#بدون_خداحافظی
#راوی_خواهر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#محمدرضا_قائم_مقامی
ما خیلی با خانواده برادرم محمدرضا رفت و آمد داشتیم. من و محمدرضا خواهر برادری بودیم که خیلی به هم انس داشتیم. محمدرضا همیشه با من درد و دل می کرد و مرا محرم اسرار خودش می دانست و خیلی بچه های مرا دوست داشت و همیشه جویای احوالشان بود. ولی دفعه آخری که به جبهه رفت به ما اطلاع نداد و حتی بدون خداحافظی رفت؛ چرا که ترس این را داشت که ما به خاطر اینکه دوستش داشتیم و نگران حال خودش و فرزندانش بودیم سد راهش شویم و نگذاریم به جبهه برود. از طرفی چون در کارخانه چیت سازی کار می کرد و گاهی شیفت شب بود ما دو سه روز اول متوجه غیبتش نشده بودیم. روز سوم بود که از خانمش پرسیدیم که محمدرضا کجاست؟ خانمش در جواب سوال ما گریه افتاد و گفت: به جبهه رفت و به من سفارش کرد که به کسی نگویم که نگران نشوید. خیلی اصرارش کردم که مرا با سه تا بچه در این شهر غریب تنها نگذارد؛ اما قبول نکرد و رفت. محمدرضا دلایل خودش را داشت و می گفت: باید برویم که دشمن نتواند دست درازی به مملکتمان کند. ما نمی گذاریم یک وجب از خاک میهنمان دست دشمن بیافتد. دشمن اگر بیاید رحم ندارد و دیگر زن و فرزندانمان آسایش و امنیت ندارند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#بازگشت_به_پادگان
#راوی_خواهر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#حسن_احمدی
انقلاب که به پیروزی رسید امام دستور دادند که سربازانی که قبل از پیروزی انقلاب از پادگانها فرار کردند به پادگانها برگردند و خدمت سربازی خود را به اتمام برسانند. حسن برادرم هم برای تکمیل دوران خدمت سربازی اش مدت کوتاهی پس از فرمان امام به زاهدان برمی گردد اما از آنجایی که مدت زیادی بود که به فرمان امام ترک خدمت کرده بود دوستانش و بقیه ی سربازهای آن پادگان فکر کرده بودند حسن در انقلاب حتما بلایی برسرش آمده است که کسی از اوخبر ندارد و دیگر به پادگان نرفته است. آن روز وقتی حسن را می بینند که سالم و سلامت است و به پادگان برگشته است از شوق دیدار حسن او را بر روی شانه های خود می نشانند و دور محوطه پادگان می چرخانند و از اینکه حسن بسلامت برگشته بود ابراز خوشحالی می کنند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
📸 عکس یادگاری از دوران سربازی شهید والامقام حسن احمدی دستجردی 🌷🌿 هدیه به روح مطهرش #صلوات 🌷🌿 کانا
#کومله_دموکرات
#راوی_خواهر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#حسن_احمدی
حسن بعد از پیروزی انقلاب به زاهدان برگشت تا خدمت سربازی اش را تمام کند اما امام خمینی اَمر کردند سربازانی که قبل از پیروزی انقلاب از پادگانهای ارتش شاه فرار کرده بودند آنها را عفو کنید. براهمین حسن سه روز در زاهدان بود و عفو امام شامل حالش شد و به اصفهان برگشت. اما از آنجایی که روحیه ی جهادی داشت بیکار ننشست و پس از مدتی در زمانی که بازرگان نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران شده بود خود را به جبهه کردستان رساند و هفت ماه در آنجا خدمت کرد. اواخر اسفند سال ۱۳۵۷ شورشی در کردستان به وقوع پیوست واین شورش به تلاش برخی احزاب و گروههای کُرد خصوصاً حزب دموکرات کردستان که غالباً در بخشهای سُنّی مذهب بودند علیه نظام جمهوری اسلامی بوجود آمد. حسن و همرزمانش نیز هفت ماه در دو ساختمان که در محاصره حزب کومله و دموکرات قرار داشت زندانی شده بودند به طوری که جرات نداشتند حتی یک دقیقه از آن