#امام_سجاد_علیه_السلام
◼️ هر گاه که به یاد قتلگاه میافتم، گریه راه گلویم را سدّ میکند...
در روایتی امام صادق علیه السلام فرمودند:
الْبَکَّاءُونَ خَمْسَةٌ آدَمُ وَ یَعْقُوبُ وَ یُوسُفُ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام
▪️«افرادی که بسیار گریستند پنج نفر بودند: آدم، یعقوب، یوسف، فاطمه، دختر حضرت محمّد صلی اللَّه علیه و آله و علی بن الحسین علیهم السّلام.
🩸در ادامه روایت حضرت فرمودند:
وَ أَمَّا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ فَبَکَی عَلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام أَرْبَعِینَ سَنَةً مَا وُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ طَعَامٌ إِلَّا بَکَی
▪️حضرت علی بن الحسین علیهم السّلام مدت بیست یا چهل سال بر حضرت امام حسین علیه السلام گریست. هر غذایی که مقابل آن حضرت میگذاشتند، او به گریه میافتاد.
🩸کار آن حضرت به جایی رسید که یکی از غلامانش به وی گفت:
«یاابن رسول اللَّه! فدای تو شوم، من میترسم که خود را (به وسیله کثرت گریه) هلاک گردانی! » حضرت فرمودند:
إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ إِنِّی لَمْ أَذْکُرْ مَصْرَعَ بَنِی فَاطِمَةَ إِلَّا خَنَقَتْنِی لِذَلِکَ عَبْرَةٌ.
▪️فرمود: {چاره ای نیست، جز اینکه غم و اندوه خود را به خدا شکایت کنم من از خدا چیزهایی میدانم که شما نمی دانید. } (یوسف ۸۶)
هر گاه که به یاد قتلگاه فرزندان فاطمه علیهمالسّلام میافتم، گریه راه گلویم را سدّ میکند.
📚 الخصال،ج۱ ص۱۳۱
✅ @YaAtash
#امام_سجاد_علیه_السلام
◾ مرا بر این گریهها، ملامت نکنید...
از وجود مقدّس امام سجاد علیهالسلام در خصوص کثرت گریه ایشان بعد از واقعهی عاشورا سوال شد؛ حضرت فرمودند:
لَا تَلُومُونِي فَإِنَّ يَعْقُوبَ فَقَدَ سِبْطاً مِنْ وُلْدِهِ فَبَكَى حَتَّى ابيَضَّتْ عَيناهُ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّهُ مَاتَ
▪️«مرا ملامت نکنید! یعقوب نبی علیهالسلام برای فقدان پسری از فرزندانش آنقدر گریست تا چشمانش نابینا شد، در حالی که نمیدانست واقعاً مرده باشد؛
وَ قَدْ نَظَرْتُ إِلَى أَرْبَعَةَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فِي غَدَاةٍ وَاحِدَةٍ قَتْلَى فَتَرْوَن حُزْنَهُمْ يَذْهَبُ مِنْ قَلْبِي.
▪️ اما چهارده مرد از خاندانم را در برابر دیدگانم در نصف روزی کشتند، چگونه توقّع دارید اندوه و غصه از قلبم بیرون شود؟!
📚کشف الغمّة (اربلی)، ج۲، ص۱۰۲
📚حلیة الابرار (بحرانی)، ج۴، ص۳۱۳
📚تهذیب الکمال (المزی)، ج۲۰، ص۳۹۹
📚تاریخ دمشق (ابن عساکر)، ج۴۱، ص۳۸۶
✅ @YaAtash
#امام_سجاد_علیه_السلام
◾️ ذبح یک گوسفند را دیدم
به لب خویش مُشت کوبیدم ...
در نقلی آمده است:
روزی امام زین العابدین علیهالسلام از بازار مدینه عبور میکرد، دید قَصّابی گوسفندی را میکشاند تا آن را در کشتارگاه ذبح نماید.
إمام علیهالسلام به او فرمودند:
آیا این گوسفند را آب دادهای. قصاب گفت: ما قَصّابها تا آب به گوسفند ندهیم او را ذبح نمیکنیم.
🩸امام سجاد علیهالسلام گریه کرد و فرمود:
وا لَهفاهُ عَلَیکَ یا اَبا عَبدِالله، الشّاةُ لا تُذبَحُ حَتّی تُسقی الماءُ وَ اَنتَ اِبنُ رَسُولُ الله تَذبَحُ عَطشانا.
