#امام_کاظم_سلام الله علیه
#مقتل_مستند
#تاریخ_مستند
آجرک الله یا صاحب الزمان
🩸آقای ما حضرت موسیبنجعفر علیهماالسلام را در یک «زیرانداز» پیچیدند و بدن مبارکش را لگدمال کردند ...
نقلهای متقدّم تاریخی، مصیبت دردناکی از مصائب حضرت موسیبنجعفر علیهماالسلام را برای ما نقل کردهاند، که کمتر گفته و شنیده شده است … نوشتهاند:
📋 ... دَعٰا بِالسّنْدِيّ و أمَرَهُ فِيه بِأمرِهِ فَلَفَّهُ عَلَى بَساطٍ، و قَعَدَ الفَرّاشونَ النَّصارىٰ عَلَى وَجهِهِ
▪️هارونالرشید ملعون،(بعد از آنکه خرمای مسموم به آن حضرت خوراند، تصمیم گرفت که هرچه سریعتر کار آن حضرت را یکسره کند … لذا) به سندی بن شاهک یهودی دستور داد تا موسیبنجعفر علیهماالسلام را درون یک زیرانداز بپیچند و او را لگدمال کنند؛ او هم آمد و آن حضرت را درون یک زیرانداز پیچید و دستور داد یک عدّه فرّاش مسیحیِ خدانشناس، بر روی صورت مبارک آن حضرت نشستند و او را لگدمال کردند.
📚مقاتل الطالبین، ص۴۱۷
📚عُمدة الطالب،إبن عِنَبه، ج۱ ص۱۹۶
#امام_کاظم_سلام الله علیه
#مقتل_مستند
#تاریخ_مستند
آجرک الله یا صاحب الزمان
🩸هرکه از راه میرسید، لگدی بر بدن مبارک حضرت موسیبنجعفر علیهماالسلام میزد ...
در نقلی آمده است:
وقتی که بدن مبارک حضرت موسیبنجعفر علیهماالسلام را از زندان بیرون آورده و بر روی پُل بغداد گذاشتند؛
📋 فَخَرَجَ المَنافقونَ مِنْ کُلّ جٰانبٍ و صَارتِ الضَّوضاءُ عَلَیه و هُوَ مُلقًی عَلَی جِسرِ بَغداد فی وَسَطِ الطَّریق
▪️عدهای از منافقین پَستفطرت از هر طرف به بدن مبارک هجوم آوردند؛ درگیری و هیاهو بر بالای جنازه مطهر، بالا گرفت در حالی که بدن مطهر بر روی لنگهٔ دری، در وسط راه، بر روی پل بغداد گذاشته شده بود.
📋 و الدّاخلُ و الخارجُ یَرفُسُهُ بِرِجلِه
▪️هر کس از آن منافقان، وارد و یا خارج از آن درگیری و هیاهو میشد، با پای نحسش لگدی هم به بدن مبارک موسیبنجعفر علیهماالسلام میزد.
📚لهیب الأحزان،بحرانی،ص۸۶
✍ این مادّه «رَفَسَ»، دل یک دلسوخته را به دو مصیبت دردناک دیگر هم میکشاند:
➖ ... قباله فدک را از دست فاطمه زهرا سلاماللهعلیها کشید و با سیلی او ، آن حضرت نقش بر زمین شد؛ در این هنگام صدیقه کبری سلاماللّهعلیها نالهای کشید و مردم دور آن حضرت جمع شدند؛ آن نانجیب که وضع را اینگونه دید، رنگش تغییر کرد و گفت: فاطمه (علیهاالسلام) میخواهد مرا با این کارش بترساند!
📋 فَتقَدّمَ إليها و رَفَسَها بِرِجْلِه...
▪️پس جلو آمد و با پای نحسش، لگدی به آن بانوی مظلومه زد که حضرت نقش بر زمین شد.
📚جامع النورَین،سبزواری،ص٢٠۶
➖ ... سیدالشهداء علیهالسلام بیرمق و بیحال در این گودال قتلگاه افتاده بود که شمر ملعون وارد قتلگاه شد،
📜 وَالحُسَينُ عليهالسلام بِآخِرِ رَمَقٍ يَلوكُ بِلِسانِهِ مِنَ العَطَشِ فَرَفَسَهُ شِمرٌ بِرِجلِهِ،
▪️آن حضرت رمقى نداشت و از تشنگى، زبانش را در دور دهانش مىچرخاند که شمر ملعون جلو آمد و با پای نحسش، لگدی بر آن حضرت زد و بدنش را چرخاند ...