ساختمانها دور شوند چون کومله ها آنجا در کمین بودند و هر کس را می گرفتند یا سر می بریدند و یا باتیر مورد هدف قرار می دادند. در آن هفت ماه بواسطه ی هلیکوپتر برایشان غذا می بردند. یک روز که یکی از همرزمانش تیر خورده بود و حال خوبی نداشت بلند می کنند تا از روی دیوار آن را به ساختمان دومی ببرند که پزشکی آنجا بود اورا معاینه کند اما آن بنده خدا به علت خونریزی سر به شهادت می رسد. در آن مدتی که برادرم در کردستان بود ما تلفنی از حال ایشان باخبر می شدیم و تا صدایش را می شنیدم خدارا شکر می کردیم که سالم و سلامت است و با برکناری بازرگان آن دوتا ساختمان هم از محاصره کومله بیرون آمد و برادرم و همرزمانش بسلامت به خانه هایشان برگشتند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#دوران_بنی_صدر
#راوی_خواهر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#حسن_احمدی
زمانی که بنی صدر را در تلویزیون نشان می داد و می خواست که رئیس جمهور شود حسن که علم و آگاهی از کارهای بنی صدر داشت و در موردش تحقیق کرده بود و او را شناخته بود به مادرم می گفت: مادر به این بنی صدر رای ندهید این آدم درستی نیست و نگاه کنید اینجا دارد نماز می خواند این آدم اینجوری نیست این یک بلایی است که در این مملکت که فقط خدا می داند. مادرم که می ترسید حسن این حرفها را جای دیگری هم بزند و دشمن پیدا کند می گفت: مادر مگر تو ضد انقلابی که این حرفها را میزنی! می آیند تو را می گیرند و می برند یک بلایی بر سرت می آورند. حسن هم که اطمینان داشت بنی صدر منافق است می گفت: مادر حالا ببینید من کی گفتم در آینده نزدیک مشخص می شود که من امروز به شما چه گفتم. اما متاسفانه برخی از اقوام به توصیه شهید گوش ندادند و به بنی صدر رای دادند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#خصوصیات_بارز_اخلاقی
#راوی_خواهر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#حسن_احمدی
برادرم فردی شوخ طبع و خوش اخلاق و مردمدار بود؛ با بچه ها همبازی می شد و دل آنها را شاد می کرد حتی زمانی که حکومت نظامی بود و همه جا تاریک بود و کسی حق رفت وآمد در شهر را نداشت در همان تاریکی بچه ها را کنار خودش می نشاند وبا آنها منچ بازی میکرد که بچه ها هم در تاریکی کمتر اذیت شوندو زمان بگذرد. برادرم به بزرگترها خیلی احترام می گذاشت و امرپذیر و کمک حال آنها بود. خیلی دست ودلباز بود؛ مثلا هر وقت از سفر برمی گشت و یا از پادگان به مرخصی می آمد برای اهل منزل سوغاتی می آورد واز اینکه می دیدیم برادرمان اینقدر به یادما بوده است خوشحال می شدیم؛ حسن اهل نماز شب بود، در نیمه شبها بلند می شد و وضو می گرفت و نماز شب می خواند، آنهم چه نماز شبهایی بقدری زیبا با خدا راز ونیاز می کرد و اشک می ریخت که من هنوز سوز صدای نماز شبهایش در خاطرم مانده است و بسیار احترام برای مادرمان قائل بود و همیشه حامی مادر بود؛ خیلی مراقب بود که کسی بی ادبی و بی احترامی به مادر نکند و اگر کسی حرفی به مادر میزد که ایشان رنجیده خاطر می شدند خیلی ناراحت می شد و می گفت باید حرمت مادرمان حفظ شود؛ البته نسبت به پدر هم همینطور بود اما روی مادر حساس بود و خیلی به فکر مردم نیازمند و فقیر بود و همیشه به یاد مردم مظلوم و ستم دیده ی دنیا مانند کشورهای لبنان و فلسطین بود و هر کاری از دستش بر می آمد برای آنها انجام می داد تا یاری رسان باشد و نسبت به آنها بی تفاوت نبود و روحیه ی جهادی داشت و صادقانه در راه خدا خدمت می کرد و حرف وعملش یکی بود.
@Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
#وصیتنامه
#شهید_دفاع_مقدس
#سید_جلال_فاطمی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر سرور شهیدان حسین ابن علی(ع) که با ایثار جان خود به همه انسانها طریقه زندگی صحیح را به ما آموخت و با درود به رهبرکبیر انقلاب حضرت امام خمینی رهبر جهان اسلام که روز چون شیر می خروشد و شب چون جد بزرگوارش امام سجاد(ع) به دعا و نیایش پروردگار مشغول است این حامیان امام حسین(ع) که مانند سرورشان غریبانه جنگیدند و شهید شدند و سلام بر شهیدان انقلاب اسلامی ایران از آغاز تا کنون که نهال جمهوری اسلامی را آبیاری کرده اند و سلام بر برادران روحانی و طلاب مسئول و متعهد این پیام آوران عصرمان که مردم را از نقشه های شوم منافقان آگاه می کنند و سلام بر خانواده های شهدا و نابود باد مستکبرین و مشرکین و کفار و منافقین و شیطان بزرگ شرق و غرب بخصوص آمریکا.
این بنده ی حقیر وصایایی دارم که به ملت و به خانواده گرامی و ارجمند خود می نمایم اگر چه خود به این نکات آگاهید ولی به عنوان تذکر می گویم اول خدا را به تقوا و پرهیزگاری دعوت می کنم بدانید که سعادت در اطاعت از قرآن است و هر که دنبال کتاب آسمانی خدا باشد و به آن عمل کند به سعادت واقعی خواهد رسید این قرآنی که تا بحال خونها برایش ریخته شده و ما وظیفه داریم در مقابل خون شهدا از این قرآن حراست نماییم و آن را در جامعه پیاده کنیم و خدای ناکرده اگر غیر از این عمل کنیم به ذلت و بدبختی در دو دنیا می افتیم. دوم اینکه امام خمینی را<**ادامه مطلب...**> در زندگی خود سرمشق قرار دهید و هر چه امام گفت قبول کنید و بدان عمل کنید چه در مسائل عبادت و معنویات و چه در مسائل سیاسی و اجتماعی مبادا امام را تنها گذارید و پی مسائل مادی خویش بروید که خشم خداوند بر شما مستولی خواهد شد و بدانید دشمن امروز قصد دارد امام و روحانیت را از صحنه کنار بزند و آگاه باشید و هیچ وقت از امام و روحانیت جدا نشوید و همواره پشتیبان امام و روحانیت باشید.
ای خدا ما را برآن دار که رضای تو در آن است سپاس خداوند یکتا را که به ما توفیق این را داده است که امروز اسلام را حمایت کنیم و ما را جزو جهاد گرانش قرار داده و امیدوارم که بتوانیم تا آخرین لحظه زندگی از اسلام و قرآن کریم دفاع کنم.
ای ملت، امروز روز فداکاری و ایثار در راه دین رسول ا... است و هر کس در این امر کوتاهی کند خیانت به اسلام و مسلمین کرده است و این گناهی است نابخشودنی، من به سرزمینی آمده ام که هر وجب آن را برایش شهید داده ایم و با خون خود از کیان اسلام دفاع کرده اند، انشاء ا... بتوانیم راه این شهدا را ادامه دهیم.
ای خانواده ی عزیز بدانید که جماعات در اسلام خیلی مهم و تاکید شده مخصوصاً در این زمان که به وحدت و اطلاع داشتن از مسائل سیاسی و اجتماعی و اسلامی است.
