. ناگاه زالوی بزرگی داخل تشت افتاد و آن را وزن کردند همان اندازه بود که حضرت فرموده بود. و آن را به مسجد آوردند امام آیاتی تلاوت فرمود و گفت: ای اباالغضب!دخترت زنا نکرده جز آنکه او در ده سالگی در جایی وارد آب شده و این زالو وارد رحم او گشته و از آن موقع تا حالا در رحم او بوده و بزرگ شده است!!! در این هنگام پدر دختر برخاست و می گفت: گواهی میدهم که تو میدانی آنچه را که در رحمها است و آگاه از ضمایری. سیصد و بیست داستان از معجزات و كرامات امام على (ع)