تو فقط لیلی باش... 💚
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 ✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿ واقصد فی مشیک... در کارهایت میانه رو باش... چند روز
🔰🔰🔰🔰
#پست_چهل_و_چهارم (بخش دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
دارم فکر میکنم که یه جوری از همین ۱.۵ ساعت حضور در دنیای سایبر بهترین استفاده رو بکنم. حتماً یه راهی هست که بتونیم اینجا در کنار هم باشیم و از همدیگه استفاده کنیم و در کنارش من بتونم به کارهای واجب دیگم هم برسم ... همیشه راهی هست. باید گشت و پیدا کرد ...
*** بیداری بین الطلوعین حقیقتاً کار سختی بود. اما راهیه که با علم به اینکه درسته، شروعش کرده ام و ازش گزیری نیست ... ماحصلش شد این پست زود هنگام صبحگاهی + ۴۰ دقیقه پیاده روی ... اولاش خوب و سرحال بودم، اما الان یه جورایی خواب آلودم ... که فکر کنم با همون خواب قیلوله درست بشه! ;o)
#پست_چهل_و_چهارم (بخش_دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
زندگی گوارای هیئتی
یکی از عکسهای دوره مجردی همسرجان که من فوق العاده دوستش دارم، یه عکسه که در عصر عاشورا گرفته: سر دیگ نذری هیئتشون در حال شستن ظرفها، و داره از ته دلش میخنده ... یادمه اون اوایل یه بار ازش پرسیدم، آخه تو چطوری تونستی عصر عاشورا اینطور بخندی! ... و اون انگار یاد یکی از دلپذیرترین خاطراتش افتاده باشه، یه لبخند عمیقی زد و جواب داد: عصر عاشورا همه بچه هیئتی ها در حال خنده ن! اصلاً انگار بعد از ده روز دویدن و برنامه ها رو مدیریت کردن و سینه زدن، امام حسین علیه السلام خودش این حال خوش رو به آدم جایزه میده ...
درکش برام خیلی سخت بود. راستش اصلاً هیئتی بودن در فامیل ما چیز خوبی نبود. یه جورایی مترادف بود با جوونی که به جای اینکه بره دنبال درس و کار و زندگی، اونقدر بیکاره که منتظره یه فرصتی مثل دهه محرم پیش بیاد و یه مدت سرش با عزاداری و بدو بدو برای هیئت گرم بشه! ... همسرجان اولین مثال نقض این تئوری بود،که میدیدم در عین موقعیت اجتماعی خوب، هیئتی هم هست. و من اونقدر میترسیدم وجهه ش توی فامیلمون خراب بشه، که روم نمیشد بگم اون نه تنها بچه هیئتیه، بلکه به همراه دوستاش خودشون یک هیئت رو اداره میکنن که از بس شلوغه، موقع غذا دادن سه دفعه حسینه ش از آدم پر و خالی میشه. یعنی یه گروه غذا میخورن و بقیه پشت در هستن. بعد که اونها از در پشتی بیرون رفتن یه گروه دیگه میان و الی آخر!
این تفکر منفی درباره خیلی از آدمهای ارزشی دیگه هم وجود داشت : مثل بسیجی ها! ... شرمنده ام، اما راستش نوجوان که بودم، تحت تاثیر افکار غالب اطرافیانم، بسیجیها رو یه سری آدمهای طبقه پایین جامعه میدونستم، که به خاطر کم سوادی، گول شعارهای نظام رو خورده و جوگیر شده بودن و همینطور هردمبیل ریخته بودن توی جبهه تا به خیال خودشون از مملکت دفاع کنن! غافل از اینکه بدتر دارن توی کار ارتش – که خیلی شیک و مجلسی برای دفاع از مملکت آموزش دیده - اخلال ایجاد میکنن! ... یادمه وقتی قیافه های خسته و خاکی بچه بسیجیها رو توی تلویزیون نشون میداد، صدای نچ نچ آدمها رو میشنیدم که میگفتن: نگاه کن! به جای اینکه بره درس و مشقش رو بخونه و بعداً برای خودش کسی بشه، الکی داره ادای آدم بزرگا رو درمیاره! ... و بعد بلافاصله نتیجه این میشد که : همینه که اینقدر عقب مونده ایم دیگه!
یادمه حتی خودم فیلمهای آلمانی - پارتیزانی جنگ جهانی دوم رو که نگاه میکردم یا مثلاً کتابهایی مثل " پل رودخانه کوای" رو که میخوندم یه جورایی حس میکردم: آهان! این شد جنگیدن! جنگ هم باید شیک و مجلسی باشه، نه مثل اینها که همه چی رو با همه چی قاطی کردن و وسط جنگ میشینن روضه میخونن!
اما طولی نکشید که فهمیدم، نخیر! اون ارتش شیک و مجلسی عمراً نمی تونست از پس ارتشهای صد برابر شیک و مجلسی تر از خودش بر بیاد! ... و سلاحهای پیش پا افتاده ما در مقابل اون ارتش تا دندون مسلح، نیش پشه هم به حساب نمیومد ... که اگه قرار باشه همه با معادلات دنیایی پیش برن، ما همیشه بیشتر از ۲۰۰ سال از غربیها عقبیم و هیچ جوری نمیشه این عقب موندگی رو جبران کرد... و البته بعدترها فهمیدم که خود غربیها هم از این پارامتر ناشناخته که وارد معادله شده و همه چیز رو بهم زده، مبهوت مونده بودن!
