eitaa logo
کافه شعر و ادب
744 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
2.9هزار ویدیو
3 فایل
خوش آمدید بزرگواران کپی آزاد اگه دوست داشتی یه صلوات هم بفرست خادم Yasamanha@
مشاهده در ایتا
دانلود
در ماہ خدا حین دعا کاش میداد ندا هــاتفے از عرش خدا کہ پس از ماہ محرم، همہ ےسینہ زنان همہ مهمان ابالفضل ، اربعین کرب و‌ بلا ان شاءالله 🌴🕯🌴
بسم الله الرحمن الرحیم به نام خدا وند بخشنده مهربان دوستان عزیز سلام صبحتون بخیر سلام امام زمانم ای ماه در آسمان به دنبال توایم ما بی خبر از جهان به دنبال توایم از مسجد سهله دور هستیم ولی در مسجد جمکران به دنبال توایم
1_1652964136.mp3
2.58M
دعای سلامتی صاحب الزمان عجل‌الله‌تعالي‌فرجه‌الشريف بسیار زیبا
ای که قلبم شده با عشق تو آرام،سلام به شما میدهد این سائل گمنام،سلام به شکار دل من آمدی و صید شدم پس‌به‌تومیدهم اینجا وسط دام،سلام صبحتو زیبا دلچسب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ اى خوش آن دم كه پریشان به پریشان برسد! طالب آملی 🌴🕯🌴
صحرا و باغ و خانه ندانم کجا خوش است هر جا خیال روی تو باشد مرا خوش است 🌴🕯🌴 فیض کاشانی
عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند کافر عشق بود گر نشود باده پرست حافظ
در ره منزل لیلی ک خطر هاست در آن شرط اول قدم آن است که مجنون باشی حافظ
آنچه پنهان در میانِ سینه باشد عشق نیست عاشقان با رسم رسوایی به میدان می‌روند... 🌴🕯🌴
داد و بیداد نکردم که در اندیشه من مرد آن است ‌که غم را به گلو میریزد 🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اونجا که میگه : بال من را چيد و درهاى قفس را باز كرد.... 🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشه‌ای خفته. شوریده‌ای که در آن سفر همراه ما بود نعره‌ای برآورد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت. چون روز شد گفتمش: آن چه حالت بود؟ گفت: بلبلان را دیدم که به نالش در آمده بودند از درخت و کبکان از کوه و غوکان در آب و بهایم از بیشه. اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت خفته. دوش مرغی به صبح می‌نالید عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش یکی از دوستان مخلص را مگر آواز من رسید به گوش گفت باور نداشتم که تو را بانگ مرغی چنین کند مدهوش گفتم این شرط آدمیت نیست مرغ تسبیح‌گوی و من خاموش 🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گوش کن جان برادر نقل این افسانه را هست در آن پندهایی به زِ صدها ماجرا روزگاری کاروانی در گذار از راه‌ها میگذشت اندر گذارِ روزها و ماه‌ها تا رسد بر مقصدی کو بود در پایان هدف داشتند این مردمان بر وصل این مقصد شعف در گذار از راههایی در میان یک کویر امر بر اتراق شد سوی بزرگان در مسیر خیمه ها برپا شد و هرکس به سویی شد روان هرکسی از بهر کاری گشت هرجایی دوان موسپیدان حکیمی بینشان موجود بود خیرخواهی بهر مردم بهرشان مشهود بود سوی مردم آن حکیمان بهر امری ارجمند گفتگویی نقل شد از بهر یک ارشاد و پند گفتگو این بود مردم وقت نوش و خواب نیست هست این اتراق