بروید در نماز جمعه و مساجد که به قول امام امت یک تکالیف شرعی است و همینطور جلسات و راز و نیاز و دعاها را فراموش نکنید و مرتب در این جلسات شرکت کنید. تا از وسوسه ها به دور باشید و همیشه به یاد خدا باشید امیدوارم که در زندگی خویش در راه قرآن و اسلام قدم بردارید و دیگر اینکه چون عاشورا فرا رسیده است و یاران حسین زمان خمینی بت شکن هستند که اینچنین در راه رسیدن به یگانه معشوق خویش و برای یافتن رضای پروردگار و نجات دین اسلام و مکتب قرآن مشتاقانه و آگاهانه بر خصم زبون هجوم برده و در دل تاریکی شب بر خصم حمله می برند و از مادر و برادرهایم و فامیل هایم می خواهم که اگر من شهید شدم لباس سپاه نپوشند و در عزاداری و سوگواریم گریه نکنند چون دشمن خوشحال می شود و چون شب دامادی من است و خوب می دانید قلب و روحم همیشه معبودی بود که از همه کس به او نزدیکترم و این آرزوی من بود و می خواهم شیرینی و نقل و میوه بدهید و افتخار بکنید که برپا اسلام و جهاد رفتم که در حقیقت نائب الزمان می باشد که همان خمینی عزیز است و از تمام مردم ده و کسانی که مرا می شناسند امیدوارم که اگر از من بدی دیدند و پشت سر آنها غیبت کردم مرا حلال کنند و دیگر اینکه یکی از فامیلها برود جبهه و جای مرا بگیرد چون ما می خواهیم همیشه یکی در جبهه داشته باشیم و دعا به امام را فراموش نکنید و امام را همواره در دعاهای خود دعا کنید و در آخر اکنون که در راه تو قدم بر میدارم از تو میخواهم که مرا بر هوی و هوس که همانا مبارزه با نفس محسوب می شود مسلط گردانی و از خدا می خواهم که توفیق شهادت در راه خودش را نصیبم گرداند اگر چه لیاقت آن را ندارم و جوانان عزیز موقعیت ما مانند موقعیت حسین ابن علی(ع) است و اسلام به خون احتیاج دارد و قربانی می طلبد و من هم به پیروی از حسین زمان خون می دهم تا اسلام پیروز بماند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#خلاصه_زندگینامه
#راوی_خاله_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#اسماعیل_دایی_زاده
شهید اسماعیل دایی زاده فرزند عباس اهل کاشان و ساکن تهران در یک خانواده مذهبی در خیابان هفده شهریور جنوبی تهران دیده به جهان گشود. ایشان در روز عید قربان به دنیا آمد. خداوند متعال به خانواده دایی زاده چهار فرزند پسر و یک فرزند دختر عطا نمود که اسماعیل آخرین فرزند خانواده بود و در روز عید قربان سال بعد در سن یک سالگی از مادر یتیم شد. اهل دل بود و همیشه با صدای زیبایی که داشت مداحی می کرد و فردی خوش رو و خوش خنده بود. از خصوصیات بارز ایشان شجاع و نترس و با خدا بود و بسیار دلسوز و مهربان و با گذشت بود. وقتی دو نفر باهم قهر می کردند سریع در آشتی دادن آنها پیش قدم می شد. از غیبت کردن بیزار بود و اجازه نمیداد کسی غیبت کند و به خاطر علاقه اش به کارهای فنی و تعمیراتی وارد کار مکانیکی شد و کسب و کار خوبی داشت. زمان انقلاب بسیار فعال و پرتلاش بود. و با شروع جنگ همراه بسیجیان از امنیت وطن دفاع می کرد و در سن ۱۸ سالگی برای خدمت سربازی عازم جبهه غرب گردید. و دوماه مانده به پایان خدمتش در کمین کومله های ضد انقلاب ماشینش به آتش کشیده شد و در آتش کینه کومله هاسوخت و به درجه رفیع شهادت نائل گردید و پیکر سوخته اش را برای خانواده اش فرستادند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#چشمان_منتظر
#راوی_برادر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#علی_فصیحی
