#خلاصه_زندگینامه
#راوی_خاله_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#اسماعیل_دایی_زاده
شهید اسماعیل دایی زاده فرزند عباس اهل کاشان و ساکن تهران در یک خانواده مذهبی در خیابان هفده شهریور جنوبی تهران دیده به جهان گشود. ایشان در روز عید قربان به دنیا آمد. خداوند متعال به خانواده دایی زاده چهار فرزند پسر و یک فرزند دختر عطا نمود که اسماعیل آخرین فرزند خانواده بود و در روز عید قربان سال بعد در سن یک سالگی از مادر یتیم شد. اهل دل بود و همیشه با صدای زیبایی که داشت مداحی می کرد و فردی خوش رو و خوش خنده بود. از خصوصیات بارز ایشان شجاع و نترس و با خدا بود و بسیار دلسوز و مهربان و با گذشت بود. وقتی دو نفر باهم قهر می کردند سریع در آشتی دادن آنها پیش قدم می شد. از غیبت کردن بیزار بود و اجازه نمیداد کسی غیبت کند و به خاطر علاقه اش به کارهای فنی و تعمیراتی وارد کار مکانیکی شد و کسب و کار خوبی داشت. زمان انقلاب بسیار فعال و پرتلاش بود. و با شروع جنگ همراه بسیجیان از امنیت وطن دفاع می کرد و در سن ۱۸ سالگی برای خدمت سربازی عازم جبهه غرب گردید. و دوماه مانده به پایان خدمتش در کمین کومله های ضد انقلاب ماشینش به آتش کشیده شد و در آتش کینه کومله هاسوخت و به درجه رفیع شهادت نائل گردید و پیکر سوخته اش را برای خانواده اش فرستادند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#تک_فرزند_خاله
#راوی_خاله_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#عباس_خسرو_حیدری
عباس بچه خواهرم بود. خیلی از کودکی به من علاقه داشت و همیشه هر جا بودیم می آمد کنار من می نشست. حتی زمانی هم که نماز می خواندم گوشه در اتاق می ایستاد و مرا تماشا می کرد. خداوند به من فرزندی عطا نکرده بود. وقتی همه علاقه ی عباس را به من دیدند دیگر عباس را پسر من می دانستند و کلا آمد و با ما زندگی می کرد. روزها و شبها از پی هم می گذشت و عباس زیبای من روز به روز بزرگتر و رشیدتر می شد. اهل هیئت بود و در کارهای انقلابی نیز فعال بود. همراه برادرانش و بچه های محل کارهای فرهنگی بسیج مسجد محل را پیگیر بودند. تا اینکه صدای آژیر جنگ نواخته شد و یکی یکی بچه های محل رهسپار جبهه حق شدند و نوبت به نوبت پیکرشان را تشییع می کردیم. و بالاخره قرعه شهادت بنام عباس عزیز من افتاد و شهادت اورا در آغوش گرفت و فراقش روزی ما شد.و با شهادتش فهمیدم که خدا از من و مادرش بیشتر دوستش داشت و این امانت و هدیه را از ما قبول کرده است. آری عباس ما رفت و فراقش روزی ما شد و در آرزوی دیدارش روزمان را شب میکنم. باشد که رهرو راهش باشیم و شرمنده نگاهش نشویم.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#خلاصه_زندگینامه
#راوی_خاله_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#اسماعیل_دایی_زاده
شهید اسماعیل دایی زاده فرزند عباس اهل کاشان و ساکن تهران در یک خانواده مذهبی در خیابان هفده شهریور جنوبی تهران دیده به جهان گشود. ایشان در روز عید قربان به دنیا آمد. خداوند متعال به خانواده دایی زاده چهار فرزند پسر و یک فرزند دختر عطا نمود که اسماعیل آخرین فرزند خانواده بود و در روز عید قربان سال بعد در سن یک سالگی از مادر یتیم شد. اهل دل بود و همیشه با صدای زیبایی که داشت مداحی می کرد و فردی خوش رو و خوش خنده بود. از خصوصیات بارز ایشان شجاع و نترس و با خدا بود و بسیار دلسوز و مهربان و با گذشت بود. وقتی دو نفر باهم قهر می کردند سریع در آشتی دادن آنها پیش قدم می شد. از غیبت کردن بیزار بود و اجازه نمیداد کسی غیبت کند و به خاطر علاقه اش به کارهای فنی و تعمیراتی وارد کار مکانیکی شد و کسب و کار خوبی داشت. زمان انقلاب بسیار فعال و پرتلاش بود. و با شروع جنگ همراه بسیجیان از امنیت وطن دفاع می کرد و در سن ۱۸ سالگی برای خدمت سربازی عازم جبهه غرب گردید. و دوماه مانده به پایان خدمتش در کمین کومله های ضد انقلاب ماشینش به آتش کشیده شد و در آتش کینه کومله هاسوخت و به درجه رفیع شهادت نائل گردید و پیکر سوخته اش را برای خانواده اش فرستادند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398