📚مقتل الحسين عليهالسلام،خوارزمي، ج۲ ص۳۶ ؛ و بحارالأنوار، ج۴۵ ص۵۶
#امام_کاظم_سلام الله علیه
#مقتل_مستند
#تاریخ_مستند
آجرک الله یا صاحب الزمان
🩸مصائب دردناکی که با لفظ «رَضَضَ» از آن تعبیر کردهاند...
در نقل سه مصیبت دردناک ، از این ماده (رَضَضَ) به معنای «کوفتهشدن» و «خُردشدن» استفاده شده است:
🥀 معروف و مشهورِ استعمال این لفظ، در مصیبت حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام وارد شده است، که در صلوات بر آن حضرت عرضه میداریم:
📋 ... ذِی السّاقِ المَرضوضِ بِحِلَقِ القُیودِ
▪️خدایا! سلام و درود بفرست بر آن آقایی که ساقپایش به واسطه غل و زنجیرهای سنگین، خُرد شده بود.(۱)
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
🥀 این لفظ (رَضَضَ) در مصیبت حضرت زهرای مرضیه سلاماللهعلیها نیز ذکر شده است؛ مرحوم سیدصالح حلّی( از علمای قرن ۱۲) و همچنین مرحوم غروی اصفهانی با این لفظ از مصیبت در و دیوار یاد میکنند:
📋 وَ رَضََّ مِن فاطمةَ ضِلعَها
▪️«دوّمی»،(با آن ضرباتی که به آن حضرت وارد کرد) پهلوی فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را ، خُرد کرد.(۲)
📋 إِذْ رَضُّ تِلكَ الأضلُعَ الزَّكِيَّةُ / رَزِيَّةً ما مِثْلُها رَزيَّه
▪️خُرد کردن آن پهلوی پاک و مطهر، مصیبتی است که دیگر مثل آن نیست.
📋 وَ مِن نُبوعِ الدَّمِ مِن جَنبَيها / يُعْرَفُ عُظمُ مَا جَرى عَلَيْها
▪️و از جاری شدن خون از پهلوی آن حضرت میتوان فهمید که چه بلای بزرگی بر سر او آوردهاند.(۳)
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
🥀 و امّا هیهات از آخرین مصیبت دردناکی که با این لفظ از آن تعبیر کردهاند:
... کار از کار، گذشته بود که عمر بن سعد ملعون فریاد زد: چه کسی حاضر است بر بدن حسین «علیهالسلام» اسب بتازد؟
در این هنگام ده نفر نانجیب پیش قدم شدند.
📋 فَداسُوا حُسَيناً بِخُيُولِهِم، حَتّى رَضُّوا صَدرَهُ و ظَهرَه.
▪️آنها با اسبانشان، بدن امام علیهالسلام را لگدمال کرده و پشت و رویش را کوبیده و خُرد کردند.
🔻همین نانجیبان پیش ابنزیاد ملعون رفته و آن نانجیب از آنها پرسید: شما در روز عاشورا چه کردید؟ آنان گفتند:
📋 نَحنُ رَضَضنَا الصَّدرَ بَعدَ الظَّهرِ بِکُلِّ یَعبوبٍ شَدیدِ الأَسرِ ... نَحنُ الَّذینَ وَطِئنا بِخُیولِنا ظَهرَ الحُسَینِ حَتّی طَحَنّا حَناجِرَ صَدرِهِ.
▪️ماییم آن ده نفر که اول پُشت حسین «علیهالسلام» و سپس سینهاش را به وسیله اسبهای پُر قدرت، دَرهم شکستیم و خُرد کردیم؛ آنقدر بر آن بدن تاختیم که استخوانهای سینهاش به زیر سُم اسبهایما، آسیاب شد.(۴)
✍ غروب روز دهم اسبها امامی را
برای گندم ری آسیاب میکردند ...
