چادرش رو یه دور دورِ سرش چرخوند و کنار گونهاش سنجاق زد به چادر
_ پاشیم نماز اول وقت
گوشیش رو دست به دست کرد
_ هنوز وقت هست... ده میخونم
لبخند زد
_ قربونت برم تو وقتی نون میخوری بربری داغ کنجدی بخوری بهت میچسبه یا نونِ بایات؟
نگاهش رو صفحه گوشی خشکید.
[اندر احوالات]
•| مَلْجَأ |•
+خدایا دلم آشوبه... اربعین تکلیفمون چیه؟ دلدارم... با من حرف بزن #گریه...
معبودِمن...
دلم سرگردانه... آشوبه...
عجیب به آرامش کلامِ الهی نیازمندم...
#گریه...
حاجمحمودکریمی میگفت:
_جاموندی از کربلا ؟
نگران نباش، خیالت راحـت باشه
مادر همیشه سهمِ بچه ای که نیامده رو کنار میذاره؛ بیشتر از سهمش هم کنار میذاره...
و من چشم بسته لبخند زدم و
اشکم چکید رو گونهام
و زمزمه کردم
+حضرتِمادَر! :)
[اندر احوالات]
جبین بر مهر تکیه میدهم...
چشم فرومیبندم و نفس میکشم عطر تربتش را...
و خویش را جایی حوالی کربلا به تصویر میکشم..
#همینالآننوشت:)
•| مَلْجَأ |•
معبودِمن... دلم سرگردانه... آشوبه... عجیب به آرامش کلامِ الهی نیازمندم... #گریه...
معبودِ من... من خیلی از آیندهام میترسم...
دلم رو آروم کن😭
#گریه...
داشت تعریف میکرد
_بعد نماز یهو حس کردم خدایا دلم تنگ میشه تا نماز بعدی...دلم تنگ میشه برای این حال و هوا... همون لحظه نگام گره خورد به غلطگیر روی انگشت شستم...
یادم افتاد صبح داشتم جزوه می نوشتم
شاید اصلا ربطی نداشته باشه ولی پاکش کردم پاشدم از اول وضو گرفتم و وایسادم به نماز :)...
هرکی یه تعبیری داره دیگهههه
[اندر احوالات]
+اگه امسال مرزها باز بود؛ جایی که
حاج قاسم موشک خورده بود،
چقدر شلوغ میشُد:)
نه؟؟
[#بغض]
چقدر قنشگه که
وقتی میخوای به یکی زنگ بزنی
میبینی دارن اذان میگن
و یادت بیفته که همیشه نمازش رو اول وقت میخونه
اون وقت گوشی رو قطع میکنی...
و تو هم پا میشی وضو میگیری
[اندر احوالات]
توان ما بھ اندازه امکانات ما نیسٺ
توان ما بھ اندازه ارتباط ما با خداسٺ
[شهید تھـرانے مقدم]
امسال دیگه کسی نیست رو پروفایلش بزنه
_عازمم حلالم کنید...
یه تعداد
"من به جا ماندن ازین قافله عادت دارم"،
دور هم جمع شدیم.
#اربعین