یه بار که داشتم با خودم فک میکردم یهو توجهم به این نکته جمع شد که بیشتر این بسیجی ها، همون بچه هیئتیها بودند که حالا اومده بودن درسهای توی حسینیه رو توی خاکریزها امتحان بدن. در واقع جبهه یه هیئت بزرگ بود برای نمایش عملی عزاداری برای امام. برای همین هم بچه ها هدف جنگ رو نه فتح بغداد، که زیارت کربلا میدونستن ... و برای همین بود که پشت لباسهاشون نوشته بودن: "میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم." ...
اونها تونسته بودن افق دیدشون رو از جنگ سر یک وجب خاک بالاتر بیارن و حقایق پشت پرده رو حس کنن و بر اساس اون حسها عکس العمل نشون بدن ... چون توی هیئت یاد گرفته بودن که شستن ظرف و دیگ نذری امام، با ظرفشویی توی رستوران یا ظرفشویی اجباری کوزت فرق میکنه ... حتی اگه ظاهر همه شون مالیدن کف به ظرف، و آب کشیدنش باشه!
در واقع اگه آدم افق دیدش رو بالاتر ببره، دیگه خدمت به بندگان خدا ، مخصوصاً کسانی که در اندوهی به عظمت عاشورا با اون همدرد هستند، براش –ببخشید- حمالی به حساب نمیاد. بلکه اصلاً دنبال اینه که راهی پیدا کنه و بیشتر کار کنه تا در اون مجموعه ای که هست، کار راحتتر پیش بره و خوش خدمتیش برای ارباب نازنین عالم، بیشتر به چشم بیاد.
#پست_چهل_و_پنجم (بخش_اول)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
🔰🔰🔰🔰
#پست_چهل_و_پنجم (بخش دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
برام خیلی جالب بود که توی یکی از سخنرانیهای دکتر حسن عباسی هم به این مطلب اشاره شده بود. اونجا که داشت فرق بین نظم (order) و دیسیپلین رو میگفت. که این سیستم به قول خودمون " هیئتی" چقدر کارآمدتره و اصلاً یه گروه ویژه توی ارتش انگلستان هست که برای مواقع بحران تربیت شده و مبنای کارش همین سیستم "هیئتی" هست ... یعنی افق دیدت رو از حد نرمال بالاتر ببر ... منتظر نمون تا کاری که برات برنامه ریزی شده رو انجام بدی، بلکه تا می بینی جایی کمکی از دستت برمیاد، بپر و یه گوشه کار رو بگیر! " ( شاگردان گرامی استاد بیان مطلب رو تکمیل کنن، پلیز! )
خیلی دوست دارم یه جوری این زیربنای فکری رو برای خانوم خانوما هم ایجاد کنم. برای همین هم مدتیه داریم با خانوم خانوما کتاب فرهنگ جبهه سید مهدی فهیمی رو میخونیم ... از بخش شوخ طبعیها شروع کردیم که فضاش شادتره و واقعاً برای خودم خاطره انگیز بود. و دلپذیرتر از همه اینکه دیدم خانوم خانوما بعضی از اون عبارات و شعرها رو به خواهرش هم یاد داده و یه روز که دخترها داشتن توی اتاق با هم بازی میکردن، صداشون میومد که داشتن با هم " پشت سنگر، گشته پنچر --- ماشین فرمانده لشگر! ... ای برادر! ای دلاور! " میخوندن ... دیگه چقدر توی دلم براشون غش و ضعف کردم بماند!
اما خودم نتونستم تحمل کنم و رفتم یواشکی کتاب آداب رسومش رو تنهایی خوندم. حالا دیگه ذره ای شک ندارم که جنگ ما یک جنگ هیئتی بود! و پیروزیمون هم یک پیروزی هیئتی. چون اونجا من و تویی وجود نداشت و هرکس فکر میکرد اگه فرصت ایثار برای برادر همرزمش رو از دست بده، از کفش رفته! ... این که اون موقع اون بچه بسیجیهای به ظاهر خاکی و ساده، تونستن یه راه میانبر کشف کنن که با کمکش میشه سخت ترین کارها رو، با شادی و قلب مطمئن پیش برد ... و این همون چیزی بود که مبانی نظریش رو به برکت امام حسین علیه السلام و عزای شیرینش در هیئتها یاد گرفته بودن.
از وقتی به مقوله همسرداری به عنوان جهاد نگاه میکنم، دورنمای مسیر برام خیلی واضحتر و زیباتر شده. چون نمونه یه جهاد نظامی موفق رو در دوران زندگیم با چشم دیده ام. مدام دارم جنیه های مختلف جهاد زندگیم رو با اون جهاد موفق مقایسه میکنم ... جهادی که توش دیده ام که چطور اگر ما دلمون رو به آسمان گره بزنیم، پارامترهای نامرئی وارد زندگیمون میشن که اثراتش به مراتب بیشتر از دودوتا چهارتای معمول آدمهاست ...
من با تمام وجودم باور دارم که اون بسیجی که در اوج عملیات، وقتی فرصت برای خنثی کردن مین نبود، خودش رو می انداخت روی مینها، و با بدن مطهرش معبر میزد تا وقت تلف نشه، اثر کارش فقط این نبود که در وقت صرفه جویی کنه ... بلکه با این از خود گذشتگیش انرژی عظیمی رو آزاد میکرد که مثل نسیم در تمام فضای جبهه پخش میشد و گره هایی به مراتب عظیمتر رو به طور نامحسوس باز میکرد ... انرژی که عطرش هنوز هم از خاکهای گرم جنوب به مشام میرسه.
