داغ حسرت سوخت جان آرزومند مرا آسمان با اشک غم آمیخت لبخند مرا در هوای دوستداران دشمن خویشم رهی در همه عالم نخواهی یافت مانند مرا 24 آبان، سالروز درگذشت #رهی_معیری شاعر و غزل‌سرای نامی (1347ش)

🏴 فرارسیدن فاطمیه اول و ایام شهادت مظلومانه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها را به ساحت مقدس حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداء و همه‌ی محبان آن حضرت تسلیت عرض می کنم. در این شبهای عزیز ملتمس دعا هستیم از شما بندگان خوب خدا 🌴🏴🌴 @Yas8488

🖤در عزای مادرت یابن الحسن، یک دم بیا تا نپرسند این جماعت، بانی مجلس کجاست؟ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲 #فاطمیه #امام_زمان 🌴🥀🌴 @Yas8488

امشب گمان کنم نرود سمت کربلا .. حالش بد است .. مادرمان رو به قبله است ... 🌴🥀🌴 @Yas8488 #فاطمیه #امام_زمان

#فاطمیه من نمی گویم چه شد؛ گویند در چشم علی سیل دشمن بود پیدا، فاطمه پیدا نبود....🥺 🌴🥀🌴 @Yas8488

الا یار جوانم برایت نگرانم ببین غربت من را مرو فاطمه جانم #سینه_زنی🔊 #ایام_فاطمیه🏴 #نزار_قطری🎙 🌴🥀🌴 @Yas8488

شعری که رهبر انقلاب را به گریه انداخت... دیرآمدم در داشت می‌سوخت... #یافاطمةالزهراء #ایام_فاطمیه 🌴🥀🌴 @Yas8488

#فاطمیه نام زهرا يک جهان معنا بود 🔥نام زهرا احسن الاسما بود 🌴🥀🌴 نام زهرا مشتق از نام خداست 🔥زينت کرسي وعرش کبرياست 🌴🕯🌴 نام زهرا ذکر اهل دل بود 🔥نام زهرا حل هر مشکل بود 🌴🥀🌴 نام زهرا يک مدينه ماتم است 🔥داستان رنج هاي عالم است 🌴🕯🌴 نام زهرا نام يار حيدر است 🔥ياوري که بين ديوار و در است 🌴🥀🌴 نام زهرا نام غمناکي بود 🔥من بميرم چادرش خاکي بود 🌴🕯🌴 نام زهرا نام يک دلخسته است 🔥صاحب يک پهلوي بشکسته است😭 🌴🕯🌴 @Yas8488

#فاطمیه 🌴🕯🌴 ای که ره بستی میانِ کوچه ها بر فاطمه(س) گردنت را میشِکست آنجا؛ اگر عباس(ع)بود..!🖤 🌴🥀🌴 @Yas8488

#وای_مادرم میسوزم و دست از امامم برنمیدارم تکلیف ما را فاطمه در شعله روشن کرد... 🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴 #السلام_علیک_یافاطمه_الزهرا 🌴🕯🌴 @Yas8488

🔳 #ایام_فاطمیه 🌴ناحلة الجسم یعنی 🌴مینویسم اگر یا زهرا #عبدالرضا_هلالی #حامد_زمانی #ای_وای_مادرم🥀 #آجرک_الله_یاصاحب_الزمان🏴 #اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرج #فاطمیه #امام_زمان 🌴🕯🌴 @Yas8488

نمیدانم چه میخواهم بگویم زبانم در دهان باز بسته است هوشنگ_ابتهاج @Yas8488

صاحب‌ِقبر‌بی‌نشون...! #فاطمیه 🌴🏴🌴 #صلے‌الله‌علیڪ‌یافاطمھ‌الزهرا 🌴💎🏴💎🌴 @Yas8488

بیا که نوبت صلح است و دوستی و عنایت به شرط آن که نگوییم از آن چه رفت حکایت بر این یکی شده بودم که گرد عشق نگردم قضای عشق درآمد بدوخت چشم درایت ملامت من مسکین کسی کند که نداند که عشق تا به چه حد است و حسن تا به چه غایت ز حرص من چه گشاید تو ره به خویشتنم ده که چشم سعی ضعیف است بی چراغ هدایت مرا به دست تو خوشتر هلاک جان گرامی هزار باره که رفتن به دیگری به حمایت جنایتی که بکردم اگر درست بباشد فراق روی تو چندین بس است حد جنایت به هیچ روی نشاید خلاف رای تو کردن کجا برم گله از دست پادشاه ولایت به هیچ صورتی اندر نباشد این همه معنی به هیچ سورتی اندر نباشد این همه آیت کمال حسن وجودت به وصف راست نیاید مگر هم آینه گوید چنان که هست حکایت مرا سخن به نهایت رسید و فکر به پایان هنوز وصف جمالت نمی‌رسد به نهایت فراقنامه سعدی به هیچ گوش نیامد که دردی از سخنانش در او نکرد سرایت  غزلیات_سعدی

.