دیریست که از روی دل آرای تو دوریم
محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم
هوشنگ ابتهاج
🌴🕯🌴
5.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیا شده باری که به اجبار بخندی؟
ماتم زده باشی و به ناچار بخندی؟
از گوشه ی چشمان تو اندوه بریزد,
اما به همین صورت غمبار بخندی.
در جمع رقیبان سخن از یار تو باشد،
اما تو علی رغم غم یار بخندی.
سخت است که در سینه غمی داشته باشی,
پیش دگران لیك به تکرار بخندی.
بهتر که همان لحظه مرا مرگ بگیرد،
وقتی که تو دور از من بیمار بخندی .
🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو چشمم را کند جیحون
🌴🥀🌴
کار دل در تار زلفش از پریشانی گذشت
ره چنان رفتم که کارم از پشیمانی گذشت
شمع و من، رسوای اشک آتشین خود شدیم
کار این داغِ جگر از آهِ پنهانی گذشت
ماجرای عمر ما را گر بخواهی از نخست
روز در حیرت به شب شد،
شب به حیرانی گذشت
🌴🥀🌴
یا صاحب الزمان ادرکنی
دیده در راه ظهور تو نهادیم به راه
شاید آخر بنمایی به دل ما تو نگاه
میخوری غصهی اعمال بد ما را باز
دستمان خالی و جز آه نداریم ای ماه
ما برای تو اگر مایهی افسوس شدیم
نیست جز مهر پدر بر سر فرزند پناه
دست ما را تو نکن در دل هر فتنه رها
که جدا میکند این لطف تو ما را ز گناه
نگذاریم شود باز سقیفه تکرار
مثل حیدر تو نگو درد دلت را با چاه
تا توانی بهرِ زهرا نوکری کن نوکری
چون رضایِ حق بود اندر رضایِ فاطمه
زندگی را دوست دارم مادرم را بیشتر
زندگی و هرچه دارم از عطایِ فاطمه
نوکری و عاشقی تنها به گفتن ها که نیست
باید این جانم شود آخر فدایِ فاطمه
مدحِ مادر رزقِ ما شد شکرِ حق
عبد این درگه شدم من از دعایِ فاطمه
گفتند یا شب گریه کن یا روز، اما
دل که بگیرد روز و شب معنا ندارد
من خواستم حق ولایت را بگیرم
ورنه که یک قطعه زمین دعوا ندارد