eitaa logo
همسفران دیار طغرالجرد
588 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
52 فایل
مذهبی ،اجتماعی ،تاریخی، فرهنگی. شما میتوانید نظرات انتقادات ، پیشنهادات و مطالب مفید خود را ارسال کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷▪️🍃🌷▪️ 🍃🍃🍃مناسبت روز : 25 ذيقعده روز دحو الارض و روزی است که خداوند با نظر به کره زمین، به جهان خاکی حیات بخشید. روزه، نماز، دعا و زيارت امام رضا عليه السلام از مستحبات مؤكد در اين روز است. برای بجا آوردن اعمال این روز به مفاتیح‌الجنان مراجعه کنید. https://eitaa.com/Yareanehamra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷🔷🔷 های ٢۵ ذی القعده 🌏روز دحو الارض (گسترده‌شدن زمین)، روزه این روز مستحب است. 💐ولادت حضرت ابراهیم(ع) و عیسی بن مریم، بنابر روایات. 🕋۱۰ق. حرکت پیامبر(ص) از مدینه برای حجة الوداع به روایت اهل سنت 🌸۱۳۵۳ق. ولادت سید محمدباقر صدر فقیه، متفکر شیعه، صاحب نظریه منطقة الفراغ در فقه و نویسنده کتاب اقتصادنا در موضوع اقتصاد اسلامی(۱۰ اسفند ۱۳۱۳ش) ▪️۱۳۵۸ق. درگذشت سید محمد مدرس نجف‌آبادی از فقها و اساتید حوزه علمیه اصفهان (۱۵ دی ۱۳۱۸ش) ▪️۱۴۱۹ق. درگذشت سید محمد جعفر جزائری از فقها و اساتید حوزه علمیه نجف و قم (۲۲ اسفند ۱۳۷۷ش) 🌸🌴https://eitaa.com/Yareanehamra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همسفران دیار طغرالجرد
 🌷🌹🌷🌹 #قسمت صد و پنجاه و سوم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) محمد رضا رشیدی طغرالجردی نام
 🌷🌹🌷🌹 صد و پنجاه و چهارم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) (قسمت دوم ) آخرین سنگر راوی: پاسدار جانباز غلامحسین محسن بیگی دلیل حجم آتش زیاد و عدم تردد خوردو و آمبولانس در محور، پس از ساعت ها ما را جهت مداوا به پشت خط انتقال دادند. ای از شهید محمّدرضا رشیدی : پاسدارجانباز محمّدجواد صیفوری   ماه یادآور روزهای تلخ وطاقت فرسای روزگاری نه چندان دور است. جوانان این مرز وبوم در اوج روزگار جوانی حماسه ای بس زیبا و ژگرف آفریدند که تا قیام قیامت در اذهان باقی خواهدماند ان‌شاءالله. البته مجالی برای بازگو کردن آن همه افتخار در این مقوله نمی گنجد. ⚡️حقیر به‌عنوان قطره ای کوچک در اقیانوس بی‌کران عشق فقط به رسم ادب و این‌که شاهد رشادت، شهامت و ایثار این عزیزان بودم و برای این‌که بتوانم ذره ای از دینم را درباره رسالتی که بردوشم هست که همان رسالت زینبی است را از سینه شرح دهم. از باب این‌که خودم را جز این جمعیت عزیز وفدار کار قلمدادکنم که البته آن هم افتخار، موهبت وسعادتی بود که به نسل ما از طرف خداوند عطاشد، بلکه از باب این‌که همگان بدانند این جوانان چه کسانی بودند وچه کردند. ⚡️ یکی ازاین دلاور مردان، شهید محمّدرضا رشیدی (عزت الله) است. بنده علاوه بر قرابت سببی که با هم داریم با ایشان دوست بودم با این‌که ایشان از من بزرگتر بود. اکنون به نقل چند خاطره از این بزرگوار می پردازم. # پرهیز از مکروهات ⚡️در زمان تحصیل در ایّام امتحانات خرداد بود، شهید به‌اتفاق چند نفر دیگر در فضای مسجد مشغول درس خواندن بود. ماه مبارک رمضان بود. ایشان روزه داشت. یادم نیست من بودم با یکی از بچه‌ها از درب مسجد وارد شدیم و مقداری آلوچه (گوجه سبز)در دست داشتیم نزد او رفتیم شهید گفت: روزه ام و بلافاصله بلند شد وبیرن رفت وآب دهان خود را دور ریخت وگفت: چون دهانم آب افتاده مکروه است در حالت روزه آن را فرو دهم. اعمال و رفتاری که شاید خیلی ها ندانند ویا رعایت نکنند. خونها خون عموی شهیدم وهاب است. ⚡️توفیق حاصل شد در شهریور 1365 عازم جبهه شدم. بعد ازمدتی که در گردان بودیم در مهرماه تعداد زیادی از همشهری ها به ما پیوستند. ازجمله شهید محمّدرضا. خیلی زود همدیگر را پیداکردیم و با هم بودیم. تقریبا اکثر اوقات در یک دسته، گروهان علی اصغر گردان 411 بودیم. پنج وپیش بینی شهید وشهادت عمو  ⚡️روزها سپری شد همه از انجام عملیات سرنوشت ساز حرف می زدند. یک روز که با هم صحبت می کردیم شهید گفت: این دفعه یا جنگ تمام می‌شود یا من شهید می شوم (عین کلام شهید) ولی دلم نمی خواهد بی بی صدیقه وعزت الله (پدر و مادر گرامی شهید) عزادار شوند. عملیات کربلای چهار با آن همه وقایع تمام شد که مجال باز گو کردن نیست. ⚡️خیلی زود مقدمات عملیات کربلای پنج فراهم شد و وارد عملیات شدیم. یکی دو روز از عملیات می‌گذشت. ایشان مرا در خط پیدا کرد وگفت: با هم باشیم. ⚡️ با هم بودیم تا یکی از برادران خانوکی که نسبت ایشان با شهید وهاب را می دانست مرا صدا زد و آهسته گفت: وهاب شهید شده است. ایشان که متوجه صحبت ما شد، حس کرد اتفاقی افتاده است. شروع به سؤال و جواب کرد. ناچار به ایشان قضیه را گفتیم. سراسیمه از سنگر بیرون و به طرف محل شهادت عموی خود رفت. پس از ساعتی درحالی که اشک در چشمانش جمع شده بود برگشت وگفت: رفتم عمویم را دیدم و در آغوش گرفتم. این خون ها که به لباسم است خون عمویم وهاب است. ادامه دارد... منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷 https://eitaa.com/Yareanehamra