▪️ای داد و بیداد بر مصائب تو ای اباعبدالله! گوسفند بدون نوشاندن آب ذبح نشود ولی با اینکه تو پسر رسول خدا «صلّی الله علیه و آله و سلّم» بودی با لب تشنه سر از بدنت جدا کردند.
📚مأساة الحسین علیهالسلام ص۱۵۳
📚زندگانی امام سجاد علیهالسلام، اشتهاردی ص۵۷.
✅ @YaAtash
#امام_سجاد_علیه_السلام
#معارف_حسینی
◼️ وقتی که امام زين العابدين علیهالسلام با شنیدن روضه اسارت آل الله، سر به دیوار کوبیده و خون از سر مبارکشان جاری میشود...
در روایتی نقل شده است:
روزی خوراک و نوشیدنی نزد امام سجاد «صلوات الله علیه» نهادند، گرسنگی و تشنگی پدرش امام حسین علیهالسلام در صحرای کربلا به یادش آمد و اشک گلویش را بست و سخت گریست تا جامه هایش از گریه و اشک بر پدرش خیس شد. دستور داد تا خوراک را از نزد او ببرند.
🩸 مردی یهودی وارد شد و سلام کرد و دست إمام علیهالسلام را گرفت و شهادتین گفت و به امامت به إمام سجاد علیهالسلام اقرار نمود. حضرت فرمودند:
برای چه از دین خود و نیاکانت دست کشیدی؟ گفت: خوابی دیدم.
فرمودند: چه خوابی دیدی؟
🩸آن مرد یهودی گفت:
خواب دیدم از خانه برای دیدار برادری بیرون شدم و راه را گم کردم و بیچاره شدم. در این فکر بودم که پشت سرم ناله و گریه و آواز تکبیر و تهلیل بلند شد. وقتی نگریستم لشکری بود و پرچم ها و سرها بالای نیزه و پشت سرشان شترهای لاغر که بر آنها زنان غارت زده و کودکان دست بسته سوار بودند.
میان آن ها جوانی بر شتر تنومندی در نهایت رنج و سختی، دست و سرش با غل آهنی بسته و از پاهایش خون میریخت و اشکش بر گونه روان بود.
گویا شما بودید و همه زن ها و کودکان عزادار بودند و وامحمّداه! واعلیاه!… میگفتند.
🩸در این میان که کاروان در راه بود ناگاه گنبدی در سینه بیابان عیان شد، چون خورشید درخشان جلوی قافله سه بانو بودند. تا گنبد را دیدند خود را به زمین انداختند و خاک بر سر ریختند و سیلی بر رخ زدند و فریاد زدند:
«واحسناه! واحسیناه!…»
🩸مردی کوسه و کبود چشم به آن ها رسید و آن ها را زد و به زور سوار کرد و دیدم که خون از زیر سرپوش یکی از زنان که به گمانم بزرگتر آن ها بود از شدت غم روان شد.
ای آقا! جلوی سرها سری نورانی بود که بر پرتو خورشید و ماه چیره بود و چون بدان گنبد درخشان رسیدند مردی که آن سر را میبرد، ایستاد.
یارانش او را نهیب زدند و سر را از او گرفتند و گفتند: ای مرد پَست! تو از بردنش ناتوانی.
گفت:کسی نبود که در بردنش کمک کند و سر را از آن گرفتند و به دیگری دادند و تا سی تن آن را دست به دست کردند و همه میخکوب شدند و همه واماندند و کمکی نیافتند. به امیر قوم گزارش دادند از اسب پیاده شد و چادری زدند بلندتر از سی ذراع و او در میان آن نشست و دیگران در گرد او.
🩸آن زنان وکودکان را بی فرش و بستر روی زمین ریختند و خورشید روی آنها را میسوزاند و نیزه ها که سرها برآن بود به عمد در برابر آنها گذاشتند تا آنها را دلشکسته کنند و بیشتر دل آنها را بسوزانند و جگر آن ها را پاره کنند.
