مرا از داغ هجران حاصلی بود
دل آشفته ام را همدلی بود
خراباتی نمی گشتم به مستان
کنار دلبرم خوش محفلی بود
به پاییز آمدم از نوبهاری
به باورها قسم باغ گلی بود
دلا قابل نبودی بی نصیبی
وگرنه عشق یار قابلی بود
به دریایی فتادی پر ز غمها
بگو آیا در آخر، ساحلی بود
به این بیتوته کردنهای تنها
کجا دانم که ماه کاملی بود
همه هم و غمم درد جنونست
مگر دلدادگان را عاقلی بود
اگر دیوانه ام ،افتاده از پای
ز بدعهدی به هجر خوشگلی بود
چو منصورم به دار عشق باشم
همیشه عاشقان را قاتلی بود
گزک شد بیستون بر جان فرهاد
بگو شیرین به فرهادم دلی بود
به دنبال مرامی از چه نادر
به هر عصری وجود جاهلی بود
#علیرضا_نادری