eitaa logo
همسفران دیار طغرالجرد
590 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
4هزار ویدیو
53 فایل
مذهبی ،اجتماعی ،تاریخی، فرهنگی. شما میتوانید نظرات انتقادات ، پیشنهادات و مطالب مفید خود را ارسال کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🌷✨🌷 بسيج شجره طيبه و درخت تناور و پرثمري است كه شكوفه هاي آن بوي بهار وصل وطراوت تعيين و حديث عشق مي دهد. امام خمینی(ره) وخاطره بسیجی کبیر انقلاب وبنیان گذار این شجره طیبه امام خمینی عزیز وهمه فرزندان بسیجی او در هفته بسیج و همه ایام گرامی باد....🌷❤️ کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷 https://eitaa.com/Yareanehamra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🍃🍃✨ 🍃🍃🍃مناسبت روز : آذر، آذر جشن.... جشن جشنی است که به آتش مربوط است و مناسبت آن روز اول آذر است.زرتشتیان، در این روز همه دور هم جمع می‌شوند. در ابتدا به آتشکده می‌روند. آتشکده را رفت و روب می‌کنند، غبارهایش را می‌زدایند و آن جا را عطرآگین می‌کنند. سال یکی پس از دیگری می‌گذرند و فصل‌ها تغییر می‌کنند و ما همراه با حرکت روزها زندگی را می‌گذرانیم. این‌قدر این تغییرات روزمره‌اند که فراموش می‌کنیم زندگی در فصل‌های مختلف چطور ما را نیز تغییر می‌دهند. گذشتگان ما با جشن‌هایی که داشتند این‌طور خود را متوجه زیبایی‌ها و حقیقت تغییر فصل‌ها و روزها می‌کردند. آذر جشن یکی از آن‌ روزها است.... جشن یکی از این جشن‌هاست که در روز اول آذر برگزار می‌شود و بهانه‌ی آن هم شروع آخرین ماه از فصل پاییز است. آذر جشن زیبا هنوز هم در یزد، کرمان، شیراز و تهران در میان بخشی از هم‌وطنان زرتشتی‌مان برگزار می‌شود. کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬ https://eitaa.com/Yareanehamra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وضعیت هوای امروز شهر کرمان ⛅️ کمی ابری ،گاهی افزایش ابر، وزش باد نسبتاً شدید در شرق تغییرات دمای امروز 🔺 ۱۸🔻 ۱ 🌡 دمای فعلی ۱۳ درجه سانتی گراد
✨🍃✨ زمین‌لرزه‌ای به بزرگی ۳.۸ ریشتر ساعت  ۵:۴۱ صبح امروز کیانشهر کوهبنان را لرزاند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همسفران دیار طغرالجرد
  .🌹🌷 #قسمت هفتاد و یکم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگی نامه جانباز شهید سردار حاج ح
  .🌹🌷 هفتاد و دوم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) نامه جانباز شهید سردار حاج حسن رشیدی: [ قسمت نهم ]  : خود نوشته‌های شهید🌷 روی زمین و انگشتش را روی خاک کشید وگفت: «فرض کن این جاده». چند تا سنگ کنار هم گذاشت و گفت: «این هم روستا». چند عدد چوب به زمین فرو کرد وادامه داد: «این هم باغ های اطراف. شما دیگر نیازی به نقشه وکالک عملیاتی ندارید». فرکانس بی سیمش را هم با من برقرار کرد.   