Willi
حالا میفهمم، زورم به همهچی میرسه، اِلا دلم.
میموندی اگه پهلوم، باور کن میذاشتم سنگ تموم برات ..
یهجوری که اخم به ابروت نیاد، حیف که اون قلبت امون نداد.
May 11
از همان روز که او رفت، زمستان آمد ..
بعد از او بهمن و اسفند چه فرقی دارد؟
[1402/12/1]
Willi
تو رفتهای و همه چیز در من مردهاست، خندههایم، برق چشمهایم، امیدم. میترسم زمان هم تو را در من بم
میدانم چرا هیچگاه یاد من نیستی. من زخمی بر روحت به یادگار نگذاشتم که با هر تلنگری یادم بیفتی، انسان به زخمها بیشتر میاندیشد تا مرهمها.
May 11
Willi
شب چنان گريه كنم بىتو كه همسايه بهزور، دست من گيرد و بيرون كشد از آب مرا ..
چمدان دست گرفتم که بگویی نروم!
تو چرا سنگ شدی، راه نشانم دادی؟