عاشق خسته نمی شود...
دست نمی کشد.
حتی اگر تا ابدیت از معشوق بشنود؛
و بگوید؛
و بخواند؛
و بنویسد.
دلش که هوایی شود، هر طور شده بند دل خود را به ضریح دلدار گره می زند.
گاه ساعت ها فاصله را با پای دل می پیماید و گاه از میان خطوط کتاب معبری به سوی جنة الرضا می زند...
چون میسر نیست من را کام او
عشق بازی می کنم با نام او
امام رئوف،کتابی برای لحظه های دلتنگی...
#امام_رئوف😍
#نرجس_شکوریان_فرد
اگر بتوانند اندیشه ی قوی💫 او را
تبدیل به خیالات پست #دنیا کنند،
پیروز خواهند شد...
پ.ن:
«او» یعنی «من»...
«آنها» یعنی «دشمنان حسین(ع)»...
#امیر_من
#نرجس_شکوریان_فرد
🌼 @witess
#اپلای
#جوان_رمان
#عهدمانا
#نرجس_شکوریان_فرد
📚اپلای: رمانی جذاب درباره یک دانشجو و نخبه ایرانی که دانشگاههای اروپایی او را دعوت به همکاری می کنند.
📖خلاصه:
این داستان، به مشکلات تحصیل در کشور و انگیزههای مهاجرات دانشجویان از ایران پرداخته است. نویسنده تلاش کرده است با به تصویر کشیدن توان مندیهای جامعه ایرانی برای کار و پیشرفت و نیز جاذبههای غرب برای تحصیل و کار، علت ماندن یا رفتن دانشجویان را توجیه کند.
میثم، شخصیت اول داستان، دانشجوی نخبه ایرانی است که از طرف دانشگاههای اروپایی دعوت به همکاری میشود. این در حالیست که میثم در فرصت مطالعاتی توانمندیها و امکانات اتریش را لمس کردهاست، در این میان میثم درگیر ابراز علاقههای افراطی یکی از هم دانشگاهی هایش به نام سوسن میشود. چیزی که درگیرش کرده است و در نهایت…
شکوریان فرد پیش از این با رمان «رنج مقدس»، توانسته بود در فهرست پرفروشترین آثار داستانی دهه ۹۰ قرار بگیرد.
@witness
خیلی دوست داشت یک زمانی، یک جایی، یک حالی✨ نصیبش شود.
می دانست که چه کار کند!
خود حاج قاسم می گوید:
_ همیشه دلم می خواست کف پای مادرم را ببوسم، ولی نمیدانم چرا این توفیق نصیبم نمی شد.
آخرین بار قبل از مرگ مادرم که دیدنش آمدم، بالاخره سعادت پیدا کردم و کف پای مادرم را بوسیدم. با خودم فکر کردم که حتما رفتنی ام که خدا توفیق داد و این حاجتم برآورده شد.
قطره قطره اشک از چشم حاجی می چکید روی صورتش.
آرام دستش را بالا آورد و اشک ها را پاک کرد و لب زد:
_ نمی دانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم.💔
#حاج_قاسم
#نرجس_شکوریان_فرد
@Witness
کتاب عبدالمهدی: روایتی خواندنی از یک مرد مخلص… شهیدی از تبار حاج قاسم
📚 #عبدالمهدی
✍🏻 نویسنده: #نرجس_شکوریان_فرد
🌀 انتشارات #عهدمانا
🧔🏻 #جوان
🔖 #دفاع_مقدس
برگـــ🍀ـــے از کتاب:
یکبار بانو غذایی طبخ کرد تاریخی، شور و سوخته! بغض کرده منتظر آمدن عبدالمهدی بود. آمد اما نه بویی شنید، نه رویی در هم کشید، خوشی همیشگی را داشت و نشست کنار سفرهای که بانویش بغض کرده چیده بود. تا خواست بخورد بانو عذر خواست. عبدالمهدی خندید و خورد. بانو معترض شد:
_ چهطور داری میخوری.
عبدالمهدی لب زد:
_ نعمت خدا و دست پخت خانممه. غذا میخورم که جون داشته باشم، برای لذتش نیست که. با این حس بخور، نه سوختگی میفهمی نه شوری!
خورد و سفره را جمع کرد. بانو رفت تا ظرفها را بشوید، عبدالمهدی ایستاد مقابل ظرفشویی و گفت:
-شما خستهای ظرفا رو من میشورم!
3.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زنان عنکبوتی🙎♀️🕸
.
فرا داستانی
.
که از میان
.
جامعه ایران
.
سر بلند میکند...
#زنان_عنکبوتی
#نرجس_شکوریان_فرد
ماجرای یک پرونده ی #واقعی...🧨🔎
اگر دوست داری کتاب رو رایگان بخونی بفرما اینجا👇👇👇
@kafeh_ketab313