💔
شـب آخـر، ابتـدا بـا همکارانش به زیارت سامرا میروند و سپس حدود ساعت یازده شب به من زنگ میزند.
صدایش را که شنیدم، به گریه افتـادم.
دست خـودم نبـود. داشت دلداریام میداد که صدای خمپارهای شنیدم. از او پرسیدم: «این صدای چی بود؟»
گفت: «چیزی نیست… باور کن جایمان امنِ امن است».
همان شب وقتی که صحبتش با من تمام شد، خمپاره دیگری میزنند و او به شدت مجروح و به بیمارستان منتقل میشود.
سرانجام در ساعت ۲ بامداد روح بی قرار او در جوار امام عزیزش، آرام میگیرد و به لقاءاالله میپیوندد.
#شهید_شجاعت_علمداری
@Witness