📚(۱)مصباح الزائر، ص ۵۸۹
📚(۲)ظلامات فاطمة الزهراء عليهاالسّلام، عقیلی،ص ٢٠٨؛ و موسوعة أدب المحنة، ص٤٢٣
📚(۳)الأنوار القدسیه،ص۲۶
📚(۴)لهوف،ص۲۱۴؛ و مثیرالاحزان ص۴۱؛ و مقتل الحسین علیهالسلام، خوارزمی،ص۱۷۳
#امیرالمؤمنین_سلام_الله_علیه
#مقتل_مستند
🩸گوشهای از اثرات جانسوز ضربهٔ «شمشیر زهرآلود» در جسم شریف امیرالمؤمنین علیهالسّلام ...
علاوه بر آنکه ضربهٔ ابنملجم ملعون، چنان سخت بود که فرق مبارک تا سجدهگاه مولا علی علیهالسلام را شکافت، بعد از آنکه ابنملجم نانجیب را گرفتند و به نزد امام حسن علیهالسلام آوردند، اعتراف کرده و گفت:
📜 لَقَد سَقَيتُهُ السَمَّ شَهرَينَ و لَو قَسَمتُها بَينَ العَرَبِ لأفنَیتُهُم.
▪️دو ماه، آن شمشیر را آغشته به زهر کردم به گونهای که اگر آن ضربه را بین تمام عرب، تقسیم میکردم، همه را از بین میبردم.(۱)
📌 حال، تاریخ برخی از اثرات ضربهٔ شمشیر زهرآلود را برای ما نقل کرده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
🥀 پیاپی از هوش میرفتند ...
بعد از آنکه امیرالمؤمنین علیهالسلام در مسجد از هوش رفتند، وقتی که با کمک امام حسن و امام حسین علیهماالسلام به خانه آمدند، اندکی چشمان خود را باز نموده و فرمودند: رفیق اعلی بهترین همنشین و سخن گوی من است. ابنملجم را یک ضربت بزنید یا اگر امکان داشت عفوش کنید؛
📋 ثُمَّ عَرِقَ ثُمَّ أَفَاقَ
▪️سپس آن حضرت عرق کرده و بدن مبارکشان ضعیف گشته و از هوش رفتند.(۲)
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
🥀 چشمان مبارکشان، بسیار گود شده بود ...
بعد از آنکه ابنملجم نانجیب کار خود را کرد، اشعث بن قيس ملعون، پسر خود را فرستاد و به او گفت: به دقت بنگر که حال علی علیهالسلامچگونه است؟! پسر اشعث رفت و نگريست و برگشت و گفت:
📋 يا أبَة! رَأيتُ عَينَيهِ داخِلَتَينِ في رَأسِهِ. فَقالَ الأشعَث: عَينَي دَميغٍ و رَبِّ الكعبة.
▪️ای پدر! چشمهايش را ديدم
كه گود شده و ميان سرش فرو رفته بود؛ اشعث گفت؛ به خداي كعبه سوگند این حال چشمهاي كسي است كه زخم به مغزش رسیده است.(۳)
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
🥀 پاهای مبارک آن حضرت در اثر سمّ، سرخ شده بود ...
محمد بن حنفیه گوید: شب بیستم ماه رمضان در کنار پدرم بودم؛
📋 ثُمَّ تَزایَدَ وُلوجُ السَّمِ فِی جَسَدِهِ الشّریفِ حَتّی نَظَرنٰا إلیٰ قَدَمَیه و قَد اِحمَرَّتا جَمیعًا فَکبُرَ ذٰلکَ عَلَینا و آیَسَنا
▪️لحظه به لحظه، سمّ در جسم شریف پدرم، بیش از پیش، سرایت میکرد؛ به گونهای که وقتی نظرمان به پاهای مبارک آن حضرت افتاد، دیدیم که هر دو پای آن حضرت در اثر سمّ، سرخ شده است؛ با مشاهده این صحنه، دیگر از زنده ماندن پدرم، ناامید شدیم.(۴)
📚(۱)مقتل الإمام علی بن ابی طالب علیهالسلام، إبن أبیالدنیا، ص۲۷؛ و شرحالاخبار، ج۲ ص۴۳۳ (اندکی تفاوت)
📚(۲)الأمالی،شیخ طوسی،ص۲۳۲
📚(۳)مقتل الإمام علی بن ابی طالب علیهالسلام، إبن أبیالدنیا، ص۳۶
📚(۴) بحارالانوار ج۴۲ ص۲۹۱
#مقتل_مستند
⚫️ #سم_دادن #ام_فضل به امام جواد(سلام الله علیه) با فریب #معتصم و عاقبت #ام_فضل ...
