🌷🌷🌷
#طنز_جبهه
#جنگ با همه خشونتش مثل هر موقعیت دیگری برای خودش طنز داشت. گاهی ناخواسته و به طور اتفاقی جریانی اتفاق میافتاد ؛ گاهی نیز افرادی برای دادن روحیه نشاط به رزمندگان به خلق اتفاقات طنز میپرداختند. و به قولی اصلا مگر میشود چند نفر دور هم جمع شوند و بساط شوخی و خنده به راه نیفتد؟
#خاطره ای که خواهید خواند در متن جنگ اتفاق افتاده و یک واقعیت است.
#خواندنش خالی از لطف نیست...
#خواهـران غواص"
وقتے شهید ملڪے ڪه یک روحانے بود خود را براے اعزام به جبهههاے حق علیه باطل معرفے ڪرد، به او گفتند باید به گردان حضرت زینب(س) بروی🚶شهید ملڪے با این تصور ڪه گردان حضرت زینب(س) متعلق به خواهران است به شدت با این امر مخالفت ڪرد و خواستار اعزام به گردان دیگرے شد..
اما با اصرار فرمانده ناچار به پذیرش دستور و رفتن به گردان حضرت زینب شد...
هنگامے ڪه میخواست به سمت گردان حضرت زینب(س) حرڪت ڪند، فرمانده به او گفت این گردان غواص در حوالے رودخانه دز در دزفول مستقر است. شهید ملڪے بعد از شنیدن اسم “غواص” به فرمانده التماس ڪرد ڪه به خاطر خدا مرا از اعزام به این محل عفو ڪنید، من را به گردان علیاصغر(ع)، علیاڪبر(ع) گردان امام حسین(ع) بفرستید، این همه گردان، چرا من باید برم گردان حضرت زینب؟ اما دستور فرمانده لازم الاجرا بود. شهید ملڪے در طول راه به این میاندیشید ڪه “خدایا من چه چیزے را باید به این خواهران بگویم؟ اصلا اینها چرا غواص شدهاند؟ یا ابوالفضل(ع) خودت ڪمڪم ڪن...
هوا تاریک بود ڪه به محل استقرار گردان حضرت زینب رسید، شهید ملڪے از ماشین پیاده شد چند قدم بیشتر جلو نرفته بود ڪه یڪدفعه چشمانش را بست و شروع به استغفار ڪرد...
راننده ڪه از پشت سر شهید ملڪے میآمد، با تعجب گفت: حاج آقا چرا چشماتونو بستین؟
شهید ملڪے با صدایے لرزان گفت:والله چے بگم، استغفرالله از دست این "خواهراے غواص"
راننده با تعجب زد زیر خنده و گفت: ڪدوم خواهر حاج آقا؟ اینا برادراے غواصن ڪه تازه از آب بیرون آمدند و دارند لباساشونو عوض میڪنند
# اینجا بود ڪه شهید ملڪے تازه متوجه قضیه شده و فهمید ماجراے گردان حضرت زینب چیه!!
🌷یاد و خاطره ی رزمندگان جنگ و شهدای هشت سال دفاع مقدس بخیر🌹
https://eitaa.com/Yareanehamra