eitaa logo
•| مَلْجَأ |•
203 دنبال‌کننده
802 عکس
93 ویدیو
2 فایل
﷽ • . دراندرونِ من، رزمندھ ا؎ برکلاشینکف‌ش تکیه داده وخیرۀ اࢪوند می‌بارد. . https://daigo.ir/secret/3955331031 . @Man3I3 . - 4/2/99 - چرادلم نمیادبهت پایان بدم دفتریادداشتم؟
مشاهده در ایتا
دانلود
نُه سال عاشقانه به هم تکیه کرده ایم یک روح در میانِ دو پیکر، نرو! بمان
اشکِ حسین؏ و بغض ِحسن؏ را نگاه کن محضِ قرارِ این دو برادر، نرو! بمان
چیزی بگو به زینب‌ښ و کمتر سکوت کن دق می کند بدونِ تو دختر، نرو! بمان
خورشید من به جانب مغرب روان مشو قدری دگر به خاطر این آسمان بمان
ای دل شکسته آه تو ما را شکسته است ای پرشکسته پر مکش از آشیان بمان
دیگر محل به عرض سلامم نمی دهند ای هم نشین این دل بی همزبان بمان
راضی مشو دگر به زمین خوردنم مرو بازی نکن تو با دل این پهلوان بمان
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست اینقدر بین رفتن و ماندن نمان... بمان!
دشمنان نمی‌دانند و نمی‌فهمند که ما برای شهادت مسابقه می‌دهیم و وابستگی نداریم و اعتقاد ما این است که از سوی خدا آمده‌ایم و به سوی او می‌رویم +انا‌لله‌وانا‌الیه‌راجعون:)
•| مَلْجَأ |•
میشه گفت تنها خاطره ای که با این مداحی دارم، مسیر اربعینه :) تنها خاطره... دلم نمیاد دوباره پلی کنم
پارسال دقیقا همین روز... همین ساعت... همین لحظه‌ها... تو اتوبوس مهران... صندلی آخر... خیره به ظلمتِ‌ابدی شب، چادرمو کشیده بودم رو صورتم و گوش می‌دادم به این نوحه... ولی امسال کجام؟ کنج اتاق... چشمام اشکی... و گلدون خاطراتمو آب میدم... باشه‌منونبرحسین؏ به‌کربلا‌حق‌داری‌آقا ... .. ...
شرایط سختی بود...پیشروی سخت دشمن... محاصره منطقه... هواپیماهای دشمن... ولی آنها فقط پنج نفر بودند! در این لحظه حاج حسین رو به سردار قربانی گفت _ ما پنج نفر به تعداد پنج‌تنِ‌آلِ‌عبا با ذکرِ یافاطمه‌الزهرا‌سلام‌الله‌علیها جلو می ریم... حال یا شهید می‌شیم...یا پیروز بعد از درگیری اسرای دشمن می‌گفتند _ شما حدود ده الی پونزده گردان و تقریبا سه الی پنج هزار نفر وارد عمل کردید... و این درحالی بود که نیروهای خودی کسی جز حاجی و چهارنفر دیگر نبود:) [سردارحاج‌حسین‌بصیر]
•| مَلْجَأ |•
فقط سه ماه و خورده ای مونده‌آ
من هنوز امید دارم(': پارسال قسمتم نشد برم کنار ضریح مولاعلی؏...لیاقت نداشتم قسمتم نشد برم کنار ضریح ارباب... لیاقت نداشتم گفتند حرم حضرت عباس؏ هم شلوغه نمیشه رفت...لیاقت نداشتم تو بین الحرمین مغموم و گریون وایساده بودم...دلم شکسته بود...رو کردم به آسمون...و بغضم تو گلو آوار شد... یهو یه خادم با اون پر تو دستش اشاره کرد بریم قسمت زیرزمین حرم حضرت عباس... یه لحظه هاج و واج موندم...و کم کم خندهوو بغض درهم آمیخت...انگار حضرت عباس؏ می گفتند _ غمت نباشه...بیا باهام درد دل کن یا باب‌الحوائج...خودتون می دونید حرفِ دلمو...من زیادت امام‌حسین؏ رو از شما میخوام😭 زیارت حضرتِ امیرالمومنین؏ رو از شما میخوام😭 من بین الحرمین رو از شما میخوام😭 خودتون حرف دلم رو میدونید آقا... []