▪️معتصم پیوسته راهى می جست كه حضرت جواد(سلام الله علیه) را از میان بر دارد. می دانست ام الفضل با حضرت جواد( سلام الله علیه) میانه خوبى ندارد یكى به جهت اولاد نداشتن از آن جناب، دیگر بواسطه حسادت شدیدى كه نسبت به مادر حضرت امام علی النقى( سلام الله علیه) می ورزید. زیرا حضرت جواد( سلام الله علیه) او را بر ام الفضل مقدم می داشت. معتصم به ام الفضل پیشنهاد كرد كه حضرت جواد (سلام الله علیه) را مسموم كند.
▪️ ام الفضل قبول كرد سمى را در انگور رازقى جاى داد و در مقابل امام گذاشت. همین كه حضرت جواد( سلام الله علیه) از آن انگور میل كرد ام الفضل شروع به گریه نمود. امام فرمود: چرا گریه می كنى؟ خدا تو را گرفتار دردى كند كه خوب شدنى نباشد و بلائى گرفتار شوى كه پوشیدنى نباشد.
🔹ام الفضل مبتلا به دردى در مستورترین عضو بدن خود شد و به همان درد به بواسیر مبتلا شد و به جهنم واصل گشت
▪️حضرت جواد سلام الله علیه در سال 220 هجرى روز سه شنبه پنجم ذی حجه از دنیا رفت.
بیست و چهار سال و چند ماه داشت زیرا در سال 195 به دنیا آمده بود.
--------------------------------------------------
📘بحار الأنوار، المجلسی، ج50، 17
Eitaa.com/yazahramadad135
#شهادت_امام_باقر_سلام_الله_علیه
#مقتل_مستند
🩸«زهر» با بدن مبارک امام باقر علیهالسلام چه کرد ؟!
در نقلی آمده است:
📋 يَقبِضُ يَميناً وَ يَبسُطُ شِمالاً مِن شِدّة الألَم إلى أنْ أغمَضَ عَينَيه وَ فاضَت رُوحُهُ الطاهِرة.
▪️زهر با بدن مبارک امام باقر علیهالسلام کاری کرد که در لحظات آخر آن حضرت از شدت درد به خود میپیچید؛ حالِ آن حضرت همینگونه بود تا اینکه چشمانش را بر هم گذاشت و روح مطهرش از بدن جدا شد.
📚العبرة الساکته، ج۳ ص۴۶۴
✍ آه یا امام باقر!
این حال شما و این عبارتها، دل ما را کشاند به این فرازهای دردناک زیارت «ناحیه مقدسه»:
📜 قَدْ رَشَحَ لِلْمَوْتِ جَبِینُکَ
▪️ای اباعبدالله! در آن ساعت دیگر، عرق مرگ بر پیشانی مبارکت نشست!
📜 وَ اخْتَلَفَتْ بِالانْقِبَاضِ وَ الِانْبِسَاطِ شِمَالُکَ وَ یَمِینُکَ
▪️گاه به سمت چپ و گاه به سمت راست، کشیده و جمع میشدی و به خود میپیچیدی!
📜 تُدِیرُ طَرْفاً خَفِیّاً إِلَی رَحْلِکَ وَ بَیْتِکَ
▪️نگاه بیرمقت را سمت خیمهگاه دوخته بودی...!
لا یوم کیومک یا اباعبدالله الحسین
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیه
#مقتل_مستند
⚫️ جملاتی که دل سنگ را آتش میزند... | درد و دلهای حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر بریده پدر در خرابه شام ...
در نقلها آمده است:
🥀 در يكي از شبهاي اقامت اسيران در خرابه شام، حضرت رقيه (عليهاالسلام) پدرش را در خواب ميبيند و پريشان از خواب برمي خيزد. او گريه كنان ميگويد: من پدرم را ميخواهم! هر چه اهل خرابه خواستند او را ساكت كنند، نتوانستند.
