▪️▪️
#هوالباقی
#ترحیم نامه مرحوم مغفور شادروان کربلایی اکبر فتاحی :
#مراسم ختم از ساعت ۱۴:۳۰ تا ۱۸ در محل مسجد جامع طغرالجرد
#مراسم هفتم پنجشنبه : ۱۵:۳۰ الی ۱۸ مسجد جامع طغرالجرد، سپس بر آرامگاهش گردهم آمده تا یاد و خاطره ی عزیزش را گرامی بداریم.
▪️شادی روح پاکش فاتحه + صلوات▪️
https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌷 #قسمت شانزدهم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد) #زندگی نامه شهید شهید محمّد امیری : نام پدر
🌷🌷
قسمت هفدهم(کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#ادامه زندگی نامه شهید محمد امیری فرزند ذبیح الله:
"بی تاب برادر"
هنوز چهلم محمد نشده بود. خیلی دلتنگ او شده بودم. به حدی که مریض شدم. او را در عالم خواب دیدم وبه من گفت: « چرا ناراحتی؟»، گفتم: «تو کجایی؟ دلتنگتم». گفت: «اگر بخواهی بی تابی کنی، برادرمان، جعفر را هم با خودم می برم». به او گفتم: « جعفر را این روزها دیده ای؟ »گفت: «امروز صبح پیش من آمد اما دیگر او را ندیدم. از این به بعد دیگر ناراحت نباش. اگر هم خواستی برایم گریه کنی به اتاقی دربسته برو تا کسی صدایت را نشنود».
«بَل أحیاءٌ» را با تمام وجود حس کردم"
یک شب دلتنگ محمّد شده بودم. به خوابم آمد و ابتدا دلداری ام داد که ناراحت نباشم و بعد نحوه ی شهادتش را برایم تعریف کرد. گفت: «یک روز قبل از شهادتم، خواب دیدم که از سنگر بیرون آمدم و خمپاره ای به طرفم زده شد و من مجروح شدم.
صبح که بیدار شدم برای همسنگران خود تعریف کردم و گفتم: « من شهید می شوم». همان طور هم شد از سنگر بیرون آمدم و مجروح شدم و به بیمارستانی در تهران منتقل شدم. پشت آن بیمارستان مدرسه ای بود به نام شهید دستغیب. من آنجا شهید شدم».
همانطور که در عالم خواب بودم، محمّد مرا به یک باغ برد. انتهای باغ مدرسه ای بود به نام شهید دستغیب. به آنجا اشاره کرد و گفت: « محل شهادت من اینجاست».
وقتی که از خواب بیدار شدم، با خود گفتم: « واقعا شهدا از همه چیز آگاهند و همیشه همراه ما هستند».
#رؤیای وصال :
راوی: حسین حاتمی (همسنگر شهید)
شهید محمّد امیری هشتم آذر شصت و سه، در حالی که پنج ماه به اتمام خدمت مقدس سربازی اش مانده بود، قبل از ظهر، مشغول نظافت سنگرش بود که خمپاره ای از سوی دشمن شلیک شد و ترکش های آن باعث پاره شدن پرده ی دیافراگم و قطع شدن انگشتش گردید. او را به بیمارستان رسانند اما همان روز به درجه رفیع شهادت نائل آمد. او دو روز قبل از شهادتش، خواب دامادی خود را دیده بود.
آخرین دفعه که به مرخصی آمده بود، به من گفت: «انشاءالله مرخصی بعدی با هم به مشهد می رویم». من گفتم: « من به سبتک می آیم و بعد می رویم». گفت: « نه من که مادر ندارم، به چه امیدی به سبتک بروم».
روز اعزام از سبتک، داشتم با مادرم خداحافظی میکردم. با حسرت نگاهمان میکرد. مادرم فهمید. بر پیشانی اش بوسه ای زد و گفت: «شما مثل پسر خودم هستی». محمّد گفت: « تا شما خداحافظی میکنید من هم برای آخرین بار سبتک را نگاه می کنم».
یک روز مانده به شهادتش گفت: « می خواهم به مشهد بروم». روز بعد به مشهد پر کشید و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
ادامه دارد...
https://eitaa.com/Yareanehamra
May 11
🌹🌹
#خاطره ای از شهید محمد امیری فرزند ذبیح الله🌹
راوی : همرزم شهید :
#روز بعد از شهادت شهید امیری درشلمچه رفتیم ماموریت پست امدادخط شلمچه تعدادی از رزمندگان گفتند:
همشهریتان دیروز کنار این سنگر رو خط پدافندی شهید شده🌷
رفتیم جای شهادت شهید یکم دورتر دیدیم دست شهید تقریبا پنج انگشت از کف دست ، قطع شده افتاده است. برداشتیم داخل باند پیچیدیم آوردیم خط دوم رویش مشخصات نوشتیم.فرستادیم.
#بعدا با حاج عباس امیری سبتکی پاسداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پابدانا تماس گرفتیم. گفتند :
#موقع تشیع جنازه شهید دست قطع شده همراه جنازه بوده است.
🌷شادی روح شهدا اموات مومنین مومنات خصوص شهید امیری فرزند ذبیح الله صلوات برمحمدال محمد🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra
11.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨🌸✨🌸
#يكي از قشنگترين #دوربين_مخفي هايي كه ديدیم.....
#شادی
#دوربین_مخفی
https://eitaa.com/Yareanehamra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🌸✨🌸
#کنارخانوادتون خوش باشید🙏
🍃🍃🍃#یادت باشه....
يك كلمه.....
#فقط يك كلمه را به خاطر بسپار...
و ديگر مشكلی نخواهی داشت.
#كلمه "متفاوت".
تو با هر كس ديگر در دنيا فرق داری!
از تو فقط یک نسخه وجود داره.......
🍃 ظهر دوشنبه ی متفاوتی داشته باشید 🍃
کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra
✨🌸✨
#سردار ناصر فرشید فرمانده انتظامی استان کرمان شد
◀️ طی حکمی از سوی فرماندهی انتظامی کل کشور سردار ناصر فرشید به عنوان فرمانده انتظامی استان کرمان منصوب شد.
https://eitaa.com/Yareanehamra