همسفران دیار طغرالجرد
👥👥👥 #موضوع پزشکی این هفته ی کانال همسفران دیارطغرالجرد: #هر آنچه که باید در مورد "تب" بدانیم: چرا
👥👥👥
#موضوع پزشکی این هفته ی کانال همسفران دیارطغرالجرد:
#هر آنچه که باید در مورد "تب" بدانیم:
چرا تب میکنیم؟ | علت تب در بزرگسالان و کودکان و راههای کاهش آن :
¤ قسمت سوم ¤
#افرادی که دچار بیماریهای خاصی هستند بیشتر در معرض ابتلا به تب قرار دارند. اگر دچار بیماری های زیر هستید یا قبلاً تحت درمان بوده اید به پزشک اطلاع دهید:
*آسم
*آرتریت روماتوئید
*دیابت
*بیماری کرون
*بیماری های قلبی
*بیماری کلیوی
*بیماری کبدی
*بیماری مزمن ریوی
*فیبروز سیستیک
*کم خونی داسی شکل
*فلج مغزی
*سکته مغزی
*ام اس
*دیستروفی عضلانی
*بیماری ایدز یا HIV
#انواع تب در بزرگسالان :
#تب الگوهای متفاوتی دارد، این الگوها در تشخیص پزشکی از اهمیت بالایی برخوردار هستند.
#شش الگوی تب را با هم مرور می کنیم:
۱ - تب عودکننده: این الگوی تب بیشتر مربوط به بیمارانی است که مبتلا به لنفوم هوچکین میشوند. در این الگو بیمار در طول بیماری تب بالایی دارد و در صورت بهبودی به سرعت کاهش دما پیدا خواهد کرد.
#ادامه مبحثِ الگوی تب را در پست بعدی " موضوع پزشکی " ارائه خواهیم داد.
♦️همیشه وجودتان سرشار از سلامتی و شادکامی♦️
کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra
🌷🌷❤️🌷
🌷سانحه دلخراش سقوط هواپیمای ایلوشین ۷۶ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ارتفاعات سیرچ كرمان، حادثه غم انگيزي بود كه در آن جمع كثيري از پاسداران عزیز به درجه رفیع شهادت نائل آمدند🌷.
ساعت ۱۸ و ۲۵ دقيقه چهارشنبه ۳۰ بهمن ماه ۱۳۸۱ مصادف با شب عید_غدیر ۱۴۲۳ هجری قمری و ۱۹ فوریه ۲۰۰۳ میلادی یک فروند هواپيماي ايليوشين سپاه پاسداران با ۲۷۶ سرنشين كه ۱۸ تن كادر پرواز و بقیه نيروهاي پاسدار لشکر۴۱ ثارالله بودند در برخورد به قله ارتفاعات سيرچ از صفحه رادار محو شد.
🌷یاد و خاطره شهدای گرانقدار حادثه غدیر استان کرمان، شهید عزیز علیرضا زابلی را پاس میداریم🌷
🌷شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌹
کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra
▪️▪️▪️
.▪️انا لله و انا الیه راجعون ▪️
#درگذشت بانویی صبور و مادری فداکار حاجیه خانم نصرت پورحبیبی ، همسر شهید گرامی ، حاج اکبر شفیعی🌷 موجب تأسف و تأثر گردید.
▪️ضمن عرض تسلیت کانال همسفران دیارطغرالجرد، به خانواده و بازماندگان محترم عزیز از دست رفته، به اطلاع می رساند :
#مراسم تشییع و وداع با پیکر آنمرحومه، امروز صبح دوشنبه سی ام بهمن ماه ساعت ۳۰ : ۹
از بهشت زهرا ، به طرف مسجد صاحب الزمان کرمان واقع در قطعه "شهدای بدرقه" انجام خواهد شد.
#حضور شما در این مراسم موجب تسلی خاطر باز ماندگان خواهد شد.
▪️روح پاکش قرین رحمت و آرامش باشد.▪️
کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌹🌹 #قسمت صد و نهم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگی نامه سردار شهید، جانباز حاج حسن
🌷🌷🌹
#قسمت صد و دهم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#زندگی نامه سردار شهید، جانباز حاج حسن رشیدی
[ قسمت چهل و هفتم ]
#راوی: خود نوشتههای شهید🌷
روزی یک روحانی از استان آمد و گفت که در قسمت فرهنگی آموزش و پرورش کار میکند و از طریق ستاد تبلیغات اعزام شده که پانزده روز در سنگر نیروها، روی آب بماند و به نیروها روحیه بدهد و موارد معنوی و شرعی را برای کسانی که به آن نیاز دارند، بیان کند.