🩸ترسا(آن مرد یهودی) گفت:
ای آقا! من سخت بی تاب شدم و سیلی بر چهره زدم و از غم و اندوه، جامه های کهنه را دریدم و در نزدیک زن ها و کودکان با دلی شکسته و چشمی گریان نشستم و ناگاه نیزهای که سر شریف بر آن بود، به سوی گنبد درخشان برگشت و با زبانی رسا گفت:
پدرجان! ای امیرمؤمنان! بر تو سخت است آنچه به ما رسید از کشتن و سر بریدن…
🩸من با خود گفتم:
صاحب این سر نزد خدا مقامی بزرگ دارد و دلم به دوستی او مایل شد. در این میان که با خود اندیشه داشتم و خود را در میان کفر و اسلام مخیر میدیدم، ناگهان شیون زنان بلند شد و روی پا ایستادند و چشم به آن گنبد درخشان دوختند. من هم روی پا بلند شدم و نگریستم دیدم زنانی از آن گنبد فرود آمدند که در آن ها خانمی پر از هیبت و نور است و جامه ای خون آلود به دست دارد و مو پریشان وگریبان دریده است دامن میکشد و سیلی بر رخ می زند، به انبیاء و پدرش رسول الله صلی الله علیه وآله وسلّم و امیرالمؤمنین علیه السلام با دلی داغدار، استغاثه دارد و داد می زند:
«واولداه! واحبیب قلباه!…».
🩸ای آقا! چون آن بانو به سرها و کودکها نزدیک شد، افتاد و بی هوش شد وپس از مدتی به هوش آمد و با چشمانش بدان سراشاره کرد وسر با نیزه خم شد و در دامنش افتاد و او سر را گرفت و به سینه چسباند و بوسید وگفت:
پسر جانم! تو را مثل جد و پدرت نشناختند و کشتند. ای وای آب را به رویت بستند…ای پسرم! چه کسی سینۀ تو را خُرد کرد؟
ای اباعبدالله! چه کسی عیالت را اسیر و اموالت را غارت کرد؟چه کسی تو را و پسرانت را سر برید؟ چه دلیرند بر هتک حرمت خدا و رسول خدا!
🩸راوی گفت:
در همین حین که این قضیه را برای امام سجاد علیه السلام نقل میکردم،
قامَ عَلی طولهِ و نَطحَ جِدارَ البیت بِوَجههِ فکَسرَ أَنفُه و شَجَّ رأسُه و سالَ دَمُهُ عَلی صَدره و خَرَّ مغشیّاً علیه مِن شِدّةِ الحُزن والبکاء
▪️امام سجاد علیه السلام تمام قامت برخاست و سر به دیوار اتاق کوبید و بینی مبارکش شکست و خون از بینی و سرش به سینهاش سرازیر شد و از شدت اندوه افتاده و بیهوش شد.
📚دارالسلام،محدث نوری، ج٢ ص١٧٠
✅ https://eitaa.com/YaAtash
4_5875235894780231930.mp3
3.41M
#پیام_صوتی🎵
خودت را محبوب خدا کن،
خدا گناه را از جلوی پایت بر میدارد...
🎙استاد فیاض بخش
✅ @YaAtash
مرجعیت اعلی حضرت آیه اللّه المعظم آقا سیّد احمد خوانساری(ره) میفرمودند:
همهی عشقها، محبتها و دوستیها و وابستگیها و دلبستگیها در این عالم مجاز وقُلابی است و فقط یک عشق و محبت و دلبستگی حقیقی در این عالم است و خریدار دارد و آن عشق به حضرت سیدنا و مولانا أباعبداللّه الحسین(روحی فداه و سلام اللّه علیه) است.
از دنیا می روم در حالی که دستم خالی است ولی به یک چیز امید دارم و آن گریه برمصائب آن حضرت و عشق به اوست.
📚منبع: شرح دلداگی، احوالات سید، ۷٨
✅ @YaAtash
❣حسین جانم❣ ارواحنا لک الفداء یا اباعبدالله الحسین علیه السلام 🌹🕌🌹
عشق... فقط غریب ومظلوم کربلاء ❣
✅ @YaAtash
هدایت شده از صلی الله علیک یااباعبدالله
#سلام_امام_زمانم 🖤✋
▪️ای داغدار اصلی این روضه ها بیا
صاحب عزای ماتم کرب و بلا بیا
▪️بالا گرفته ایم برایت دو دست را
ای مرد مستجاب قنوت و دعا بیا
▪️بیش از هزار سال تو خون گریه کرده ای
ای خون جگر ز قامت زینب بیا، بیا..
#اللهمعجللولیکالفرج 🤲🌱
#امام_زمان(عج)
✅ @YaAtash