هدایت شده از کافه شعر و ادب
مے شوم بیدار و مے بینم ڪنارم نیستی
حسرتت سر میگذارد بے تو بر بالین من
#حسین_منزوی
🌴💙🌴
دوباره می نویسمت... کنارِ بیت آخرم
وچکه چکه می چکم... به سطر های دفترم
تو تازیانه می زنی به زخمه ی خیال من
من آب و دانه می دهم به خوش خیالِ باورم
تو مثل ماهِ برکه ای... و من غریق مست شب
دوباره تو... دوباره من... شناوری... شناورم
شنیده ام زپنجره سراغ من گرفته ای؟
هنوز مثل قاصدک... میانِ کوچه پرپرم
گلایه از قفس کمی... کمی عجیب میرسد
خودم قفس خریده ام... برای این کبوترم
شبی بخواب دیدمت... میانِ تنگِ کوچه ها
قدم زنان... قدم زنان... تو را به خانه می برم
غزل بخواب می رود... به انتها رسیده ام
تمام من چکیده شد... کنارِ بیت آخرم ...
#حسین_منزوی
دلم ...
در دست او گیر است
خودم از دست او دلگیر
عجب دنیای بیرحمی
دلم گیر است
و دلگیرم ...
#حسین_منزوی