من به ایشان گفتم: «باید لباس هایتان را عوض کنید و لباس رزم بپوشید و با تمام تجهیزات نظامی حاضر شوید تا بهاتفاق هم به سنگرهای بچهها سر بزنیم و اگر اشکالی و یا مسأله ای شرعی داشتند، شما پاسخگو باشید».
وقتی که برای تعویض لباس رفت، من به سکاندار قایق که از بچه های بندرعباس بود، گفتم: « ما امروز میخواهیم جرأت و شهامت این آقا را امتحان کنیم. اینها جایی که خبری نباشد، خیلی حرف از شهادت وحوریه می زنند و آرزوی رسیدن به آنها را دارند حالا اینجا صحنه ی عمل است، باید ببینیم حرفشان واقعیت دارد یا خیر؟»
به شهید محمّد ایزدی که فرمانده ی گروهان و همراه ما در قایق، سوار بود، گفتم: «بین راه اگر از تو سوألی کردم، با تردید و بهصورت خلاصه جواب بده».
قایق حرکت کردو حاج آقا و شهید ایزدی آن طرف، لبه ی قایق، پشت به آب و رو به من، نشسته بودند. صدای رگبار و گاهی هم صدای انفجار گلوله های خمپاره و از دورترها صدای توپ که داخل آب می افتاد و آب را به هم میزد، کاملاً شنیده میشد. قایق هم از وسط نی ها که بعضی جاها دید را پوشانده بودند،
عبور میکرد. من رو کردم به شهید ایزدی و گفتم: «نکند سکاندار قایق دارد اشتباه می رود؟». شهید ایزدی گفت: «نمی دانم».
خط پدافندی هور چون روی آب و داخل نیزار بود، کسی غیر از نیروهایی که در آنجا مستقر بودند، نمی توانست تشخیص دهد که چگونه واقع شده است. خشکی نبود که خاکریز داشته باشد و خط ایران و عراق معلوم شود. خلاصه نگاهم به حاجآقا افتاد، دیدم از روی لبه قایق رفت پایین و کف قایق نشست و رویش را برگرداند به طرف بیرون و محکم لبه قایق را گرفت.
ما دو تا سنگر داشتیم با نام های چهارراه الاحسان و آرمات که به عراقی ها نزدیک بودند. از بس عراقی ها به طرف این سنگرها تیراندازی کرده بودند، نی ها از کمر قیچی شده بودند و سنگرها کاملاً در دید دشمن قرارداشتند و اکثر اوقات آنجا تلفات داشتیم. مدتی قبل هم همان نزدیکی، یکی از برادران به نام حسین احمدی شهید شده بود.
داشتیم به آنجا نزدیک می شدیم که آتش عراقی ها شدید شد. بر اساس قراری که قبلا گذاشته بودیم، به شوخی به سکان دار گفتم: «اشتباهی نرو توی عراقی ها!».
یک مرتبه دیدم حاج آقا که تا این لحظه ساکت بود و لبه ی قایق را محکم گرفته بود، گفت: «شما که راه را بلد نبودید بی خود کردید من را همراه خودتان آوردید!» به او گفتم: «حاج آقا، آرام باش، خون تو که از ما رنگین تر نیست، هر اتفاقی که بیفتد برای هر چهار نفر ما می افتد، ما هر روز کارمان همین است. خواهناخواه راه را پیدا میکنیم. نزدیک عراقی ها که برسیم، دور می زنیم و برمی گردیم». بعد از حرفهای من ته قایق نشست.
چون نیروها فقط یک دست لباس نظامی داشتند و آن هم یک بلوز و یک شلوار بود، وقتی لباس هایشان کثیف میشد و می خواستند بشویند، مجبور بودند از لباس شخصی استفاده کنند. حاج آقا که نگاهش به نیروها افتاد و دید لباس شخصی دارند، شکّش بیشتر شد که نکند این ها عراقی باشند. نیروهای نظامیکه لباس شخصی ندارند!
ادامه دارد...
منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra
May 11