علی در اول اسفند ماه ۱۳۶۰ بود که در تنگه چزابه به شهادت رسید. همرزمان علی تعریف می کردند. جنگ سختی در گرفته بود علی در حین خدمت اول مجروح شد و تا چند ساعت بعد هم زنده بود ولی وقتی که دشمن پیش روی کرد تمام مجروحین را به شهادت رساند و چون آن قسمت به دست دشمن افتاده بود تا سه ماه بعد نمی شد که پیکر پاک شهدا را به عقب منتقل کنیم. و خدا می داند در آن مدت سه ماه که خانواده ی ما از علی بی خبر بودند چقدر پدر و مادرم سختی کشیدند. گاهی خبر می آوردند علی مجروح شده است و در بیمارستانی در مشهد بستری است. یا می گفتند: یک نفر به اسم فصیحی در بیمارستان شیراز است ولی نام کوچک ان را نمی دانیم چیست باید بروید ببینید. یا می گفتند: احتمالا اسیر شده است. پدرم در آن سه ماه به شهرهای مختلف سفر می کرد تا شاید علی را پیدا کند. چقدر مادرم نذر و نیاز می کرد. تا خدا فرزندش را برگرداند و خبری از علی بدستش برسد. خیلی چشم به راهی سخت است. ما کلمه ی انتظار را به معنای واقعی اش در آن سه ماه تا حدودی درک کردیم و همیشه می گفتیم خدا به داد آنانی برسد که برای همیشه چشم به راه عزیزانشان ماندند و جاویدالاثر گشتند. علی زمانی که شهید شد هنوز لشکر امام حسین "علیه السلام" هم شکل نگرفته بود.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#خصوصیات_بارز
#راوی_برادر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#نجاتعلی_ایوبی
برادرم خصوصیات بارز اخلاقی زیادی داشت و مهمترینش شجاع بودن ،خوش اخلاقی و به دنبال تکلیف الهی ، مبارز و مجاهد در راه خدا، فردی با بصیرت و آگاه و خوش سیرت و خوش چهره بود.
#خواب_شهادت
یادم هست چون من در گردان مسئولیت داشتم به ایشان یک روز قبل از حرکت به سوی منطقه عملیاتی (عصر) گفتم: شما در موقعیت گردان بمان چرا که هم خودش و هم بچه های دسته ۲ گردان عمارخواب شهادت وی را دیده بودند و به من گفتند: که برادرت شهید می شود و همان اتفاق هم افتاد و وقتی به وی گفتم، گفت: من یادگاری از خودم دارم (یعنی من چهارتا بچه دارم که یادگاری های من هستند) شما که بچه نداری بمانید.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۷۰ شهیدان حامل بشارتند یاد شهدا زنده است و باید هم این بقای نام و یاد ش
#اعزام_به_لبنان
#راوی_خواهر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#حسن_احمدی
از آنجایی که برادرم حسن عاشق مبارزه با اسرائیل بود و دوست داشت به جبهه مقاومت در لبنان بپیوندد تا در خط مقدم جبهه اسلام باشد خداوند نیز این نیتش را برآورده ساخت و یک روز توسط یکی از دوستانش اطلاع پیدا کرد که گروه چمران قرار است از تهران به لبنان اعزام شوند. حسن با شنیدن این خبر با ما خداحافظی کرد و از اصفهان به تهران رفت و به گروه چریکی شهید مصطفی چمران پیوست و با آنها عازم لبنان شدند. در لبنان اول آموزش چریکی دیدند و بعد به نیروهای حزب الله لبنان پیوستند تا در عملیاتها بتوانند شرکت کنند. یک روز وارد یک باغ پر از درختان موز می شوند و در آنجا سنگر درست می کنند و تونل می زنند و آماده مبارزه با اسرائیلی ها می شوند. در آن عملیات آتش دشمن سنگین بود و برادرم می گفت: ماهم خیلی جنگیدیم و هم از دشمن تلفات زیادی گرفتیم و شب که شد شهید چمران گفت ما دیگر در این باغ کاری نداریم باید برویم. حسن چند ماه در لبنان ماند و بواسطه نامه هایی که همراه عکس می فرستاد ما را از حالش باخبر می کرد. بعد از ۹ ماه یکی از دوستانش به شهادت می رسد و شهید چمران به نیروهایش می گوید: هر کدام از شما که با این شهید دوست بوده است و خانواده اش را می شناسد همراه پیکرش به تهران برود و آن را به خانواده اش تحویل دهد. حسن داوطلب می شود که این ماموریت را انجام دهد و همراه پیکر دوست شهیدش از لبنان به تهران می آید و پس از تحویل پیکرشهید به خانواده