#خاطرات_شهدا
@yazeynb
یڪی از تفریح های ما حضور در گلزار شهدا بود؛ بین قطعہ ها قدم می زدیم و سن شهدا رو نگاه می ڪردیم ...
یڪ بار بهش گفتم: محمد ما ڪه
@yazeynb
بمیریم چون من دختر شهید هستم من رو قطعہ خانواده شهدا دفن می ڪنند اما داماد شهید رو ڪه نمی آورند! بعد هم خندیدم ...
با جدیت گفت: قبل اینڪه تو بخواهی بروی آن دنیا من بین این شهدا خوابیدم ...!
@yazeynb
#شهید_محمد_حسین_مرادی🌷
●ولادت : ۶۰/۷/۳۰
●شهادت : ۹۲/۸/۲۸
💠@yazeynb💠
🍃اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃
محمد حسین قبل از شهادت محل خاکسپاری خودش را معرفی کرده بود
مادر شهید محمدحسین مرادی می گوید: برادرم سیدرضا حسینی که دایی محمد حسین بود، سال ۱۳۶۶ به شهادت رسید. ایشان را در امامزاده علی اکبر چیذر دفن کردیم.
◇ سال های بعد که پسرخالهی محمد حسین فوت کرد، تابوت او را به امامزاده برده و اتفاقاً کنار قبر دایی اش که یک جای خالی بود گذاشته بودند تا مزارش کمی پائین تر از قطعه شهدا برای دفن آماده شود.
◇ محمد حسین آن روز دست روی تابوت پسرخاله اش گذاشت و گفت: آقا محسن خدا رحمتت کند ، اینجایی که تو را گذاشته اند تا مزارت را آماده کنند ، جای من است!
◇ آن موقع همه این کلام را شنیدند اما کسی متوجه نشده بود که منظور پسرم از این حرف چیست.
◇ چند سال بعد که محمد حسین در سوریه به شهادت رسید، او را درست در کنار مزار داییاش، یعنی همان جا که آن روز اشاره کرده بود، دفن
کردند.
◇ برای همه عجیب بود که پسرم از همان
زمان می دانست که شهید میشود و حتی محل دفنش را مشخص کرده بود!
#ستارگان_زمین
#شهید_محمد_حسین_مرادی