eitaa logo
همسفران دیار طغرالجرد
588 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
4هزار ویدیو
52 فایل
مذهبی ،اجتماعی ،تاریخی، فرهنگی. شما میتوانید نظرات انتقادات ، پیشنهادات و مطالب مفید خود را ارسال کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وضعیت هوای امروز شهر کرمان ⛅️ صاف تا قسمتی ابری تغییرات دمای امروز 🔺۳۸🔻۲۲ 🌡 دمای فعلی ۳۲ درجه سانتی گراد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌷 قسمت هفتم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #شهید حسین احمدی طغرالجردی: نام پدر: محمّدعظیم
🌷🌷 قسمت هشتم(کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) ادامه زندگی نامه شهید حسین احمدی:  حقیقتاً که اجر همسران شهدا، کمتر از این جان‌برکفان نیست و اگر بگوییم برابر یا حتی بیشتر است، سخنی به گزافه نگفته‌ایم، چراکه این عزیزان نیز چون حضرت زینب، تکمیل‌کننده‌ی قیام عاشورایی حسینیان بوده‌اند. آن‌ها می‌بایست نسلی را تربیت کنند که دنباله رو پدران خود باشند و به جرات می‌توان گفت که همه‌ی این همسران فداکار، یادگاران شهدا را آن‌گونه که شایسته بود، تربیت کرده‌اند. خداوند به تمامی همسران شهداء عمر با عزت و سربلندی عنایت کند. شهید احمدی در چند عملیات شرکت کرد و در نهایت در بیست و چهارم آبان 1364 در منطقه‌ی هور العظیم، به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد و در گلزار شهدای طغرالجرد در کنار دیگر همرزمانش آرام گرفت.  راوی خاطرات: فرزند گرامی شهید احمدی 《شب‌زنده‌داری‌های پدر》 پدرم اکثر مواقع نماز شب می‌خواند. نیمه‌شبی صدای گریه‌ای شنیدیم و با مادرم به حیاط خانه رفتیم. صدا را دنبال کردیم و متوجه شدیم بابا در اتاق دیگری که گوشه‌ی حیاط و از ساختمان جدا بود، نوار مرحوم کافی را گذاشته و بلندبلند گریه می‌کند. برای اینکه معذب نشود سریع به اتاق برگشتیم. بعد از مدتی صدای نوحه خاموش شد و پدر دوباره مشغول نماز شب شد. 《بوسه‌ی خداحافظی》 دقیق یادم نیست، شاید ساعت‌های پنج یا شش صبح بود. فقط همین خاطرم هست که صبح زود بود و ما بچه‌ها خواب بودیم. من که پسر بزرگ خانه بودم هشت سال داشتم و حامد فرزند کوچک خانواده که آن موقع چهار ماه بیشتر نداشت. با حرف‌های پدر و مادر از خواب بیدار شدم و فهمیدم که پدرم می‌خواهد به جبهه برود. کاملاً بیدار نشده بودم. احساس کردم صورت بابا به من نزدیک شد و مرا با مهربانی بوسید. ای‌کاش در آن لحظه می‌توانستم به دست‌وپایش بیفتم و مانع رفتنش شوم امّا مگر می‌شود مانعِ رسیدن به آرزوی کسی شد؟ نه برعکس، چون دوستش داری، باید برایش دعا کنی که به آرزویش برسد. مادر و آشنایان و هم‌رزم‌های پدرم می‌گویند که همیشه خواسته‌اش از خدا شهادت بود. بابا به آرزویش رسید. 《بوسه‌ی وداع با پیکر پدر》 شهدا را آن موقع به جایگاه سپاه پابدانا می‌آوردند. مادر برای خداحافظی به بنیاد شهید زرند رفته بود. من و حجت را برای خداحافظی به سپاه بردند. اوّل حجت رفت و بعد من. در تابوت پدر باز بود. حاج علی محسن بیگی کنار من و حجت ایستاده بود. بالای سر بابا شلوغ بود. جمعیت را کنار زدند و مرا کنار پیکرش بردند. سرم را خم کردم و نگاهش کردم. ادامه دارد... 🌷لینک کانال همسفران دیار طغرالجرد 👇👇👇👇👇 ❤️ https://eitaa.com/Yareanehamra🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️مراسم قرائت دعای پر فیض عرفه♦️ بانوای: کربلایی هادی تویسرکانی 🕔زمان:چهارشنبه 7 تیرماه ،ساعت 17 ◽️مکان: کرمان بلوار جهاد،کوچه 78، شهرک طباطبایی ،جنب مسجد الائمه،پارک طباطبائی @mahaletabatabai
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕋🕋 نماز جماعت در مسجد الحرام بر گرد کعبه جذاب از اقامه نماز در خانه خدا در فاصله چند روز مانده به شروع اعمال حج واجب... مقبول و سعیکم مشکور 🕋 https://eitaa.com/Yareanehamra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا