#مختصر_زندگینامه
شهیدمدافع حرم مجیدقربانخانی
آقا مجید بچه محله یافتآباد تهران بود. از آن بچههای جنوب شهری که مشتیگری در مرامش بود.ذات پاک این جوان جنوب شهری با محبت اهل بیت(علیهم السلام) درهم آمیخته بود. پدر و مادرش میگفتند که مجید شاید خالکوبی کرده و گفتار و منش لوتیوار داشت، اما هر جا میرفت و هر کاری میکرد، حرمت اهل بیت (علیهم السلام) را نگه میداشت. مادر شهید میگفت: پسرم عاشق اهلبیت (علیهم السلام) و امام حسین (علیه السلام) بود. محرمها طور دیگری میشد و شور میگرفت. ماجرای تحولش هم در یک هیئت رقم خورد. آنجا پسرم از تعرض تکفیریها به حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) شنیده و از فرط گریه بیحال شده بود. دوستانش میگفتند مجید به سرش میزد و میگفت: مگر ما مرده باشیم که کسی بخواهد دست به حریم اهل بیت (علیهم السلام) بزند. از همان زمان پسرم تصمیم گرفت مدافع حرم شود.
فقط چهار ماه زمان نیاز بود تا مجید قربانخانی تصمیم به مدافع حرم شدن بگیرد و در پایان این مدت به شهادت برسد. پدر شهید میگفت: «پسرم تنها یک هفته بعد از حضور در سوریه شهید شد. شهید امیدواری از همرزمان بنام (شهیدحسین امیدواری) قبل از اعزام خواب میبیند که در حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) مدافعان حرم صف کشیدهاند. حضرت رقیه (سلام الله علیها) میآیند و از بین صف چند نفر را نشان میدهند و میگویند شماها یک قدم جلو بیایید. جلو که میآیند به آنها نگاهی میاندازند و میروند. شهید امیدواری در همان خواب چهره پسرم را دیده بود. در هواپیما و موقع اعزام مجید را میبیند و میشناسد. به هرحال در سوریه وقتی مجید وضو میگرفت، حسین امیدواری و سایر بچهها میگویند مجید این خالکوبیها چیست. پسرم در جواب میگوید: حضرت زینب (سلام الله علیها) به زودی یا پاکش میکند یا خاک.» خانم زینب (سلام الله علیها) خیلی زود دل پاک آقا مجید را میخرد و او را میبرد. ۲۱ دی ماه ۱۳۹۴ او به همراه شهیدان مرتضی کریمی، مصطفی چگینی و آژند به شهادت میرسد.
شهید مجید قربانخانی جزو ۱۳ شهید خان طومان سوریه می باشد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خلاصه زندگینامه شهید والامقام سردار سپهبد علی صیاد شیرازی 🌷
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ذکر صلوات 🌷
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥لحظاتی از حضور حاج احمد متوسلیان در حرم حضرت زینب در سال۶۱
عمه سادات سلام علیک
روح عبادات سلام علیک
عمه خوبان شفیعمان باش 😭
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
8.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 هزاران نفر در هامبورگ آلمان با فریاد الله اکبر تجمع کردند این تجمع در محکومیت هتک حرمت به قرآن برگزار شده
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
15.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 ذلت نمی پذیرم
📽 فیلمی دیدنی و خاطره برانگیز از عملیات عاشورایی #کربلای_پنج در منطقه غرقه به خون #شلمچه با نوحه ای زیبا و شنیدنی از مداح باصفای جبهه ها #حاج_صادق_آهنگران
🎙... گر با لبان تشنه در کربلا بمیرم
ذلت نمی پذیرم
نهضت ادامه دارد زینب شود سفیرم
ذلت نمی پذیرم
با جان و دل پسندم آنچه خدا پسندد
تن را به روی خاک و سر را جدا پسندد
دل را شکسته خواهد جان را فدا پسندد
دل را شکسته خواهد جان را فدا پسندد...
🏴 سالروز وفات عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) برهمه شیعیان ، مخصوصا مدافعان غیرتمند حرم شریفش تسلیت باد .