📋 فَعَظُمَ ذلكَ عَلىٰ أهلِ الْبَيتِ، فَضَجّوا بِالْبُكاءِ و جَدَّدوا الْأحزانَ، و لَطِمُوا الْخُدودَ، و حَثّوا عَلىٰ رُؤوسِهِم التُّرابَ، و نَشَروا الشُّعورَ
▪️داغ همه از گريه او تازه تر گرديد و همه به گريه و زاري پرداختند و بر صورت ها لطمه زذند و خاک بر سر ریختند و موی پریشان کردند.
🥀 صدایشان به گوش یزید رسید. آن ملعون گفت چه شده است؟ گفتند: دختر خردسال امام حسين (عليهالسلام) پدرش را خواب ديده است و او را ميخواهد.
📋 قالَ ارْفَعُوا رَأسَ أبيها و حَطّوهُ بَينَ يَدَيْها لِتَنظُرَ إليه، و تَتَسَلّىٰ به. فَجاؤوا بِالرَّأسِ الشَّريفِ إلَيْها مُغَطّىٰ بِمِنْدِيلٍ دِيبَقِيٍّ، فَوَضَعَ بَينَ يَدَيْها،
▪️یزید گفت: سر بريده پدرش را برایش ببرید تا به آن نگاه کند و آرام بگیرد.
پس آن سر مطهر را در درون طبقي نهادند و روي آن را با پارچه اي پوشاندند و جلوي او گذاشتند.
🥀 شدت ضعف و گرسنگي، كودك را به توهّم انداخته بود. او گريه ميكرد و ميگفت: من كه غذا نخواستم؛ من پدرم را ميخواهم. مأموران گفتند: اين پدرت است. وقتي رقيه سلاماللهعلیها روپوش را كنار زد، دید سر بريده پدر است. آن را برداشت و به سينه چسباند و دلسوزانه ميگفت:
📋 يَا اَبَتَاه! مَن ذَا الّذِي خَضَبَكَ بِدِمَائِكَ؟
▪️اي پدر! چه كسي صورتت را با خون سرت رنگين كرد؟
📋 يَا اَبَتَاه! مَن ذَا الَّذِي قَطَعَ وَرِيدَكَ؟
▪️ چه كسي رگهاي گلويت را بريد؟
📋 يَا اَبَتَاه! مَن ذَا الَّذِي اَيتَمَنِي عَلي صِغَرِ سِنِّي؟
▪️چه كسی مرا در اين خردسالی يتيم كرد؟
📋 يَا اَبَتَاه! مَن بَقِيَ بَعدَكَ نَرجُوهُ؟
▪️ای پدرجان! به چه کسی بعد از تو امید داشته باشیم؟
📋 يَا اَبَتَاه! مَن لِليَتِيمَةِ حَتَّي تَكبرُ؟
▪️چه کسی یتیمت را سرپرستی می کند تا بزرگ شود؟
📋 يَا اَبَتَاه! مَن لِلنِّسَاءِ الحَاسِراتِ؟
▪️چه كسي بانوان را در پناه خود ميگيرد؟
📋 يَا اَبَتَاه! مَن لِلاَرَامِل المُسبَيَاتِ؟
▪️چه كسي زنان بيوه شده را آشيان ميدهد؟
📋 يَا اَبَتَاه! مَن لِلعُيُونِ البَاكِيَاتِ؟
▪️چه كسي اشك از چشمهاي اشك بار پاك ميكند؟
📋 يَا اَبَتَاه! مَن لِلضَّايِعَاتِ الغَريبَاتِ؟
▪️چه كسي زنان آواره را مأوا ميدهد؟
يَا اَبَتَاه! مَن لِلشُّعُورِ المَنشُورَات؟
▪️چه كسي موهاي پريشان مان را ميپوشاند؟
📋 يَا اَبَتَاه! مَن بَعدُكَ؟وَا خَيبَتَاه مِن بَعدِكَ، وَا غُربَتَاه! يَا اَبَتَاه! لَيتَنِي لَكَ الفِدَاءُ! يَا اَبَتَاه! لَيتَنِي قَبلَ هَذَا اليَومِ عُميَاءٌ!
▪️ پس از تو كه... واي بر خواري پس از تو؟ واي از غريبي! كاش پيش از ديدن اين روز كور ميشدم!
