#ویژگےها📒
#خوشتیپ_آسمانی🦋
مادرشهید:بابکخوشاخلاقبود،😇
باایمانبود،زرنگبود،منظمبود
وبرایهمهیکارهاشبرنامهریزیمیکرد،
یکدفترچهایهمیشههمراهشبود🗒
وبرنامههایروزانهیخودشرویاداشتمیکرد.
دائمبهفکرکلاسرفتنوباشگاهرفتنبود.
خواهرشهید:بابکمنعاشقتیپزدنبود😎
تمیزیروخیلیدوستداشت،🌸
حتیتوعکساییکهازسوریهمیومدچفیهاش
همیشهیکحالتهفتیداشت.🥺
بااینکهمیگناونجاامکاناتبهداشتیزیادنبوده،
امابابکهمیشهتمیزومرتببود..♥️
دوستانشهید:بابکخیلیشلوغوسرحالبود.
مثلاداخلماشیننشستهبودیمبابکازجلو
میپریدعقب،ازعقبمیپریدجلو.🤦🏻♂
جنبوجوشعجیبیداشتاینآدم،
یکدفعهازسروکولتبالامیرفت،😅
کُشتیمیگرفت.🤼♂
شخصیبودکهبهتیپ،هیکلوقیافهمیرسید.😎
بابکدوتاشخصیتداشت:
یکشخصیتشخیلیجدیبود
ویکشخصیتشخیلیشوخبود😜
بابکعاشقدورهمیبود
داخلدانشگاهدوستاناجتماعیهزیادیداشت✌️🏼
چونواقعاسریعباهمهجوشمیخورد.🔥
💯~ادامہدارد...همراهمونباشید😉
┅─═इई 🌺🌼🌼🌺ईइ═─
━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━
@Yalesaratal_hoseein113
━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━
#زندگینامہشهیدبابڪنورۍ♥️|
#عࢪوسے📒
#خوشتیپ_آسمانی🦋
مادرشهید:موقععروسیدوستش🤵🏻
رفتهبودبهشتزهراعکسگرفتهبود.📸🌱
گفتمدوستتعروسیکرده💍
چرارفتیمزارعکسگرفتی؟😕
گفتدوستمگفتهآدمنبایدتوخوشی😅
مُردنروفراموشکنه..👌
#ڪنڪور📒
پدرشهید:تنهافرزندیکهبرایثبتنامدردانشگاه🏢
باهمرفتیمبابکجانبود.❤️
چونرشتهیحقوقرابهعشقمنانتخابکردهبود
توصیهنکردهبودم،فقطآرزومبود✨
کهیکیازبچههامرشتهیحقوقراانتخابکند.
بابکهمونسالکهمناینآرزوروکردم
روانشناسیقبولشدهبود؛🧠
بدوناینکهبهمنبگهمیرهانصرافمیده🥺
ومیمونهبرایکنکورسالآینده
کهسالبعدرشتهحقوققبولشد.👨🏻🎓
منوبرادرشاصرارمیکردیم
کهبرایادامهتحصیلبهآلمانبره.🇩🇪
زمینهاشهمکاملافراهمبود.امابابکقبولنکرد
،گفت:منیکبرنامهیپنجسالهدارم.🖐🏼
اجازهبدیدطبقبرنامهریزیخودمپیشبرم.🗓
روزقبلیکهمیخواستبرهسوریهرفتهبود
مسجدمحلمونوازهمهحلالیتطلبیدهبود،🌱
وگفتهبود:میخوامبرمخارجازکشور،🛩
اونهافکرمیکردنکهبابکمیخوادبهآلمانبره.
وقتیفهمیدنبابکبهجایآلمانبهسوریهرفته🇸🇾
خیلیتعجبکردند!بههمینخاطراستکهمیگن
شهیدیکهبهجایآلمانسرازسوریهدرآورد
دوستشهید:گفتم:بابکخانمیخوای😉
بریسفرخارج،عشقوحال،تفریحوگردش؟
گفت:آرهمیخوامبرماصفهانمدافعحرمبشم.😁
💯~ادامہدارد...همراهمونباشید😉
┅─═इई 🌺🌼🌼🌺ईइ═─
━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━
@Yalesaratal_hoseein113
━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━
#سوریه📒
#خوشتیپ_آسمانی🦋
دوست شهید نوری:
بابک اینقدر به فرماندهها میگفت:
چشم حاج آقا.این تکه کلامش شده بود🤦🏻♂
ماهم هر موقع میخواستیم بابک رو اذیت کنیم😝
همش میگفتیم: چشم حاج آقا👀
فکر میکردیم بابک برای اینکه خودشو برای
فرماندهها عزیز کنه همیشه میگه: چشم😏
اما بعد فهمیدیم که داخل خانه هم همین
جوری بوده...🙂
همرزم شهید:
توی روستایی به اسم حمیمه مستقر بودیم.🏡
ڪار ما، پشتیبانی از نیروهای پیاده حزب الله بود.
باید یه۲۰-۱۰کیلومتری عقبتر آماده میبودیم
تا در صورت لزوم وارد عمل بشیم.💣
به ماگفتند برید و تو منطقهای به اسمT2✨
بمونید. یه منطقهای کنار پالایشگاه بود.
من و بابک و حسین راه افتادیم.🚶🏻♂
مسیر رو بلد نبودیم و داشتیم پشت سر ماشین
شهید نظری حرکت میکردیم. البته اون موقع
شهید نظری صداش نمیکردیم... یهو تو مسیر یه
جعبه مهمات دیدیم...فشنگ کلاش بود.📦
گفتم بابک بابک نگهدار. یه جعبه فشنگ😱
اونجا افتاده..☄
بابک گفت ولش کن بابا حتما خالیه..😄
گفتم نه، نگهدار، جعبه پلمبه حیفه،اونجا که
بیکاریم..واسه خودمون میریم تیراندازی..
هیچی نباشه ۱۰۰۰تا گلوله هست..🤩
بابک گفت دیگه ازش رد شدیم ولش کن.
گفتم خب برگرد.😐😂
گفت ماشین اقای نظری روگم میکنیم
گفتم آخه تو این بیابون که فقط همین جاده
هست، مسیر رو گم نمیکنیم🙆🏻♂
خب یه ذره بیشتر گاز میدی..
بابک تاکید داشت که اون جعبه خالیه..😕
خلاصه اینکه نگه نداشت و رفتیم..
اون شب با بقیه بچهها دور اتیش نشسته بودیم🔥
راننده پشتیبانی اومد بهمون اضافه شد.
داشت میگفت: امروز موقعی که اومدم اینجا
متوجه شدم یه جعبه فشنگ کلاش گمشده..🍂
احتمالا وسط راه افتاده🚶🏻♂
یه لحظه من و بابک چشم تو چشم شدیم،👀
بابک یه لبخندی زد.😅
اون لحظه دلم میخواست خودم شهیدش کنم.🔪
بعد من بهش گفتم الان چیکارت کنم؟🥊
گفت ببین یه بار حرف فرمانده رو گوش ندادما.☹️
ولی از دست دادن هزار تا فشنگ چیزی نبود بشه
باهاش کنار اومد.😢💔
💯~ادامہ دارد...همراهمون باشید😉
#زندگینامہشهیدبابڪنورۍ♥️┅─═इई 🌺🌼🌼🌺ईइ═─
━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━
@Yalesaratal_hoseein113
━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━