... و دیده ام که الان حزب الله با همون فرمولها اسرائیل رو به ستوه آورده، فتنه ۸۸ با همین فرمول مدیریت شد ... و دولت سوریه هم تازه فهمیده که اگه بخواد سرپا بمونه باید یه همچین رویکردی رو در پیش بگیره : همین که من بهش میگم رویکرد هیئتی ! ... یعنی در قبال اطرافت مسئول باش ... و فکر نکن اگه کاری برای همسرت، پدر و مادرت، دوستت، همسایه ت، هموطنت و ... کردی از کفت رفته. معامله تو با خدائیه که گفته :و من یعمل مثقال ذره خیراً یره ...
چند روزه که چیزی فکرم رو بدجوری به خودش مشغول کرده. حس میکنم اگه زندگی من قراره تحولی پیدا کنه، من چه بخوام چه نخوام ۱۴ سال از قافله عشق عقبم و باید یه راه میانبر پیدا کنم که بتونم این ۱۴ سال خلا رو توی زندگیم پر کنم. همونطور که بسیجیها تونستن اونهمه فاصله بین سلاحهای ما و عراقیها رو پر کنن ... این تحول باید به سمت زندگی باشه که من اسمش رو میذارم " زندگی گوارای هیئتی" !
یعنی دوست دارم خونه و زندگیم رو به چیزی مثل یک هیئت تبدیل کنم. جایی که در اون همه ما ۴ نفر یه جورایی نسبت به هم مسئول باشیم و در موقعیتهای مختلفی که توی زندگی پیش میاد، نشینیم نگاه کنیم ،بلکه عاشقانه به داد هم برسیم ... اما نه به سبک فداکاریهایی که در روانشناسی و داستانهای آموزنده غربی توصیه میکنند ...
#پست_چهل_و_پنجم (بخش_دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
🔰🔰🔰🔰
#پست_چهل_و_پنجم (بخش سوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
بلکه فداکاری برای یک همدرد، که اون هم داره یک اندوه بزرگ رو به دوش میکشه ... اندوهی به عظمت غربت ۱۴۰۰ ساله بهترین انسانهای روی زمین ... شاید برای همین هم گفته اند: کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا ... همه جا کربلاست و هر روز عاشورا ... و اگر تو ادعا داری که در جبهه حق جهاد میکنی، باید اطرافیانت را به چشم یاران امام عشق ببینی و عاشقشان باشی ... اینکه حاضر باشی خودت را سپر بلای کسانی کنی که میدانی شاید اگر بمانند، میتوانند از تو برای او مفیدتر باشند ... اینکه در این میدان هیچ کاری را حقیر نبینی، چون میدانی طرف حسابت امامیست که حتی سر یک غلام را هم به دامن گرفت ...
و کسی چه میدونه؟ شاید یکی از جایزه ها مون، نوعی از همون حسهای خوب بهجت و شادی باشه که همسرجان میگفت در عصر عاشورا به اشاره ارباب به قلبهای خادمینش سرازیر میشه ... همون شادی که بیهوده در لذات زودگذر این دنیا جستجوشون میکنیم ...
دیشب سر شام چندتا سوال ساختاری درباره امورات هیئت و مناسبات بین آدمها، از همسرجان پرسیدم. فکر کنم چون کم و بیش از دیدگاه خانواده م نسبت به هیئت و هیئتی ها خبر داشت، باورش نشد که این موضوع اونقدرها برام مهم باشه،و زیاد سوالم رو جدی نگرفت. اما همون چیزهایی که جسته و گریخته برام گفت، کافی بود که بهم ثابت کنه اشتباه نکرده ام ...
و حالا من دارم به یک زندگی گوارای هیئتی فکر میکنم ... زندگی که در اون هم دنیا لحاظ شده و هم آخرت ... و آدمها در حین انجام کاهاری عادی، به افقهای والاتری چشم دوخته اند، و بجای آسایش خودشون، به آسایش همدیگه فکر میکنند ... چون اون آدم کسی ست که در یک اندوه بزرگ ۱۴۰۰ ساله، همدرد اونهاست ...
و الحمد لله علی عظیم رزیتنا ... سپاس خدای را بر عظمت اندوه ما
*
* این پست رو بدون عذاب وجدان بخونین، چون قبلاً یه بخشهائیش رو نوشته بودم و با تکمیل شدن موضوع فقط ادیتش کردم ... بنابر این حق و حقوق خانوم کوچولو تمام و کمال محفوظه! ;o)
* درباره روال وبلاگ هم ممنون از اینهمه نظر لطف و پیشنهادات عالیتون. یه ایده هایی توی ذهنم هست برای اینکه بهتر بشه اوضاع رو مدیریت کرد، که بعد میام براتون میگم.
* کامنتدونی این پست، برای خودش یه کامنت دونی هیئتی شد! ... یعنی بچه ها که دیدن یه شبهه مطرح شده، نگفتن اینجا وبلاگ رضوانه و خودش باید بیاد جواب بده. زودی دست به کار شدن و کار رو پیش بردن. بعد که من اومدم دیدم اصلاً کار یه جورایی جمع شده و فقط یکی دوتا نکته هست که من باید بهش اضافه کنم ... که اگه خدا بخواد در قالب یه پست بهش خواهم پرداخت. ...به این میگن رویکرد هیئتی!
به قول همسرجان توی هئیت هیچکس دم در نمیمونه. تا می بینن یکی تازه وارده ،میدون میرن باهاش گرم میگیرن. نه اینکه خشک و مقرراتی بگن بفرما برو پیش مسئول هیئت . به ما ربطی نداره ...