اش و مراسم تشییع و خاکسپاری دیدیم اخبار تصاویری از تشییع این شهید نشان داد و گفت: یکی از یاران دکتر چمران در لبنان به شهادت رسیده است و پس از شهادت پیکر این شهید همراه یکی از همرزمانش به تهران آورده شده است. آنجا من گفتم: ای کاش این همرزم شهید که به ایران آمده است برادرمان حسن بود. مادرمم در جواب حرف من گفت: حالا یه وقت حسن ما باشد. بعد یک دفعه دیدیم حسن بیخبر بدون اینکه تلفن بزند و به ما اطلاع دهد که از لبنان با دوست شهیدش برگشته است به اصفهان آمد و ما همه به استقبالش رفتیم و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: من یک هفته مرخصی دارم و باید مجدد به لبنان برگردم. اما تقدیر طور دیگری رقم خورد و همان شب جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران شروع شد. و به همین دلیل دکتر چمران از لبنان تماس گرفت و به حسن گفت دیگر به لبنان نیا و در ایران بمان تا از مملکت خودمان دفاع کنیم و بعد از آن شهید چمران به ایران آمد که جنگ ایران و عراق شروع شده بود و بخاطر جنگ شبها برقها را قطع می کردند و شهر در خاموشی بسر می برد و یک وضعیت بد و وحشتناکی بوجود آمده بود. مدتی از رفتن برادرم می گذشت که خبردار شدیم حسن همراه شهید چمران در جبهه هستند و بت رژیم بعث عراق می جنگیدند ونزدیک به یکسال در جبهه بود و بعد مرخصی می گیرد و به اصفهان می آید.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
#نحوه_شهادت
#راوی_خواهر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#حسن_احمدی
نحوه شهادت برادرم حسن را ما از همرزمش اینطور شنیدیم که در منطقه عملیاتی دهلاویه که گروه شهید چمران آنجا مستقر بودند عراقی ها که با تجهیزات کامل بودند از آن سمت پیشروی می کردند و آن منطقه را زیر آتش سنگین قرار می دهند و از این طرف هم بچه های رزمنده با کمترین سلاح و تدارکات جلوی دشمن مقاومت می کردند و بنی صدر هیچ تلاشی در تقویت و انسجام نیروهای مسلح نمی کرد و ما بخاطر نداشتن مهمات تعدادی از برادران رزمنده یا مجروح شدند و یا به شهادت رسیدند و حسن نیز اول مجروح شد و یکی از برادران رزمنده او را بلند کرد وروی شانه اش گذاشت که به پشت جبهه ببرد اما با اصرار خودش که می گفت: من می دانم کار من اینجا تمام است مرا بگذارید و بروید به داد دیگر مجروحینی که منتظر کمک هستند برسید. آن برادر هم مجبور شد حسن را ببرد و کنار یک تخته سنگ بگذارد که بعد برگردد و حسن را با خود به عقبه ی جنگ ببرد اما همان طور که حسن خودش گویی خبر از شهادتش داشت تقدیر الهی نیز بر شهادتش مهر تایید زده بود و به آرزویش که همانا شهادت بود دست یافت و همان لحظه یک خمپاره ای آمد و سرش را از بدن جدا کرد و خون سرخش زمین تشنه دهلاویه را سیراب کرد و تقریبا پنج روز بعد هم شهید چمران که در سنگری بود و داشت با دوربینی تحرکات دشمن را رصد می کرد و نگاه می کرد که ببیند نیروهای رزمنده کجا هستند به شهادت رسید. و حالا از برادرتان یک رادیو که در سنگرش بود به یادگار مانده است و آوردم تا به شما تحویل بدهم. برادرم حسن یک ساک لباس هم داشت که آنرا به یکی از فامیلها تحویل داده بودند که بعدا بدست ما رسید.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
وصیتنامه شهید والامقام حسینعلی فصیحی 🌷🌿 وصیتنامه شهدا را بخوانید پنجاه سال عبادت است شهادت: ۱۳۶۵/
#وصیتنامه
#شهید_دفاع_مقدس
#حسینعلی_فصیحی
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و درود فراوان بر یگانه منجی عالم بشریت امام زمان "عجل الله تعالی فرجه شریف" و بر نائب بر حقش امام خمینی ؛ وصیت نامه ی خود را آغاز می کنم.