📋 یاَ اَبَتَاهُ! لَيتَنِي تَوَسَّدتُ التُّرَابَ وَ لا اَریٰ شَيبَكَ مُخضَباً بِالدِّمَاءِ
▪️كاش چهره در خاك ميبردم و محاسن تو را خونين نمي ديدم.
🥀 سپس آن قدر گريه كرد تا از هوش رفت و ناله اش براي هميشه خاموش گرديد. صداي گريه بالا گرفت و مصيبتي ديگر بر دل داغدار اهل بيت علیهمالسلام نشست.
📚نفس المهموم،ص۴۵۶
📚أسرار الشّهادة،ص ۵۱۵
#مقتل_مستند
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_سلام_الله_علیه
🩸 آمدنِ جگرگوشهٔ امام حسن « سلام الله علیهما » به قتلگاه و شهادت رسیدن او بر روی سینه عمویش ...
در نقلها آمده است:
📋 ثُمَّ إنَّ شِمرَ بنَ ذِي الْجُوشَنِ أَقْبَلَ فِي الرِّجَّالَةِ نَحوَ الْحسينِ ثُمَّ إنَّهُم أحَاطوا به إحاطَةً
▪️وقتی که شمر به همراه لشکرش دور تا دور امام علیهالسلام را گرفتند و سخت او را احاطه کردند،
📋 فَانفلتِ الصَّبيُّ مِن يَدها، و قالَ: و اللّهِ لا اُفارقُ عَمّي
▪️عبدالله دستش را از دست عمهاش کشید(و به سمت قتلگاه دوید) و گفت:
به خدا از عمویم جدا نمیشوم..
📋 فأقبَلَ حَرمَلَةُ بنُ كاهِلِ اللَّعينِ إلىٰ الْحسينِ عليه السّلام، فضَرَبَ الصَّبيَّ بِالسَّيفِ، فَأَطَنَّ يَمينَه إلىٰ الْجِلدِ، فإذا هِيَ مُعَلَّقَةٌ
▪️در اینجا بود که حرمله بن کاهل اسدی به طرف امام علیهالسلام آمد،
(در بعضی دیگر از مقاتل به جای حرمله، ملعونی به نام بحر بن کعب آمده که حضرت عبدالله علیه السلام رو به او کرده و فرمودند:ای پسر زن بدکاره! عمویم را میکشی؟!) و با شمشیر به دست عبدالله بن الحسن علیهماالسلام زد و دست او به پوست آویزان شد و فریاد زد:
📋 يَا عَمَّاهُ أَدرِكْني
▪️عموجان! مرا دریاب
📋 فأخَذهُ الْحسينُ و ضَمَّهُ إلَيه، و قال: يا ابْنَ أخي صَبراً عَلىٰ ما نَزَلَ بِكَ يا وَلَدي
▪️پس امام حسین علیهالسلام او را گرفت و به سینه چسپاند و فرمود: ای پسر برادرم! بر آن چه که بر سرت می آید صبر کن.
📋 فبَينَما هوَ يُخاطبُه إذ رَماهُ اللَّعينُ حَرملةُ بسَهمٍ، فَذَبَحَه في حِجرِهِ
▪️در همین حین، حرمله ملعون تیری را به طرف عبدالله علیه السلام زد که او را در آغوش عمویش ذبح کرد.
📋 فَصَاحَتْ زينبُ: وا اِبنُ أخاه! لَيتَ الْمَوتَ أعدَمني الْحَياةَ، لَيتَ السَّماءَ أَطْبَقَتْ عَلى الأرضِ، و لَيتَ الْجِبالَ تَدَكْدَكَتْ عَلى السَّهْلِ
▪️زینب کبری علیهاالسلام از همان کنار خیمه ها متوجه شهادت عبدالله شد و فریاد زد: وای از پسر برادرم! ای کاش مرگ من فرا میرسید! ای کاش آسمان بر زمین فرود میآمد! ای کاش کوه ها از هم پاشیده و صاف میشدند!
🥀 عمر بن سعد ملعون در نزدیکی حضرت زینب علیهاالسلام بود که حضرت به او فرمود:
📋 يُقتَلُ ابْنُ بنتِ رسولِ اللّهِ و أنتَ تَنظُرُ إلَيه؟
▪️وای بر تو! پسرِدختر رسول خدا صلی الله علیه و آله دارد کشته میشود و تو نگاه میکنی؟! اما آن ملعون جواب حضرت را نداد.