من که خودم کیف کردم از اینکه با چنین انسانهای زیبایی همراهم ... از اینکه کامنت بهار خانوم باعث شد یک نمونه عملی از " روحیه هیئتی " به نمایش گذاشته بشه. این که بچه ها مثل انچه این روزها باب شده، نگفتن " It's none of my business " و برن پی کار خودشون ... نگفتن به ما چه؟ رضوان خودش میاد جواب میده! ... وقتی دیدن میتونن موضوع رو جمع کنن اومدن پای کار ... این جای تحسین زیادی داره ... و من قلبا تحسینشون میکنم ...
شما هم حتماً بخش نظرات رو بخونین و حالش رو برین. خصوصا توضیحات تکمیلی ستاره جان خودمون، که برای خود من حقیقتاً ارزشمند و راهگشا بود.
+ نوشته شده در سه شنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 14:31 توسط رضوان | آرشیو نظرات
#پست_چهل_و_پنجم (بخش_سوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
حاسبوا قبل ان تحاسبوا!...
امروز صبح بعد از یک هفته مراعات دستورهای داده شده، رفتم روی ترازو و ... بعله ۳۰۰ گرم کاهش داشتم! ... البته اگه بخوام باهاتون روراست باشم، توقعم بیشتر از اینها بود و یه جورایی توی ذوقم خورد!
به نظر خودم تمام دستورات رو خوب انجام داده بودم، الا این مورد، که باید موقع خوردن حواسم به پیامهای سیری و گرسنگی بدنم باشه. باور کنید حواسم بود، اما مگه این بدن نازنین من، به این سادگی آلارم سیری صادر میفرمود؟ بعضی وقتها از اینکه حس میکردم سنگین شده ام، دست از خوردن میکشیدم، وگرنه آلارم مالارمی درکار نبود!
جدول پر شده ی اولین هفته ام رو برای خانوم مشاور تغذیه ایمیل کردم، و بعد هم طبق قرارمون ساعت ۹ و نیم بهش زنگ زدم و از احوالاتم گزارش دادم.
ماحصل گفتگومون این شد که اوضاع اونقدرها که من فکر میکنم بد نیست. این ۳۰۰ گرم کاهش نشون میده رویکرد بدنم نسبت به این رژیم کم و بیش مثبت بوده، منتها باید به بدنم زمان بدم تا خودش رو با شرایط جدید وفق بده ... اما گفت معلومه زیادی به بدنم آوانس داده ام و مقدار خورد و خوراکم اونقدرها به قاعده نبوده. معلومه بدن من هنوز درک درستی از میزان خوردنی مورد نیازش نداره. برای همین پیشنهاد داد تا چند هفته، علاوه بر مراعات دستورهای قبلی، حواسم به کالری دریافتیم هم باشه. تا اینکه بدنم یک کم از اون حالت اینکه هرچی دلش میخواد، میتونه بخوره بیرون بیاد و بفهمه دنیا دست کیه!
بعد هم قد و میزان فعالیت روزانه و بقیه اطلاعاتم رو گرفت و میزان کالری مجازم رو در روز محاسبه کرد ...
خیلی منطقی و با تسلط حرف میزد . از حرفهاش معلوم بود میدونه داره چکار میکنه و میشه بهش اعتماد کرد. برای همین تصمیم گرفتم بدون چون و چرا به حرفهاش عمل کنم ... و این یعنی من باید دوباره برم سراغ اون ترازوی آشپزخانه و جدول کالری شماری که اصلاً یادم نیست کجای کمدم گذاشته م ...
( نکته: روش کالری محور روش غربی است و دقت لازم را ندارد و گاها بشدت برای بدن بیماریزا ست... در طب اسلامی باید با توجه به مزاج پایه و غلبه های مزاجی شخص برای کاهش وزن او تصمیم گرفت... مثلا مواد بلغم زا کالری کمی دارد اما بشدت باعث چاقی بلغمی و آسیب زا میشود.... یا مثلا حذف شام که در روایات بشدت نکوهش شده و بالعکس حذف وعده ناهار با شرایطی توصیه شده است . این نوشته رضوان جان مربوط به سال ۹۲ هست که تقریبا هنوز خبر زیای از طب اسلامی نبوده....)
***
و اما این یک هفته ای که گذشت برای من تمرین عملی محاسبه نفس هم بود. فهمیدم اگه آدم حواسش به کارهاش باشه میتونه خیلی حساب شده تر عمل کنه و کارهاش از اون حالت الله بختکی دربیاد ... یکی از بهترین جنبه های این رژیم پر کردن اون جدول بود. خیلی برام جالب بود که اون تیک و ضربدرها اونقدر توی حال من تاثیر داشت. به صورتی که تا میومدم تنبلی کنم، یاد اون ضربدری که قراره توی جدول بگیرم می افتادم و میدیدم ارزشش رو نداره، و به هر بدبختی بود اون کار رو انجام میدادم.
کلی ممنون این خانوم کارشناس با اون جدول همه چیز تمومش بودم، که یهو یادم افتاد که ای دل غافل! قرنها پیش، امام نازنینی وسط اونهمه درگیریهاشون با خلیفه سفاکی به نام هارون الرشید، و در بحبوحه زندان رفتنها و آزار و اذیتهایی که ما تحمل یک دونه ش رو هم نداریم ... یا حتی شاید در گوشه اون زندان مخوف سندی بن شاهک، به فکر امروز من بودن و چون میدونستن من به این کار نیاز مبرم دارم، پدرانه نصیحتم کردن که:
لَیسَ مِنّا مَنْ لَمْ یحاسِبْ نَفْسَهُ فی كُلِّ یوْم. فَإِنْ عَمِلَ حَسَنـًا اسْتَزادَ اللّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَیئًا اسْتَغْفَرَ اللّهَ مِنْهُ، وَ تابَ إِلَیهِ ... از ما نیست كسی كه هر روز حساب اعمال خود را نكند، پس اگر كار نیكی كرده است از خدا زیادی آن را بخواهد، و اگر در آن روز كار بدی كرده، ازخدا آمرزش طلب نموده و به سوی او توبه نماید.
