°•🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین🌹°•
#خاطره🌱
همیشہ یہ تسبیح📿 و مُهر تربت در جیبش بود...
اگر هم نبود،
از جا مُهرے حسینیہ پادگان دنبال مُهر تربت ڪربلا مے گشت...
وقتے ڪہ پیدا مےڪرد، این شعر را را زیر لب زمزمہ مےڪرد:
« تا تو زمین سجده اے
سر بہ هوا نمےشوم...»
#شهید_محسن_حججے♥️
#شادےروحشهداصلوات
@Ya_Mahdi9900
🌱🍁
#خاطره
میخواستند
تسبیحش را بگیرند؛ نداد
گفت: کسی در میدان نبرد
تفنگش را به دیگری نمیدهد
بعد از خداحافظی
یک نفر از طرفش
برای همه انگشتر آورد ...
#حاج_قاسم❤️
@Ya_Mahdi9900
#شهیدمهدیحسینی🌱
#حاجقاسم 🌿
#خاطره ✨
حاج قاسم زیاد به دفتر آقا مهدی رفت و آمد داشتند اما عکسی نمیگرفتند این دفعه که حاج قاسم به دفتر آقا مهدی آمدند .
آقا مهدی درخواست کرد که حاجی یه عکس باهم بگیریم حاجی هم با کمال میل پذیرفت در حال عکس گرفتند بودند که یکی از افراد همراه حاج قاسم گفتند هرکی با حاجی عکس گرفته شهید شده
آقا مهدی خندشون گرفت گفت خدا کنه شاید گره شهادت ماهم با این عکس باز بشه
شادی ارواح پاک شهدا صلوات
#مدافعانحریمحرم
#خادمالحسین
#خاطره
#شهدا
با دوستاش رفته بود راهیان نور، دیار شهدا.
مناطقی که به گفتهی خودش غریب بود.
موقع برگشت از سفر، اتوبوس رفت ولی رسول نرفت!
گفت جا موندم.
بعدا فهمیدیم داستان از این قراره که تیم تفحص مستقر شده بوده و رسول هم با خبر شد و دلش می خواست یه مدتی رو باهاشون باشه....
اون یه مدت شد ۱۰روز!
و از همان جا بود که با شهید محمدحسین محمدخانی آشنا شد.
با آمدن رسول به منطقه شرهانی، بعد از مدتها یک شهید پیدا شده بود.
چه ذوق و شوقی داشت موقع تعریف کردن قضیهی پیدا شدن شهید...
👤 مادر شهید رسولخلیلی🍃