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
#شهادت_عبدالحمید
#راوی_جانباز_گرامی
#حسین_احمدی_دستجردی
پس از شهادت احمد فصیحی ما ده روز در خط مقدم جبهه بودیم. من و عبد الحمید باهم بودیم. پس از ده روز به پشت جبهه برگشتیم تا تجدید قوا کنیم و یک استحمام و استراحتی داشته باشیم. و آنجایی که برای استراحت می رفتیم تا خط مقدم نیم ساعت راه بود خیلی از خط دور نبود. چند روزی استراحت کردیم و مجدد ما را به خط مقدم فرستادند. آنجا مسئول خمپاره ۱۲۰ بودیم. یکبار که با بچه ها و عبدالحمید کنار سنگر بودیم یک خمپاره خورد به خاکهای کنار سنگر و من آن لحظه دیدم یک ترکش به سمت عبدالحمید رفت. و عبدالحمید هم پرید داخل سنگر؛ نیم ساعت بعد از این ماجرا که سه روز قبل از شهادت عبدالحمید بود آمد و گفت: ما کارمان اینجا تمام است. من یه خواهشی از تو دارم و یک حرفی را می خواهم به تو بگویم؛ آیا می خواهی با من بیایی یا نه؟ حالا عبدالحمید منظورش چیز دیگری بود و من متوجه حرف هایش نشدم. و ادامه داد بیا باهم فرار کنیم برویم دستجرد؛ گفتم: آخر چطوری؟ گفت: ببین احمد رفت بیا تا ماهم فرار کنیم برویم. منظورش فرار به سمت آسمان بود و من هم اصلا متوجه منظور عبدالحمید نمی شدم. و ایشان داشت یک جورایی راه پرواز در آسمان را به من یاد آور می شد که یعنی اگر دوست داری شهید بشوی با هم شهید بشویم. که من متاسفانه دیر متوجه حرف هایش شدم. بله این هم از معجزات شهدا بود که هنوز شهید نشده بودند اما از خیلی چیزها آگاه بودند. احمد در حق من دعا کرد و عبد الحمید می خواست که من با او به آسمان بروم. من هر جا که می رفتم خمپاره ۱۳۰ همانجا کنار من بر زمین می خورد و گودال های بزرگ دو الی سه متری بوجود می آورد اما به من اصابت نمی کرد. خیلی هم دل و جگردار بودم و از خمپاره نمی ترسیدم هر جا که بودم چه تو سنگر چه بیرون سنگر صدای خمپاره می شنیدم روی زمین می خوابیدم که ترکش نخورم بچه ها بعد مرا می دیدند و با تعجب می گفتند: احمدی که اینجاست!! سالمه چیزیش نشده است. ولی خب قسمت و تقدیر من نبود که شهید شوم و هر کس لایق بود شهادت هم روزیش می شد. بخاطر شهادت احمد فصیحی که همشهری ما بود سنگر من و عبدالحمید را جدا کرده بودند که اگر اتفاقی افتاد برای هر دوتایمان نیافتد. و سالم برگردیم و قرار بود شب قبل شهادت عبدالحمید ما باهم بودیم و قرار بود سه روز بعد باهم به مرخصی برویم. ما نماز صبح که خواندیم بعد ازنماز صبح یک خمپاره از سقف سنگر به داخل سنگر عبدالحمید و همرزمانمان می خورد. بچه های داخل سنگر مجروح شدند و عبدالحمید هم مجروح شده بود ولی تا آمده بودند او را به بیمارستان صحرایی برسانند در راه شهید می شود. من چون به دستور فرمانده امان سنگرم از سنگر عبدالحمید جدا بود وقتی خمپاره آمد به سنگرشان برخورد کرد با اینکه سنگرهایمان نزدیک هم بود ولی متوجه نشده بودم که مجروح شده و او را به بیمارستان صحرایی فرستادند بچه ها چون می دانستند ما تازه داغ شهید احمد فصیحی را دیده ایم وقتی عبدالحمید شهید می شود تا شب نگذاشتند که من بفهمم که مباد روحیه ام از دست برود و برای همین نشد که لحظه ی آخر بالای سر عبدالحمید باشم. و بعد از شهادت عبدالحمید مرا به سنندج فرستادند تا کارهای مرخصی ام زودتر انجام شود و زودتر بروم تا حداقل به مراسمات عبدالحمید برسم
و همان طور که گفتم قرار بود باعبدالحمید سه
روز بعد به مرخصی برویم. ولی او شهید شد و
پیکر مطهرش را به اصفهان فرستادند و من با پای خودم رفتم معراج شهدای اصفهان و دو روز بعد در معراج سر عبدالحمید را در آغوش گرفتم و با او وداع کردم.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#کمک_به_خانواده
#رادی_برادر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#عباس_فصیحی
پدرم بخاطر کار و کاسبی بیشتر در تهران بود. برای همین خلع نبود پدر در زندگی را عباس برای مادرم پر می کرد. و در کارهای منزل و بیرون منزل به مادرم کمک می کرد. و خیلی بهتر از بقیه ی فرزندان دیگر کمک حال مادرمان بود. ما خانواده پر جمعیتی بودیم. و مادرم چندتا فرزند قدو نیم قد داشت و در نبود پدر دست تنها بود. الحق که بودن عباس برای خانواده نعمت بزرگی بود. و در کارهای کشاورزی پا به پای پدر در صحرا در گرما و سرما کار می کرد. عباس تا قبل از سربازی در روستا بود و سپس برای کار به تهران آمد و کنار دست پدر در صنف خشکبار و آجیل مشغول به کار شد.
#اخلاق_رفتار
عباس اهل نماز و روزه بود. به هیچ عنوان نمازش ترک نمی شد. خدا ترس بود. و از کارهای حرام دوری می کرد و از اعمالش مراقبت می کرد. خوش خلق و مهربان بود؛ مردمدار و با مرام و با گذشت بود. خیلی به والدین احترام می گذاشت. و مراقب بود تا زیر دستانش از دست او ناراحت نشوند. در کار دنیا بی منت و ریا کمک حال همه بود. و یک انسان کامل بود. و دلشکستن در مرامش نبود. اهل غیبت نبود. و اهل اینکه خلاف کسی را به رویش بیاورد و یا بدی کسی را بزرگ کند و با آبرویش بازی کند نبود. یک آدم دوست داشتنی بود همه اورا دوست داشتند. امین و امانتدار بود و خیانت در حق کسی نمی کرد. و چشمش دنبال مال دنیا نبود.
#خصوصیات_بارز
این دو خلصت عباس خیلی به چشم می آمد. ایشان اهل تهمت زدن نبود و در حفظ آبروی یک مومن کوشا بود. اهل خیانت در امانت هم نبود.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
زینبزینب_۲۰۲۳_۰۲_۰۵_۲۰_۱۵_۴۸_۷۳۷.mp3
10.5M
🖤#سلیممؤذنزاده
زِینبزِینب...
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398