📚المنتخب، طریحی ج٢ص۴۵١
📚تاریخ طبری ج۵ ص۴۵٠
📚نفس المهموم ص٣۵٩
#مقتل_مستند
#مصیبت_دفن_اجساد_مطهر
🩸آمدن إمام سجاد « سلام الله علیه » برای دفن پیکر مطهر سیدالشهداء « سلام الله علیه » و شهدای کربلا... | خاک و خورشید، چه بر سر پیکر مطهر شهدای کربلا آورده بود...
در نقلها آمده است:
🥀 بعد از که گذشت سه روز از عاشورا وقتی که بنی اسد، بر بالای بدن پاک و مطهر سیدالشهدا علیهالسلام رسیدند، او از روی نشانه های امامت و نوری که از او ساطع میشد، شناختند. دور پیکر امام علیهالسلام را گرفتند و شروع به گریه و زاری در اطراف او کردند.
📋 و حٰاوَلوا تَحريكَ عضوٍ من أعضائه، فلَم يَتمكّنوا.
▪️سعی کردند یکی از اعضای او را جابجا کنند، اما نتوانستند.
🥀 یکی از آنها گفت: چگونه ما می توانیم این بدنها را دفن کنیم؟! ما از کجا میدانیم که هر جسد از آن کیست؟!
📋 و هُم كما تَرونَ جُثثٌ بلا رؤوس، قد غَيّرتْ مَعالمَهُم الشّمسُ و التّرابُ
▪️خودتان هم میبینید که اینها اجسادی هستند بدون سر؛ خاک و خورشید، وضعشان پریشان کرده است.
🥀 در همین حینی که مشغول صحبت باهم بودند، سواری را مشاهده کردند که نزدیک آن ها می آمد و نقاب بر صورت زده بود. آن ها _به گمان اینکه این سوار از بنی امیه است _ از اجساد فاصله گرفتند و دیدند که آن مرد از اسب پیاده شد و در حالی که کمرش، منحنی شده، آرام آرام از کنار اجساد، رد میشد؛
📋 حتّى إذا وَقعَ نَظرَهُ على جسدِ الحسين رَمَى بِنَفسِه عليه، و احتَضَنه، و جعلَ يَشمّه تارةً، و يُقبّله أخرى، و هو يَبكي و قد بَلّ لِثامُه مِن دموع عينيه،
▪️تا اینکه که چشمش به بدن امام حسین علیهالسلام افتاد ، پیش آمد و خود را بر آن انداخت ، آن را در آغوش گرفت و شروع کرد به گریه کردن.گاهی آن ها را می بوسید و گاهی آن را می بویید. آن قدر گریه کرد تا نقاب چهره اش، خیس از اشک شد و می فرمود:
📋 «يا أبتاه بِقَتلك قَرّتْ عيونُ الشّامتين، يا أبتاه بِقتلك فَرِحت بنو أميّة، يا أبتاه بعدك طالَ حُزنُنا، يا أبتاه بعدك طالَ كَربُنا»
▪️پدرجان! با کشتن تو، چشم های مردم کوفه و شام، روشن شد. پدرجان! با کشتن تو، بنی امیه خوشحال شدند. پدرجان بعد از تو اندوه ما طولانی است و غصه هایمان تمامی ندارد.
🥀 سپس رو به بنی اسد کردند و به آنها فرمودند: چرا دور و بر این اجساد ایستادهاید؟ گفتند: ما آمدیم آن را تماشا کنیم.حضرت فرمود: قصد شما چه بود؟ آنها گفتند: بدان ، ای برادر ، اکنون ما آنچه را در دل خود داریم در مورد آن جنازه ها به تو می گوییم.
🥀 ما آمدهایم تا جسد امام حسین علیهالسلام و اصحاب او را به خاک بسپاریم و مشغول این کار بودیم که تو از دور نمایان شدی و ما به گمان اینکه تو از اصحاب بنی امیه هستی، دست از کار کشیدیم.
🥀 سپس امام علیه السلام ، خطی را روی زمین کشیدند و رو به بنی اسد کرده و فرمودند: اینجا را حفر کنید. بنی اسد مشغول حفر شدند. سپس حضرت دستور دادند که هفده جسد را در آن حفره به خاک بسپارند. سپس کمی آن طرف تر خطی را روی زمین کشیدند و دستور دادند تا آن جا را حفر کنند و باقی جسدها را در آن به خاک بسپارند به جز یک جسد را...
