#حکایت
@yazeynb
زمان حضرت موسى عليه السـلام در بنى اسـرائيل بـه جهت نيامـدن باران قحطى شد. مردم به حضرت مـوسى گفتند: بـراى ما نماز استسقاء بخوان. حضـرت مـوسى عليـه السلام با قـوم خود براى دعاى
@yazeynb
باران رفتند و بيشتر از هفتاد هزار نفر بودند هر چه #دعا كردند باران نيامد.
حضرت مـوسى عليـه السـلام علت را از پروردگار پرسید. ندا آمـد: در ميان شما شخصی هست كه چهل سال مرا معصيت میكند. به او بگو از جمعيت خارج شـود تا #باران رحمتـم را نازل كنم. حضرت با صداى بلند فرمود: اى كسى كهچهل سال
@yazeynb
است معصيت مى كنى از ميان ما برخيز و بيرون رو كه خداوند به جهت بدى تو باران رحمت خود را از ما قطع كرده
مرد عاصى با خود گفت چه كنم؟ اگر برخيزم واز ميان مردم بروم كه مردم مرا مى بينند و رسوا مى شـوم و اگر نروم كه خدا باران نمی دهد همان جا نشست و از روى حقيقت تـوبه كرد و از كـرده خود
@yazeynb
#پشيمان شـد. يكدفعه ابرها آمـد و چنان بارانى آمد كه تمام سيـراب شـدند. حضـرت عـرض كـرد: خـدایا كسى از ميـان ما بيرون نرفت چگونه شد كه باران آمد؟
@yazeynb
خطاب شد: سقيتكم بالذى منعتكم به به شما باران دادم ، به سبب آن كسى كـه شمـا را منع كردم و گفتم از ميان شما بيرون بـرود. موسى عليه السلام عرض
@yazeynb
كـرد: خدايا! اين بنـده را به من بنما. خطاب شـد: اى موسى آن وقتى كـه مـرا #معصيت می كرد رسـوايش نكردم ، حال كه توبه كرده او را رسوا كنم؟!
@yazeynb
🌸😷