بار خدایا ؛ از اینکه به من روسیاه و حقیر عنایت فرمودی و نظر لطف افکندی تا پا در این مکان مقدس (جبهه) بگذارم و یک رزمنده راه قرآن باشم سپاسگزارم.
خدایا از تو می خواهم همان طوری که مرا پاک آفریدی پاک و خالص نیز از دنیا بروم.
و مرا نیز بعنوان یکی از بهشتیان بپذیری.
خدایا می دانم چه کردم و چقدر از تو دور شدم و راه خطا رفتم و از این همه نعمت های تو قدر ناشناسی کردم. از رحمانیت تو غافل بودم و اشتباه کردم.
بهترین چشم به من دادی اما من از آن استفاده نادرست کردم و به خطا نگرستیم.
بهترین گوش را به من دادی و به گفتار باطل گوش دادم.
بهترین زبان را به من دادی و من برای حرفهای بیهوده آن را به کار بردم که خلاف راه تو بود.
بهترین دست و پا را به من دادی؛ اما خلاف رضای تو حرکت کردم.
بهترین عقل را به من دادی؛ اما لحظه هایی تفکر نکردم که از کجا آمده ام و به کجا می روم. و چه کسی مرا آفریده است و خواهد برد.
خدایا از این هدیه ای که به ما دادی یعنی انقلاب اسلامی و امام امت که ما را بیدار کرد سپاسگزارم که چه غافل و خطا کار بودم و چه مسیر اشتباهی را می رفتم. به خیال خودم راه درستی بود.
خدایا با این همه خطا و اشتباه بازهم مرا به حال خودم رها نکردی و هر چه من از تو دور می شدم خودت را به من نزدیکتر می کردی. و من آن لحظه ای که می رفتم تا به چاه نیفتم. برای همیشه فنا شوم. و مرا گرفتی و نجات نجات دادی و بیدار و هوشیار کردی که ای بنده ی من تو کار دیگری داری . مسئولیت تو کار دیگریست. تو برای گناه کردن نیامدی. برای عصیان نیامدی و راه درست را به من فهمانیدی. که تو برای ساخته شدن و ساختن آمدی. برای بندگی آمدی. برای بندگی آمدی. خدایا مرا بیدار کردی. به بهترین مکانها مرا هدایت کردی.
جائی که همه به یاد تو هستند و به خود نزدیکتر کردی و بهترین دانشگاه دنیا هدایت کردی.
خدایا مرا یک لحظه به حال خودم رها نکن و نگذار که دست و پای ما و چشم و گوش و عقل و زبان ما لحظه ای خلاف راه تو عمل کند. در غیر این صورت زندگی و عمر ما به پوچی می رود.
ای حسین (علیه السلام) شاهد باش که به یاریت برخواستم.
برای ما شهادت افتخاری ابدی است.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
التماس دعا
امام و رزمندگان اسلام را دعا کنید.
و مراهم دعا کنید.
دوشنبه ۱۳۶۴/۱۰/۳۰
حسینعلی فصیحی
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398