eitaa logo
•| مَلْجَأ |•
203 دنبال‌کننده
804 عکس
93 ویدیو
2 فایل
﷽ • . دراندرونِ من، رزمندھ ا؎ برکلاشینکف‌ش تکیه داده وخیرۀ اࢪوند می‌بارد. . https://harfeto.timefriend.net/17333338630020 . @Man3I3 . - 4/2/99 - چرادلم نمیادبهت پایان بدم دفتریادداشتم؟
مشاهده در ایتا
دانلود
کفشامو جفت کردم دمِ در هنوز امید دارم یه بار دیگه اونا رو پام کنم و مسیر اربعین رو باهاش برم...
پاسپورتمو هی نگاه میکنم... هنوز امید دارم مزین بشه به مهر وردی کشور عراق...
چشمان زیبایی داشت... و انبوه مژگان مشکیش، یکه تازی میکرد بالای چشمش یک ترکش خورده بود... خون جمع شده بود زیرش... میگفتند _کی ترکش رو در میاری؟ لبخند می‌زد _ نگه داشتم هروقت آهن گرون شد :) [شهیدجعفریزدی]
عروسی برادرش بود... شیرینی پخش می‌کرد... به شوخی بهش گفتن _ پرونده تو هم داره میاد بالاآ خندید... _ ای بابا... ما قبلش پریدیم... [شهیدجعفریزدی]
از خط که آمدند دیدند پیرمردی خوشرو و نورانی قوطی های کنسرو و کمپوت را روی زمین به خط چیده... و زیر هرکدام شعله آتش... جلوتر که رفتند دیدند برایشان چای دم کرده... امکانات نبود و استکان کم :) پ. ن: بارها نامش را تایپ کردم و چندی بعد پاک... گویی می‌خواهد گمنام باشد اویی که گفت برایم پرونده شهادت تشکیل ندهید... و سالها بعد در کتاب خاطرات شهدا نیز خاطرات او هست و نامی از او نه:)
در پیشروی عراق جنازه ش ماند و رزمندگان برگشتند... سال ها بعد که پدر مادرش در فرودگاه آماده پرواز به مکه بودند خبر دادند _ پیکر شهید شما پیدا شده... بیاید برای کارای دفنش پدرش گفت _ دفنش کنید... من عازم حج‌ام! خیلی حرفه‌آ :) [شهید هیبت‌الله صفری]
+ راه بده مرا بیایم به وصالت!...
_الذی جعل لکم الارض مهدا... ؛ الله
•| مَلْجَأ |•
شعراء۲۲
+خدایا دلم آشوبه... اربعین تکلیفمون چیه؟ دلدارم... با من حرف بزن ...
_ تا حالا شده تو بچگیت یه هدیه بدی به بابات؟ لبخند روی لبم نشست + تا دلت بخواد... یادمه یه بار یه نقاشی به پدرم هدیه دادم چقدر خوشحال شد... اینکه خودم کشیدم... اینکه هدیه‌ دادم...و یادمه بعدش چه هدیه ای بهم داد لبخند زد _ محبت امام زمان به ما بیشتر از محبت پدرومادر به فرزنده... دلم لرزید _ هر کار مستحبی میکنی به نیت مولا بکن... بی هوا صلوات بفرست هدیه کن به مولا... صدقه میندازی، درس میخونی، محبت میکنی، هرکاری میکنی به نیت مولا... بی جواب نمیمونه... دلم لرزید... دلم لرزید... دلم لرزید... [اندر احوالات]
خیلی قشنگه که شب تو ماشین با نوحه خوانی بابات خوابت ببره :)
الان چند دقیقه ست تو ماشین داره پخش میشه نوحه ی _ رُدَّنا اِلی حَرَمِ جَدَّنا... و من خیره ظلمت ابدی آصال؛ فکر میکنم به این جمله... اندوه میشینه تو نگاهم...