🌸🍃🌸🍃
عبید زاکانی
📜گویند عبید در زمان پیرى با اینکه چهار پسر داشت تنها بود و فرزندانش هزینه زندگى او را تامین نمیکردند،
لذا او چاره اى اندیشید و هر یک از پسران را جداگانه فراخوانده و به او میگفت:
من علاقه خاصی به تو دارم و فقط به تو میگویم حاصل یک عمر تلاش من ثروتی است که در خمره ای گذاشته و در جائی دفن کرده ام.
پس از مرگم از فلان دوست مکان آن را پرسیده و آن ثروت را براى خود بردار.
این وصیت جداگانه باعث شد که پسرها به پدر رسیدگى و محبت کنند
و عبید نیز آخر عمرش با آسایش زندگی کرد تا از دنیا رفت.
پسرانش بعد از دفن پدر نشانی دفینه را از دوست وی گرفته آنجا را حفر کردند تا سر و کله خمره پیدا شد.
اما وقتى خمره را باز کردند، داخلش را از سکه های طلا خالی و تنها ورقی یافتند که بیت شعری در آن نوشته بود:
🌿خداى داند و من دانم و تو هم دانى
که یک فُلوس ندارد عبید زاکانى
خیلی اتفاق میفته که بعضی از افراد
به ما التماس دعا میگویند
و ما در جواب میگوئیم:
محتاجیم به دعا
جالبه که نه ما برای او دعا کردیم
و نه او برای ما
پس چقدر خوبه
کسی التماس دعا گفت
همون جا سریع براش دعا کنیم
که خدا عاقبت به خیرت کنه
یا حاجت روا بشید
یا دعاهای دیگه
💠🔹رسول خدا ﷺ فرمودند:
عاجزترین مردم
کسی است که دعا نمیکند
↲امالی طوسی، صفحه ۸۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تکرار کنیم🌹
من به خدا چشم میدوزم و هدایتِ او را میطلبم و توانگر میشوم. من از نظم الهی سرشارم و اکنون در نظم متعالی قرار دارم.
خدایا سپاسگزارم🙏🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز
وروجکا موقع نماز 😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌خدا اهل رفاقت است
وقتی با همه ضعفت به یاد او باشی
او با همه قدرتش به یادت خواهد بود
🍃فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُم ْوَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ
❤️ آنگاه که دوست داری همواره کسی به یادت باشد، به یاد من باش که من همیشه به یاد تواَم
سوره بقره آیه 152
#آرامش_با_قرآن
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
https://eitaa.com/YaMahdi_aj313
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــان
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
پیرمرد ثروتمندی را سردی پا آزار داد
حکیم گفت: باید پای افزاری (کفش)
از پوست شتر سرخ مو به پای خود کنی
پیرمرد را که ثروت زیاد بود
دنبال کاروانی میگشت که از یَمن بتواند
برای او این کفش را تهیه کند
تاجری ماهر حاضر شد که کیسهای طلا
از پیرمرد بگیرد و این کفش را با خود
به خراسان آورد
در مسیر شام تا خراسان راهزنان زیادی
بودند که حتی این کفش نفیس اگر در پای
مسافری میدیدند از او میگرفتند
تاجر زرنگ وقتی کفشها را خرید
یک لنگه کفش در توشه بار مسافری گذاشت
که کاروانشان دو روز زودتر از او به خراسان
میرفتند و یک لنگه دیگر کفش در بار خود
گذاشت
چون در مسیر به راهزنان رسیدند
و یک لنگه کفش را راهزنان دیدند
هر چه گشتند لنگه دیگر آن را نیافتند
پس آن یک لنگه را هم در بارشان رها ساختند
و چنین شد که تاجر ماهر توانست کفش
نفیس را از یَمن به خراسان به سلامت رساند
تاجر را شاگردی بود که کار نیک میکرد
اما به خدا ایمان نداشت و همواره میگفت:
باید کارت نیک باشد که خدا تو را بهشتی کند
ایمان به خدا مهم نیست کار نیک را بخاطر
نیک بودن آن انجام بده نه برای ایمان به خدا
بعد از این داستان تاجر شاگرد را گفت:
ای جوان دیدی که کفش نفیس را یک
لنگهاش به کار کسی نیامد و رهایش ساخت
بدان عمل صالح بدون ایمان
بدون نماز بدون زکات و ...
مانند یک لنگه کفش هستند
و تو را هرگز سودی نبخشند
هر اندازه هم قوی و نفیس باشند
✧✾════✾✰✾════✾✧