خانومش پرسید:
_به چی فکر میکنی؟!
جواب داد:
_امروز نماز اول وقتم عقب افتاد
فکر میکنم گیر کارم کجا بود!!!
[شهید رجایی]
حاج قاسم روبه حاج حسین گفت
_ من نگران شما هستم که شهید بشوید...
یکی گفت
_ حاج حسین شهید نمیشه... اینو شهید یوسفاللهی گفته.
حاج قاسم تبسمی کرد
_ نه اگه اون کسی که باید دعا کند، دعا کند، شهید می شود...
حاج حسین بادپا خشکش زد...
رو به ابراهیم گفت
_ حاجی چی گفت؟
زمانی که به خانه رفت...ذهنش درگیر آن جمله بود...آخر خوابی دیده بود که شهید کاظمی پیغام شهید یوسفاللهی را برایش آورده و گفته تو شهید نمی شوی...
در خواب به شهیدکاظمی می گوید
_دعا کن منم بیام پیش شما و خدا منو به شما برسونه...
شهید کاظمی دعا نکرد.
می گوید
_ من دعا میکنم تو آمین بگو.. خدایا منو به شهدا برسون...
شهید کاظمی آمین نگفت و با تبسمی نگاهش کرد... فقط نگاهش کرد و لبخند زد.
تکرار کرد
_ ابراهیم... حاج قاسم از کجا فهمید که گفت اون کسی که باید برایت دعا کند، دعا کند شهید میشوی؟...من این خوابم را به کسی نگفته بودم حاج قاسم علم غیب دارد
[شهید حاجحسینبادپا]
خیلی درس می خواند؛ هلاک می کرد خودش را.
هر بار که به او می گفتم:
_بسه دیگه! چرا این قدر خودتو اذیت می کنی؟
می گفت:
_اذیتی نیست:)
اولاً که خیلی هم کیف می ده
دوماً هم وظیفه مونه(!)
باید این قدر درس بخونیم که هیچ کسی نتونه بگه بچه مسلمون ها بی سوادند
[شهید محمدعلی رهنمون]
•| مَلْجَأ |•
چون این قرار را کنار یک خانهی قدیمی خالی گذاشته بودند،
هرشب که از کتابخانه برمی گشتند،
می زدند به دیوار آن خانه و می گفتند:
_ یا کریم!
الوعده وفا:)
ما درس رو خوندیم،
برکتش یادت نره.
•| مَلْجَأ |•
چون این قرار را کنار یک خانهی قدیمی خالی گذاشته بودند، هرشب که از کتابخانه برمی گشتند، می زدند به
برای کنکور یک سال باهم خواندیم. قرار گذاشته بودیم روزی ده ساعت توی کتابخانه بخوانیم. طوری برنامه ریزی میکردیم که هرجور شده از ده ساعت کمتر نشود. دو ساعت میخواندیم، نیم ساعت استراحت میکردیم. آن موقعها که برف بود، برف بازی میکردیم. موقعی که هوا خوب بود، شوخی و خندهمان به راه بود.
[به نقلِ دوستِ شهیدمصطفیاحمدیروشن]
خدایی خدا غریبه...
غریبه...
چون که ما عاشقش نشدیم..
غریبه.... بنده لایقش نشدیم... غریبه...
رهروی صادق نشدیم...
امون ز غفلت... امون ز تهمت...
از دست ما تو غیبته حضرت حجت!
گناه شد عادت... غیبت عبادت... جالب اینه گذاشتیم سر خدا هم منت...
هرجا ریا شد به اسم خدا شد...
همه دکان وا کرده ایم حتی توهیئت
چیو ببینه؟
دل سیاهو؟
یا رو زبون اللهم ارزقنا شهادت؟
از امر به معروف ترسیدیم...
حاجی و دور شیطان گردیدیم...
همسایه یتیم و سیر خوابیدیم...
ما به زمین خورده خندیدیم... خداااا... نفهمیدیم😭
خدااااا... خدااا
خدایی خدا غریبه...
غریبه چون که راحت گناه کردیم...
غریبه به نامحرم نگاه کردیم... غریبه
نامه فقط سیاه کردیم...
فروختیم ایمان، خریده ایم نان...
خاک میخوره به روی طاقچه هامون قرآن(!)
سحر نه حالی ...
نه خمس مالی...
اسممونم گذاشتیم عبدِشاه مردان
شیعه حرفی... آدم برفی...
هنوز نمک نخورده می شکنیم نمکدان...
یه پا تو محراب... یه پا لب آب...
رو به روی عکس شهید؛ عکسِ شهیدان(!)
بگو خدا غرق امیدم کن...
بی خریدارم خریدم کن!
پیش حسینم قبولم کن...
نذر ابالفضل رشیدم کن:)
خدااااا شهیدم کن... خداااا... خداااا😭
خدایی خدا غریبه...
غریبه... که دوسش داریم واسه حاجت. غریبه... می پرستیمش برا جنت...غریبه
که به تنهایی کرده عادت...
تو راه پاکی زدیم به خاکی...
چه عاشقی؟
چه مجنونی؟
چه سینه چاکی؟
جای حرم؛ کیش...
جای پرچم؛ دیش
چه ساده بر مقدسات میشه هتاکی
این وضع ناموس... کو کف افسوس؟
نکشیدیم خجالت از چادر خاکی(!)
دیگه شیطان شد: ایاکنعبد
ببین خدا رو ول کردیم میگردیم با کی؟!
بگو خدا رحمی به حالم کن
لکه ننگم زلالم کن...
عشق خودت رو مدالم کن...
بکش و در علقمه چالم کن...
خدا حلالم کن... خدااااا...خدااااا
خداااااا
[دفتر یادداشتم!زمانی که برمیگردم و تو رو ورق میزنم بهم بگو: اگه خوندی یاد اون مداحی نیفت... یعنی با ریتم مداحی نخون... شبیه واگویه بخون... بخون و گریه کن... ]
یڪسیب افتاد و جهان از قانونِجاذبه باخبر شد...!
میلیونها جسد افتاد اما
بشریت معنای انسانیت راٰ درک نکرد...
#بغض
امروز انگاری روز جهانی دخترخانوما بود
و باباها
خوب بلدن کی برگردن :)
#زینب_بابا
#حاج_محمد_بلباسی
[کانال شبیه ابر]
•| مَلْجَأ |•
#بغض امروز انگاری روز جهانی دخترخانوما بود و باباها خوب بلدن کی برگردن :) #زینب_بابا #حاج_محمد_بلباس
آب زنید راه را حین که نگار میرسد...