#پست_چهل_و_ششم (بخش_اول)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
هدایت شده از دکتر علیزاده | وعده صادق 🇮🇷
17.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #نماهنگ
⭕️مکبّری نماینده مردم دامغان در اجتماع عزاداران حسینی آیین سنتی یازدهم محرم
❇️ لحظاتی از مکبّری سردار علی اکبر علیزاده نماینده مردم دامغان در مجلس شورای اسلامی در اجتماع بزرگ عزاداران حسینی شهرستان دامغان در آیین سنتی یازدهم محرم
🔻نماز ظهر آیین سنتی یازدهم محرم دامغان به امامت حجتالاسلام مطیعی نماینده ولی فقیه در استان سمنان و با حضور استاندار و دیگر مسئولان استانی و شهرستانی و عموم عزاداران سید و سالار شهیدان برگزار شد.
🌐 اخبار نماینده مردم دامغان را بی واسطه بخوانید👇
🆔 @Aliakbaralizade_ir
تو فقط لیلی باش... 💚
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 ✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿ حاسبوا قبل ان تحاسبوا!... امروز صبح بعد از یک هفته
🔰🔰🔰🔰
#پست_چهل_و_ششم (بخش دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
راستش از خودم خجالت کشیدم از اینکه بعد از یک عمر ادعای شیعه بودن، حالا باید بیام از طریق تکنیکهای غربی راه و چاه زندگی رو یاد بگیرم ... و شرمندگیم وقتی تکمیل شد که در انتهای کتاب آداب و رسوم فرهنگ جبهه، (در قسمت عکسها)، عکسهایی از ورق کاغذهایی که از شهدا به یادگار مونده بود رو دیدم. کاغذهایی که شیعیان حقیقی امام علیه السلام روی اون جدولهایی کشده بودند و هر شب جزئیات اعمالشون رو محاسبه میکردند ... چه آسون میشه فهمید که شهادت اتفاقی نیست و اون آدمها برای رسیدن به چنین سعادتی، چقدر زیبا و حساب شده قدم برداشته بودند.
ضربه ناک اوت هم اون حدیث امام صادق علیه السلام بود که فرموده اند:
مَنِ اسْتِوی یوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ، وَ مَنْ كانَ آخِرُ یوْمَیهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ یعْرِفِ الزِّیادَةَ فی نَفْسِهِ فَهُوَ فی نُقْصان، وَ مَنْ كانَ إِلَی النُّقْصانِ فَالْمَوْتُ خَیرٌ لَهُ مِنَ الْحَیاةِ ... هر کس دو روزش با هم مساوی باشد، در معامله ی زندگی ضرر کرده است و هرکس امروزش از دیروزش بدتر باشد لعنت شده است ... هرکس با گذشت روزها پیشرفتی در وجودش احساس نکند، رو به کاستی است و هر کس رو به کاستی باشد، مرگ برای او از زندگی بهتر است !!!!!!!
یعنی در تمام اون سالها که من هی هر روز بدتر از دیروز میشدم تا بالاخره به اون نقطه حضیض رسیدم، هر روزش لعنت شده بودم و مرگ برام بهتر از زندگی بود. واقعاً هم همچین آدمی هرچی زودتر بمیره، براش بهتره، چون لااقل به اندازه یک روز کمتر به قهقرا رفته!
خلاصه که دیدم چقدر خوبه که یه جدولی هم برای مواردی که رژیمی نیستن، اما لازمه در زندگی مراعاتشون کنم، تنظیم کنم. بلکه از ترس ضربدر یک کم بیشتر مراقب خودم باشم و امروزم بدتر از دیروزم نباشه و مرگم بهتر از زندگیم!
و ماحصل این کار شد دوتا جدولی که در پست ثابت بالا گذاشته ام و هر هفته به تدریج پرشون میکنم ...
***
و اما درباه روال وبلاگ:
نمیدونین چقدر خوشحالم که شماها تا این حد مهربون هستید و شرایطم رو درک کردید. پیشاپیش از تمام عزیزانی که از این به بعد با نظر لطف و محبشون شرمنده م میکنن، ممنونم، و اگه اجازه بدید از این به بعد فقط کامنتهایی که نکته خاصی توش باشه رو جواب میدم.
سعی میکنم ۲، ۳ پست در هفته رو داشته باشم. و در بینش هم هر روز میام و جدولهام رو تکمیل میکنم و زیرش چند خطی از حال و هوای اون روزم مینوسم و از راهنماییهای بی نظیر شما استفاده میکنم ... خلاصه یه جورایی با هم در ارتباطیم. اما دیگه اون فشار سابق نیست ... و هم اینکه دیگه وبلاگ از این حال تئوری صرف درمیاد، و یک کم به اصل موضوع، یعنی جنبه عملی ماجرا پرداخته میشه، که فکر کنم خالی از لطف نباشه.
کامنتهایی هم که ببینم حاوی سوالی هست که باید جواب داده بشه، خودم جواب میدم. با این حال اگه کسی حس کرد حتماً نیاز داره به کامتتش جواب بدم، کنار اسمش @ یه نشانه answer بذاره تا من بفهمم و جوابش رو بدم ...
بی اندازه ممنونم که همراهم هستید ...
