☆
چقدر ساده بههم ریختی روان مرا
بریده غصّۀ دلکندنت امان مرا
قبول کن که مخاطبپسند خواهد شد
به هر زبان بنویسند داستان مرا
گذشتی از من و شبهای خالی از غزلم
گرفته حسرت دستان تو جهان مرا
سریع پیر شدم، آنچنانکه آینه نیز
شکسته در دل خود صورت جوان مرا
به فکر معجزهای تازه بودم و ناگاه
خدا گرفت به دست تو امتحان مرا
نه تو خلیل خدایی نه من چو اسماعیل
بگیر خنجر و در دم بگیر جان مرا
تو را به حرمت عشقت قسم بیا برگرد
بیا و تلختر از این مکن دهان مرا
چه روزگار غریبی است بعد رفتن تو
بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا
تو نیم دیگر من نیستی، تمام منی
تمام کن غم و اندوه سالیان مرا
#امید_صباغ_نو
🌸
تو را هرکس قضاوت کرد،
با لبخند از او بگذر
خودت را از نگاهِ دیگران کمتر مکدّر کن...
👤 #امید_صباغ_نو
@