از انقلاب ۵۷ پرچم ایراناسلامی را بر دوش گرفته ایم و بر قله جهان به اهتزاز درآورده ایم تا پناه مظلومان باشد. با شعار الله اکبر خط بطلان کشیدهایم بر هرچه طاغوت است. ایستادهایم و دست یاری به سوی امتِ مظلوم گرفتهایم. و مظلومان جهان با توکل به خدا، قوت به زانوانشان بخشیدند
و این اتحاد، پیکره غرب را با تمام ابعاد نظامی و سیاسی و... اش می لرزاند و تاریخ برای آیندگان گواهی میدهد که یاران محمد(ص) در قرن پانزدهم هجری قمری کانه بنیان مرصوص ایستاده اند مقابل استکبار جهانی و ندای مهدی(عج) سر میدهند. یاران محمد(ص) مدد از حسینِ فاطمه گرفته اند و در راهپیمایی اربعین عزم حرکتی جهانی کردند تا قدس را قبلهگاه اول مسلمانان را، میعادگاه انبیاء را از شر اهریمن نجات دهند و استکبار جهانی را به زانو درآورند. یاران محمد(ص) فاستقم کما امرت شدند و سنت الهی آن است که پیروز این جهاد، جبههای است که ندای حق بر لب دارد و مشت گرهکردهاش هیمنه ظلم را میلرزاند. الیس الصبح بقریب ؟!
#یوهویی
به جهان نگاه کن، از بالا به نظاره بنشین؛ میبینی پیروزی تمدن اسلامی بر تمدن غرب را ؟!
1/5
پرده اول : زنی را میشناسم که در خانهاش حجاب میکند تا مبادا موشک های دشمن سقف خانه اش را فروبریزد و حجاب نداشته باشد. زنی را میشناسم که کودک بی جانش را در آغوش گرفته و لالایی میخواند. زنی قرآن میخواند و نوید آزادی میدهد به اهل خانهاش. زنی با صبر و آرامشش قوت میبخشد به مردان خانهاش تا برای دفاع از وطن بجنگند. زنی با روپوش خونین پابه پای پرستاران میدود و کودکان لرزان را در آغوش میفشارد. زنی در فراق فرزندِ شش ماههی شهیدش زجه میزند.
2/5
پرده دوم : زنی در موکب نخود بار میگذارد تا غذایی باب طبع زوار اربعین بپزد. چشمانش به خاطر گرمای شعله آتش باریک گشته و گونههایش گل انداخته. زنی کالسکهی فرزندش را در مسیر میبرد و نفس های عمیق میکشد تا در مصافِ خستگی، پیروز میدان شود. من زنی را دیدم با روپوش سفید در موکب هلال احمر کودکان را در آغوش میگرفت و لبخند هدیهی چشمان تب کردهشان میکرد. و زنی دیگر همگام با همسرش قدم در راه حسینِفاطمه(ع) میگذارد و تسبیح میچرخاند نذر ظهور حضرت حجت. یک زن هم میشناسم که در خانه روبه روی تلویزیون هنگام شنیدن نام حسین'ع اشکش را با دستمال پارچهای گل سرخیاش پاک میکند و در پخش زندهی مشایه با شوق به دنبال چهار فرزندش چشم میچرخاند.
3/5
پرده سوم : زنی طفل گرسنه اش را در آغوش تاب میدهد و زیر بار صدای خمپاره و موشک های آمریکایی در خانه های شهر جنگزده اش را میزند به دنبال یک پیمانه شیرخشک. زنی اسلحه بر شانه میاندازد و زنانه بغض میکند برای شهر محاصره شدهاش در چنگ داعش. زنی در خانه آرامش، پوتین نظامی را جفت میکند مقابل در و قرآن برای همسرش میگیرد و کاسه ای آب بدرقه راهش میکند. زنی هر صبح بعد از دعای عهد در مسجد سینی صبحانه آماده میکند برای رزمندگانِ عازم خط. زنی با لباس خونین غمش را پشت آرامشش پنهان میکند و گاز استریل در جیب روپوش پزشکیاش میچپاند. و زنی دیگر کودکانِ ترسان از های و هوی آتش دشمن را در آغوش امنش آرام میکند. و زنی اشک میریزد بر پیکر زخمیِ پدر؛ آه از غم فراق !
4/5
پرده چهارم : زنی دکمه پیراهن خاکیرنگ را کوک میزند و در هیاهوی صدای چرخ های خیاطی دعای توسل بدرقه راه رزمندگان اسلام میکنند. زنی تکه های گلدان شکسته حیاط خمپاره خوردهاش را چسب میزند و آب بر ریشه گیاه زنده اش میریزد و امید را به زندگی تزریق میکند. زنی را میشناسم که در هیاهوی جنگی که تا پشت دیوار خانهاش آمده، مشق رزم میکند تا وقت ضرورت دفاع کند از خانه و کاشانهاش. زنانی را میشناسم که در انقلاب ۵۷ سخن امام را در دست گرفتند و در میدان حق علیه باطل حماسه سازی کردند.
5/5
پرده پنجم : زنی را میشناسم که اقتدارش را از علیبنابیطالب به ارث برده. زنی را میشناسم که در اسارت، آزاد است و کلامش را چنان ذوالفقارِ پدر در مصاف با باطل بالا میبرد. زنی را میشناسم که پرچم اسلام را در دست گرفته و چنان مادرش منزل به منزل سخن از حق میگوید. زنی را میشناسم که پناه عالمیان است و رزق و روزیِ عالم از گردِ روی معجرش است.