#پست_چهل_و_ششم (بخش_دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
"ماموریت زیبای من (۱) "
امروز که اومدم و اون دوتا نظر دیشب رو دیدم، هم خنده ام گرفت و هم دلم به حال چنین آدمهایی سوخت ... متاسفانه توی کامنتهای خصوصی خیلی از این دست افاضات هست که من دیگه نخونده دیلیتشون میکنم ... اما خیلیها هستند که حقیقتا نمی تونند درک کنند که من چرا با توجه به تحصیلکرده بودنم قبول کرده ام که با افتخار، تمام وقتم رو برای خونه و زندگیم بذارم. به این یکی توجه کنید:
" ... از سبک نوشتن و اداره وبلاگت معلومه آدم خلاقی هستی. از اینهمه تسلطتت به ایات و احادیث و استفاده بجا و مناسب ازشون هم معلومه هوش و حافظت از حد نرمال بالاتره ... مومن و محجبه هم هستی و توی این نظام خرت میره ... مدرک دانشگاه تهران رو هم داری که همه جا روی دست میبرنش! ... هر جور حساب کنی برای آدمی مثل تو کار پیدا کردن مثل آب خوردنه. من نمیتونم بفهمم چرا خودت رو اسیر خونه کرده ای؟ ... من اگه جای تو بودم پادشاهی میکردم برای خودم، همسرداری سیخی چنده؟! ... اون مال زنهای دوره قجره که مجبور بودن نونشونو از دست شوهرشون بگیرن. نه مال زن قرن ۲۱ که خودش یه پا مرده! ...
... به خدا من مزاحم نیستم. فقط دوست دارم بدونم چرا این کار رو میکنی؟ اگه دلیلت قانع کننده باشه قول میدم کارم رو ول کنم و بچسبم به خونه و زندگیم و همسرداریم ... فقط خواهش میکنم جوابم رو بده ... شاید این سوال خیلیها باشه و تو بتونی بهشون کمک کنی ... "
فکر میکنم حالا وقتشه که دلیل اصلی توی خونه موندنم رو بگم. شاید به درد کسانیکه که حقیقتاً دنبال حقیقتند بخوره و مثل من تکلیفشون رو روشن کنه:
دیگه فکر کنم همه تون بدونید که من هم تا چند ماه قبل علیرغم توی خونه بودن، به این کار اعتقادی نداشتم و صرفاً به خاطر اینکه همسرجان دوست نداشت بیرون کار کنم، سر کار نمیرفتم. اما این که دقیقاً چی شد که نظرم عوض شد و این نگاه جهادی رو به ماجرا پیدا کردم رو تا حالا براتون نگفته بودم ...
اواخر دی ماه بود. در ادامه تحقیقات برای کتابم، رسیدم به جنگ احد ... فکر کنم همه تون بدونید که جنگ احد تنها غزوه در صدر اسلام هست که مسلمانها توش شکست خوردند. اونهم یک شکست خییییلی فجیع! ... اما عجیب اینجاست که مسلمانها اولش با وجود تمام سختیها و کم بودن نیرو و تجهیزاتشون، بر مشرکین پیروز شدند. و درست وقتی پیروزیشون حتمی بود و مشرکین داشتند فرار میکردند و وقت تقسیم غنایم بود، ضربه نابود کننده به اونها وارد شد. میدونین از کجا؟
پشت میدان جنگ یه تپه بود به نام تپه احد. این تپه موقعیت استراتژیکی داشت و دست هرکس می افتاد میتونست به میدان جنگ مسلط بشه. اول اون تپه دست مسلمانها بود. پیامبر با درایت آسمانیشون این نکته رو فهمیدند و ۵۰ نفر از نیروهای زبده رو مامور مراقبت از این تپه کردند و گفتند:
شما باید همینجا بمونید و از این تپه مراقبت کنید. جهاد شما در میدان نبرد نیست، بلکه اینه که هر طور شده نذارید این تپه به دست دشمن بیفته. برای همین هر اتفاقی که برای ما افتاد، چه پیروز بشیم و چه شکست بخوریم و حتی اگه همه مون کشته بشیم، شما باید از جاتون تکون نخورید و این تپه رو حفظ کنید. فهمیدید؟
همه گفتن: بععععله یا رسول الله. شما از ما جون بخواین! برین خیالتون راحت باشه که ما همینجا هستیم و مثل تخم چشممون از این تپه مراقبت میکنیم! ... اما افسوس که این فقط در حد حرف بود. وقتی مسلمانها پیروز شدند و مشرکین فرار کردند، وقت تقسیم غنایم شد. اونها از دور میدیدند که همه داشتن تند و تند سهمشون رو از غنائم برمیداشتند و سر اینها بی کلاه مونده بود ... و این شد که دهنها آب افتاد و زمزمه ها شروع شد:
_ این دیگه چه جور جهادیه که ما باید اینجا وایسیم و بقیه برن وسط میدون و حالش رو ببرن؟ ... پس سهم ما چی میشه؟ مگه ما مسلمون نیستیم؟ ... حتی شاید بعضیها گفتن: بریم بابا، کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من! ;0) ... و این شد که بیشترشون ول کردن و رفتن دنبال مال دنیا و فقط فرمانده شون موند با چند نفر معدود که گفتن: پیامبر اینجا رو به ما سپردن. پس از اینجا تکون نمیخوریم، تا وقتیکه خودشون بیان و بگن دیگه کافیه!
اینجا بود که یکی از فرماندهان مشرکین به نام خالد بن ولید - که از همون اول از دور حواسش به این تپه بود - از فرصت استفاده کرد و با نیروهاش حمله کرد و اون چند نفری که مونده بودند رو به شهادت رسوند و تپه رو تصرف کرد. و بعد اون سپاه تازه نفس از پشت سر به مسلمانهای از همه جا بیخبر که داشتند بغل بغل غنیمت جمع میکردند، حمله کردند ...
