#حالا_چرا
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بیوفا، حالا که من افتادهام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد مرگ سهراب آمدی
سنگدل، این زودتر میخواستی، حالا چرا؟
عمر ما مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام، فردا چرا؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن، با ما چرا؟
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟
شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین، جواب تلخ سربالا چرا؟