همانطور که برنامه ریزی کرده بودیم صبح زود راه افتادیم. پس از پیمودن مسافتی، من که با اولین ماشین حرکت می‌کردم دیدم یک نفر به محض دیدن ما، به طرف تپه ها فرار کرد. راننده گفتم: « نگه دار تا من او را بگیرم». هرچه «ایست» دادم، نایستاد. دویدم و او را گرفتم. داخل ماشین کنار خودم سوارش کردم. از آن حالت استرس و ترس بیرونش آوردم. آرام آرام با هم رفیق شدیم. اوّل هر چه سؤال ازش می‌کردم، منکر می‌شد و با همان لهجه کردی می‌گفت: « به خدا ندانم». پرسیدم: «این دموکرات ها و کومله که جاده را نا امن می‌کردند کجا رفته اند؟» گفت: «دیشب به آن‌ها خبر رسید که ارتش و سپاه، صبح می‌خواهند جاده را پاکسازی کنند، همه شبانه به طرف روستاهای اطراف فرار کرده‌اند».   این جا به بعد تا اندازه ای توانستیم به‌عنوان راه بلد از او استفاده کنیم. به روستاها که می رسیدیم مردم با پرچم سفید از ما استقبال می‌کردند. نزدیک باغ ها که رسیدیم از ماشین پیاده شدیم. به نیروها آرایش نظامی دادم. در داخل باغ سه نفر از نیرو هایم هدف گلوله قرار گرفتند. ازجمله برادرم، حسین که از ناحیه دست زخمی شد. یک افسر و یک سرباز هم از نیروهای ارتش به شهادت رسیدند.   شد. سرهنگ آبشناسان از طریق بی سیم با من تماس گرفت. او در سمت چپ جاده قرارگرفته بود. در آنجا هم روستایی وجود داشت. مرا راهنمایی کرد تا نزد او بروم. سه تا از تانک های ارتش در نزدیک روستا به گِل نشسته بودند و نمی شد آن‌ها را بیرون آورد، سرهنگ از قرارگاه درخواست بولدوزر کرده بود. زمانی که بولدوزر از تریلر پایین آمد و شروع به حرکت نمود، دموکرات‌ها از روی تپه ها با توپ 106 که قبلاً از پادگان مهاباد غارت کرده بودند، بولدوزر را زیر آتش گرفتند اما به دلیل تاریکی هوا و خاموش بودن چراغ های بولدوزر، هرچه شلیک کردند، کاری از پیش نبرند.  "نماز زیبای سرهنگ آبشناسان : که به سرهنگ رسیدم، دیدم ایشان در روستایی که همه‌ی ساکنانش فرار کرده بودند، تنها، داخل اتاقی نشسته. به من گفت: « نیروهایت هم آمدند؟» گفتم: « بله». گفت: « برو دور تا دور تانک هایی که به گِل نشسته اند، تأمین بگذار و خودت هم بیا پیش من». همان کاری را که ایشان گفته بود، انجام دادم و نزد ایشان بازگشتم.   آتش کرده و مقداری سیب‌زمینی برداشته و در آتش می پزد. گاهی ایشان به نیروهای تامینی سرکشی می‌کرد و گاهی من. مراقب بودیم خوابشان نَبَرَد. تا صبح بیدار ماندیم. صبح شد نمازمان را خواندیم. کمتر دیده بودم در بین نیروهای نظامی‌کسی به این زیبایی نماز بخواند. که هوا روشن شد، رفتیم و به هر زحمتی که بود با بریدن شاخه ی درختان و ریختن زیر زنجیرتانک ها و با کمک بولدوزر آن‌ها را از گِل و لای بیرون کشیدیم.   که طلوع کرد، دیدیم مردم با در دست داشتن پرچم سفید به طرفمان می‌آیند. شهید آبشناسان با یک حالت عطوفت و مهربانی با آن‌ها روبه رو می‌شد. چیزی نگذشت که یک فروند هلیکوپتر هوانیروز به زمین نشست که شهید صیاد شیرازی داخل آن بود. سرهنگ آبشناسان به من گفت: «چون هماهنگ با پاکسازی این جاده، بوکان هم در حال پاکسازی است، مسئولیت نیروها به عهده شماست، هر طور که خودت می دانی عمل کن من دارم با صیاد شیرازی به طرف بوکان می‌روم چون نیاز آنجا از اینجا بیشتر است». سرهنگ آبشناسان: ادامه دارد... منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷 https://eitaa.com/Yareanehamra