#پست_چهل_و_هفتم (بخش_اول)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
تو فقط لیلی باش... 💚
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 ✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿ "ماموریت زیبای من (۱) " امروز که اومدم و اون دوتا ن
🔰🔰🔰🔰
#پست_چهل_و_هفتم (بخش دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
و این شد سرآغاز شکست تاریخی مسلمانها و شهادت حضرت حمزه ... و تا یک قدمی شهادت پیش رفتن پیامبر مهربانیها، طوری که دندان مبارکشون شکست ... و بیش از ۹۰ زخم برداشتن حضرت امیر و کلی ماجرای دلخراش دیگه.
همه ش به خاطر اینکه چند نفر فکر کردند عقلشون بهتر از پیامبری میرسه، که با آسمانها در ارتباطه و از حقیقت هر چیز آگاهه ... پیامبری که خداوند به صراحت در وصفشون گفته: و ما ینطق عن الهوی . ان هو الا وحی یوحی و او هیچ سخنی را از روی میل و سلیقه خودش نمیگوید، و تمام سخنانش وحی الهیست که بر قلبش الهام میگردد ...
چند لحظه چشمهام رو بستم و در دلم گفتم: عجب آدمای پستی بودن! آخه مگه ممکنه آدم از زبون پیامبرش بشنوه که شما جهادت اینه که همینجا بایستی و هر اتفاقی افتاد از جات جم نخوری، بعد به همین سادگی مطابق نظر خودش عمل بکنه، و د برو که رفتی؟!
تا چند روز ذهنم درگیر این ماجرا بود و هرچی بد و بیراه بلد بودم از ورای تاریخ نثارشون میکردم و خیالم راحت بود که اگه من جای اونها بودم جزو همونهایی میشدم که موندن و به جهادشون وفادار موندن.
در همین خیال خوش بودم که یک روز وقتی داشتم به خودم و زندگیم فکر میکردم، ناگهان همه چیز مثل تکه های پازل سر جای خودش قرار گرفت و تمام هارت و پورتهام رو باطل کرد. چی؟ یه جمله خییییلی معروف که هرکدوممون هزار بار شنیدیمش :
اینکه یادم اومد که پیامبر به من بعنوان یک زن مسلمان فرموده اند: " جهاد المرء حسن التبعل " جهاد زن خوب همسرداری کردن است ... یعنی گفتن:
ای خانم رضوان! شما از طرف من مامور این بخش از دنیای اسلامی. تپه احد شما این خونه و زندگی شماست و این همسرجان که باید به بهترین نحو براش همسری کنی ... تپه احد شما قلب همسرته که باید مراقب باشی همیشه فقط و فقط در تصرف عشق الهیش به تو باشه و کاری کنی که هیچ جا و هیچ کس رو به بودن توی این خونه و در کنار تو ترجیح نده ...
سرت رو بالا بگیر و با افتخار برای انجام این ماموریت مهم تلاش کن. چون اگه موفق بشی، این خونه به یک دژ نفوذ ناپذیر تبدیل میشه که من دیگه خیالم راحته که دشمن از طریق آدمهای این خونه، کاری از پیش نمی بره ...
و حالا من با تمام هوشم، با تمام خلاقیتم، با مدرک دانشگاه تهرانم و با هر نعمتی که خدا بهم داده، ایستاده ام و با افتخار از تپه احد زیبایی که پیامبرم به من سپرده اند، مراقبت میکنم ... و افتخار میکنم که تمام تمرکزم و توانم رو در خدمت اجرای ماموریتی گذاشته ام که از لبان مبارکشون خطاب به شخص من صادر شده ... و عاجزانه از خدا میخوام که اونقدر دنیا دوست نباشم، که به طمع جمع مال و عنوان و مدارج بالای علمی محل ماموریتم رو ترک کنم ...
****
حقیقت اینه که اگه افق دیدمون رو یک کم بالاتر بیایم، می بینیم که هرکدوم از خانه های دنیای اسلام یک تپه احده، و یک موقعیت استراتژیک. که اگه درست حفظ بشه و دشمن نتونه بهش نفوذ کنه شکست دادن اسلام محاله.
چون توی اون خونه انسانهای متعادل و از همه لحاظ تامین شده ای بار میان که دیگه نقطه ضعفی ندارند که دشمن بتونه با کمک اون کارش رو پیش ببره ... و در فضای شاد و آرامش بخش اون خونه ها، بچه های نرمال و به دور از عقده های روانی بار میان که به نوبه خودشون آینده اسلام رو تضمین میکنند ...
و مراقبت از این نقاط استراتژیک به عهده موجود توانائیه به نام زن، که خدا از قبل تمام سلاحهایی که برای این عملیات مهم نیاز داره رو در وجودش جاسازی کرده : توانایی محبت، توانایی دلبری از مرد، توانایی مدیریت هم زمان چند کار، توانایی گذشت و بخشیدن، هوش زنانه برای حس کردن انواع خطرهایی که ممکنه امنیت این مکان رو تهدید کنه ...
اما الان توی جامعه چی میبینیم؟ من اصلاً به اون قشر از خانومها که اصلاً مقوله ای به نام دین براشون محلی از اعراب نداره کاری ندارم. اونها کلاً تفکراتشون و ارزشهاشون رو از جای دیگه ای میگیرن و مسلماً فرمایش پیامبر براشون ارزشی نداره ...