📚مقتل الحسین علیهالسلام، بحرالعلوم ص۴۶۶
#تاریخ_مستند
#مقتل_مستند
#ماه_صفر
◾️ سنگدلتر از يزید (لعنه الله علیه) ندیدم ...
سپس زنان امام حسين عليه السلام را نزد يزيد بن معاويه لعنهماالله بردند، و زنان آل يزيد و دختران معاويه و خاندانش شيون و واويلا كردند و ماتم برپا نمودند؛ سر مطهر امام را برابر يزيد لعنه الله گذاشتند؛ سكينه علیهاالسلام گوید: سختدلتر و كافرتر و مشركتر و جفاکارتر از يزيد نديدم، به آن سر مطهر نگاه كرد و مىگفت: كاش کشتهشدگانِ ما در جنگ بدر مىديدند این روزها را؛ سپس دستور داد سر حسين عليه السلام را بر در مسجد دمشق آويختند ...❗
📓أمالی، صدوق رحمه الله، مجلس سی و یکم، حدیث ٣
#تاریخ_مستند
#مقتل_مستند
#ماه_صفر
⚫️ شطرنج بازی و شرب خمرِ یزید لعنه الله، نزد سر مطهر #سیدالشهدا سلام الله علیه
«جلس يزيد عليه اللعنة يلعب بالشطرنج و يذكر الحسين و اباه و جده و يستهزئ بذكرهم....»
✍🏻 علامه مجلسی رحمه الله مینویسد:
شیخ صدوق رحمه الله (در عيون اخبار الرضا علیه السلام) به اسنادش از حضرت امام رضا علیه السّلام روایت کرده است:
وقتی سر مطهّر امام حسین علیه السّلام را به مجلس یزید پلید آوردند، مجلس شراب آراست و با ندیمان خود شراب زهر مار میکرد و با ایشان شطرنج بازی میکرد و شراب به یاران خود میداد و میگفت: بیاشامید که این شراب مبارکی است که سرِ دشمن ما نزد ما گذاشته است و دلشاد و خرّم گردیدهایم. سپس ناسزا به امام حسین و پدر و جدّ بزرگوار او صلوات اللَّه علیهم میگفت و هر مرتبه که در قمار بر حریف خود غالب میشد، سه پیاله شراب زهر مار میکرد و تهِ جرعه شومش را در پهلوی طشتی که سر آن سرور را در آن گذاشته بودند میریخت!!!!! پس هرکس که از شیعیان ماست، باید که از شراب خوردن و شطرنج اجتناب نماید که کار دشمنان ماست، و هرکس در وقت نظر کردن به شراب یا به شطرنج صلوات فرستد بر امام حسین و لعنت کند یزید و آل زیاد را، حق تعالی گناهان او را بیامرزد هرچند به عدد ستارگان آسمان باشد.
📓جلاء العیون، صفحه ۷۳۲
#مصائب_شام
#تاریخ_مستند
#مقتل_مستند
◼️ از ورودی شهر شام تا کاخ یزید ملعون...
آن روزی که اسراء را وارد شهر شام کردند، روز چهارشنبه ای بود....
و كان خارجُ البَلَدِ مِن كَثرَةِ الخَلائِقِ كعَرصَةِ المَحشَرِ يَموجُ بعضُها في بَعضٍ.
▪️بیرون از شهر، چنان مردم شام ازدحام کرده بوده که گویی صحنه محشر اتفاق افتاده بود به طوری که بعضی روی بعضی دیگر، موج میخوردند.
اول صبح، به وقت سپیده دم،سرهای مقدس واسرا را وارد شهر کردند اما از کثرت ازدحام، وقت ظهر بود که اسرا با خستگی شدید، به گونه ای که بدن و مفاصل هر انسانی از دیدن آن ها به لرزه در می آید،آنها به در کاخ یزید ملعون رسیدند.
📚نفس المهموم، ص ۴۳۲
📚معالي السّبطين،ج ۲ ص۱۴۱
📚مقتل الحسين عليه السّلام مقرم ص ۴۴٧