فانی،باقی و جذاب نیست در میان این بیابان ریگ‌هایی ریخته هم درشت و کوچکش در بین هم آمیخته جمع باید کرد آنها در میان کوله بار گرچه باشد استراحت بهر انسان خوش گوار خواب را تعطیل کرده ریگ‌‌ها گرد آورید در میان کیسه هاتان سوی آن مقصد برید لیک بعداز وصل مقصد جمله حیران می‌شوید هرکدام اندازه ای زار و پشیمان می‌شوید گوش دارید این سخن را هر که کمتر جمع کرد اشک حسرت بین مقصد او‌ مثال شمع کرد هرکه سنگین بود بارش غصه هایش کمتر است در قیاس خیل اول چهره اش کم غمتر است عده ای اهل فراست زودتر رفتند پیش بهر جمع ریگ اندر بار و خورجین های خویش دور گشتند از کسالت کیسه هاشان گشت پُر مدتی کردند کار و دور از هر خواب و‌خور عده ای هم اندکی را گرد آوردند زود لیک بعد از مدتی کم غفلت آنها را ربود عده‌ای هم بی‌خیال و غرق اندر کاهلی از همان اول به خواب غوطه ور در غافلی تا که بعد از چند روزی آن اقامت شد تمام امر بر عزم ادامه بهر مردم شد پیام خیمه‌هاشان جمع گشت و جملگی راهی شدند جاده همچون رودخانه مردمان ماهی شدند بعد چندین روز سختی راهپیمایی،عذاب صورت مقصد عیان چهره بگشود از نقاب با لبی خندان و شادان شاکر یزدان شدند زان که پایان یافت سختی حال با سامان شدند سرور و پیر حکیمان با نوایی پر امید گفت اکنون بار خود را باز و هم رویت کنید بارها گردید باز و رنگ سیماها پرید!!! گشته اندر بارهاشان ریگ‌هاشان ناپدید!!! جای آن شن‌ها کنون گشته جواهر پر نگین لعل و یاقوت فراوان جای آنها جاگزین ناگهان فریادشان از شوق شد بر آسمان شادی و شوری فراوان گشت آنجا بیکران آنکه بارش از جواهر مملو و‌آکنده بود پر غرور و شاد بود و بر لبانش خنده بود لیک با خود گفت حیفا کاش افزون بود این از همین رو بود در دل اندکی اینسان غمین آنکه کمتر جمع کردش ریگ‌ها را از زمین بیشتر گردید زار و زین وقایع شد حزین آنکه بودش بی‌خیال و خواب را ترجیح داد شد فغانش در هوا و همره افسوس و داد هرکه شد زار و پشیمان یک کمی یک بیشتر هرکه کاهلتر بُدی گردید او دل ریشتر گفتم این افسانه را از بهر خود یا دیگران تا که درسی زو بگیرم پندها باشد در آن هست این دنیای فانی همچون آن اتراق گاه سنگها اعمال ما و زندگیمان همچو راه آخرت باشد چو مقصد خالد است و پایدار ایستگاه آخر است و هست آن فرجام کار هرکسی بار خودش را از نکو‌ آکنده کرد آخرت با صد شعف در بین مردم خنده کرد هرکه دنیا بود غافل عمر اندر خواب زیست بی شک او در دار عقبی بی امان خواهد گریست سلام و عرض ادب سحر همگی خدایی طاعات قبول حق ان شاءالله🌹 🌴🕯🌴
بسم الله الرحمن الرحیم الهی ب امید تو دوستان عزیز گرامی کانال سلام صبحتون بخیر شادی من از این درد بنا نیست شکایت بکنم ترسم این است به دوریِ تو عادت بکنم.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
تاب دلتنگی ندارد آنکه مجنون می‌شود بیدل‌ دهلوی
. محبوب ترازجانی صدجان به فدای تو
آغازیک روزخوب باصلوات برمهدی آل محمد(ص)
با درد هم طواف تو را ول نمیکنم بالم اگر چه سوخته، پروانه‌ام هنوز اقا جان
دیگران،چون بروند از نظر،از دل بروند تو چنان، در دل من رفته، که جان در بدنی سعدی