مخاطب من خیل خانمهای به ظاهر مسلمان و محجبه ای هستند که به طمع جمع غنیمت – بخونید کسب درآمد و موقعیت شغلی و حتی خدمت به اسلام و مسلمین و نشان دادن نقش اجتماعی زن مسلمان – تپه احدشون رو رها کرده اند و اون رو دودستی تقدیم دشمن کرده اند. و بعد مینالن که چرا همسرمون همه ش پای ماهواره ست، چرا سر و گوشش میجنبه؟، چرا بچه هام با ایمان نیستن و همه ش سرشون رو با چت و دوستیهای گناه آلود گرم میکنن، چرا در زندگیمون ارامش نیست؟، چرا هر چی میدوم به اونچه که میخوام نمیرسم؟ ... چرا ... چرا ... چرا ... ( اون خانوم قدسی توی سریال میوه ممنوعه که یادتون هست. )
#پست_چهل_و_هفتم (بخش_دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
🔰🔰🔰🔰
#پست_چهل_و_هفتم (بخش سوم )
#تو_فقط_لیلی_باش
خوب دوست عزیز، وقتی شما به همین سادگی حرف پیامبرت رو – که اونهمه ادعا داری که دوستش داری و داری به دینش عمل میکنی - هر روز صبح زیر پات له میکنی و میری سر کار، توقع داری چه برکتی توی زندگیت جاری بشه؟ ... خودت که یه آدم عادی هستی تحمل داری کسی به چیزی که ازش خواسته ای اینطور بی توجهی کنه؟
خداوند می فرماید: بل الانسان علی نفسه بصیره. ولو القی معاذیره ... بلکه انسان خودش بهتر از هر کس دیگر از اعماق وجود خود آگاه است. حتی اگر به ظاهر برای توجیه خود عذر و بهانه هایی بیاورد ...
من نمیخوام حکم کلی صادر کنم و بگم هیچ زنی نباید فعالیت خارج از خونه داشته
باشه ... اصلاً خودم رو در این حد نمیدونم ... فقط این رو میدونم که هرکس خودش بهتر از همه به نفس خودش اشراف داره و میدونه که چند مرده حلاجه. اگه کسی می بینه بین خودش و خدای خودش سربلنده که کار کردنش در بیرون خونه هیییییییچ لطمه ای به جهاد مقدسش وارد نمیکنه، خوش به سعادتش. بره و از هر دوتاش لذت ببره ... اما من خودم دیدم نمیتونم همزمان هم به کار بیرونم برسم و هم ماموریتی که پیامبرم به عهده گذاشتند رو ، اونطور که شان مطلب هست، درست انجام بدم.
برای همین با افتخار، بجای اینکه برم دنبال جمع غنیمت دنیا، تمام هم و غمم رو روی اجرای امر وجود نازنینی گذاشته ام که نور اصلی خلقته ... بله من همه کار میکنم تا بهشون نشون بدم پیامشون رو از ورای ۱۴ قرن شنیده ام و دارم بهش عمل میکنم ... دیگران هم هر طور خودشون تشخیص میدن درستته عمل کنند ... وعده ما کنار حوض کوثر ...
این دنیا با تمام سختیهاش دیر یا زود تموم میشه ... اما من در میان تمام کارها و تلاشهام امیدم به اینه که در اون روز هولناک که هیچکس از خشم خدا در امان نیست، اون پیامبر مهربانیها با محبت به من خواهند نگریست، و به من خواهند گفت: آفرین دخترم! ماموریتت رو به نحو احسن انجام دادی. من از شما راضیم و بنابراین خدا هم از شما راضیست. حالا نوبت من هست که به قولم عمل کنم. بفرما و از هر دری که دوست داری به بهشت وارد شو! *...
اونوقت من با شادی تمام باب الشهدا رو انتخاب خواهم کرد، و به ملائکه ای که من رو به سمت بهشت میبرند، چشمکی خواهم زد و خواهم گفت:
! Mission completed
* پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده اند:
اگر زن نماز پنج وقت را به درستی بخواند، و ماه رمضان روزه بگیرد، و عفت و پاکدامنی را رعایت کند، و از شوهرش اطاعت نماید، و ولایت علی بن ابیطالب را در دل داشته باشد، در روز قیامت به او گفته می شود: از هر کدام از دروازه های بهشت که می خواهی، وارد شو!
و در جای دیگر فرموده اند:
هر زنی که هفت روز خدمت شوهرش را انجام بدهد خداوند هفت در از درهای آتش را بر او می بندد و درهای هشت گانه بهشت را بر او می گشاید که از هر در بخواهد وارد شود ...
#پست_چهل_و_هفتم ( بخش سوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
📣👆سه پست چهل و هفتم ( تنگه احد زندگی ما) فوق العاده مهم هستند . گل بانوهای عزیز لطفاً برای عزیزان و گروههایی که دوستشان دارید ارسال کنید. 🌹
هدایت شده از فرزندِ ما، من دیگر ما ست💗
🌸جمعخوانی۹هزارنفرهوالدین🌸
🎊 برایاولینبار 🎊
📢 ۱۰ جلد فایلهای #صوتی #رایگان کتاب ناب تربیت کودک :
📗" منِ دیگرِ ما "📗
نوشته:#استاد_محسن_عباسی_ولدی
💯در قطعات 🔟 دقیقهای💯
✨حجمبسیارکم(۱مگابایت)✨
💙 ویژه #والدین و #معلمان و #طلاب و #مربیان عزیز؛ حتی اگر کتاب را خوانده اید، شنیدن فایلهای صوتی، اثر بخشی آن را #چندین_برابر می کند، شک نکنید!
☘💥با شنیدن فایل های صوتی رایگان این ۱۰جلد، بیش از #۹۰۰_هزارتومان در هزینه های خود #صرفهجویی کنید
👇👇👇
فرزند ما منِدیگرِما است💕
@manedigarema