✍ #خاطرات_شهدا
#همسر شهید چمران :
🌹@yazeynb🌺
#وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار میشد، طاقت نمی آوردم و میگفتم :
"بسه دیگه ! استراحت کن #خسته شدی " 🌹@yazeynb🌺
او می گفت : " #تاجر اگر از سرمایه اش خرج کند بالاخره ورشکست میشود باید سود در #بیاورد که زندگیش بگذرد ، ما #اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم ، ورشکست میشویم. "
اما من که خیلی #شب ها با گریه مصطفی بیدار می شدم کوتاه نمی آمدم و می گفتم :
🌹@yazeynb🌺
" اگر اینها که اینقدر از شما #میترسند بفهمند این طور گریه میکنید...
#مگر شما چه معصیت دارید ؟ چه گناهی دارید ؟ خدا همه چیز به #شما داده، همین که شب بلند می شوید خود یک توفیق است "
🌹@yazeynb🌺
آن وقت #مصطفی گریه اش هق هق می شد و میگفت : " آیا به خاطر این #توفیق که خدا داده اورا شکر نکنم ؟...
🌹@yazeynb🌺
#سی و نهمین سالروز#شهادتش گرامی باذکرصلوات🌺🍃
راوی دوست صمیمی#شهید علی الهادی:
🌹@yazeynb🌹
دوستم #شهید علی الهادی علاقه زیادی به #شهید احمد مشلب داشت. این شهید اهل شهر نبطیه بود.
علی دوماه قبل از#شهادتش برایم از خوابش گفت، و اینطور تعریف کرد: یک شب در خواب #دوست شهیدم را دیدم ،
🌹@yazeynb🌹
از او پرسیدم شما #شهید احمد مشلب هستی؟ گفت: بله، گفتم از شما بک درخواست دارم، و آن اینکه #اسم من را نیز جزء #شهدا در لیستی که #حضرت زهراء سلام الله علیها می نویسند و شما را گلچین میکنند بنویس.
#شهید احمد مشلب به من گفت: اسمت چیست؟ گفتم: #علی الهادی
#شهید احمد مشلب دوباره گفت: این
🌹@yazeynb🌹
اسم برای من آشناست ، من اسم تو را در لیستی که #نزد حضرت زهراء سلام الله علیها بود دیده ام و به زودی به ما ملحق خواهی شد...
اینطور شد که دوستم #علی الهادی دو ماه بعد#شهید شد.
🌹@yazeynb🌹
بلندش کرد دید یه تیر خورده به پیشونیش
و شهید شده🍃⚘🍃
فکر #شهادتش اذیتمون می کرد...
غریبانه شهید شده بود.😭
توی تنهایی ، نیمه شب ، بدون اینکه کسی بفهمه
خیلی خودمون رو می خوردیم و ناراحت بودیم😭
با بچه ها و رفقای #شهید قرار گذاشتیم روز بعد از #شهادتش یه مجلس یاد بود براش تو سنگر خود شهید برگزار کنیم ، همه قبول کردند.😭
@yazeynb
صبح شد همه اومده بودند قبل از شروع مراسم #شهید نصراله رستگار گفت : بچه ها دیشب #خواب مهدی رو دیدم ، میگفت به بچه ها بگو کسی برای من گریه نکنه ، ناراحت نباشه ،جای من خیلی خوبه🍃⚘🍃
@yazeynb
[آخه اون لحظه ای که تیر به سرم اصابت کرد جسمم به زمین نیفتاد سر به دامن #ارباب بی کفن گذاشتم ، اون لحظه آقا بالا سرم بود ، تو دامن آقا اباعبدالله (ع)⚘جون دادم… 😭😭
#السلام علیک یا اباعبدالله 😭😭]
سرانجام #شهید مهدی شاهدی هم در تاریخ ۶۵/۱۰/۱۶ در منطقه فاو به آرزویش که همان #شهادت بود رسید.🍃⚘🍃
@yazeynb
پیکرایشان پس از تشییع در زادگاهش بهبهان خاکسپاری شد.
🍃⚘🍃
به روایت از یکی از رزمندگان :
مهدی از بهترین دوستامون تو جبهه بود ، #مخلص و #بی ریا ، نماز هاش خیلی #خالصانه بود.😔
#روزهای آخر ، چند روز قبل از #شهادتش مدام این یه بیت شعرروباخودش زمزمه می کرد :😭👇
عاشق که شدی تیر به سر باید خورد
🍃⚘🍃@yazeynb
زهری است که مانند عسل باید خورد
هیچ کدوم از بچه ها نمی دونستن که #منظور مهدی از خوندن این یه بیت شعر چیه ؟!
گذشت تا اینکه خبر #شهادتش بین بچه ها پیچید
@yazeynb
وقتی بالا سرش حاضر شدیم دیدم یه تیر خورده #وسط پیشونیش به حالت سجده افتاده و به #شهادت رسیده 😭
اون موقع بود که فهمیدیم #مهدی می خواست با خواندن اون یه بیت شعر چه چیزی رو بهمون بفهمونه😭
پست نگهبانی اش افتاده بود نیمه شب
سر پست نشسته بود رو به قبله و اطرافش رومی پایید
آروم آروم هم با خودش زمزمه می کرد
نفر بعدی که رفت پست رو تحویل بگیره ...
@yazeynb
دید #مهدی افتاده به سجده
با صورت افتاده بود روی خاک 😭
🍃⚘🍃