eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
8.2هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹🏴 سلام مولای من ! سلام بر بلندای رشادتت.. سلام بر زينب... سلام........... اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلاٰمُ عَلَيْكَ يَا بْنَ اَميرِالْمُؤْمِنين ، وَ ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسٰاءِ الْعٰالَمينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِەِ ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداًما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار ُوَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ  اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ  🏴🌹اللهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
سلام بر آنان که مبدأ و منشأ حیاتند زمینی بودند اما‌زمین‌گیرنبودند .. ....🌷🕊
🌴 #یازینب...
#کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 #ن
🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل اول (۲)...🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 گاهی که با مادرم به سرچشمه می رفتیم تا آب بیارویم یا مادرم لباس ها را بشوید زن ها سر به سرم می گذاشتند و می گفتند: قدم تو به کی شوهر می کنی؟ می گفتم: به حاج آقایم. می گفتند: حاج آقا که پدرت است. می گفتم: نه حاج آقا شوهرم است. هر چه بخواهم، برایم می خرد. بچه بودم و معنی این حرف ها را نمی فهمیدم. زن ها می خندیدند و در گوشی به چیزهایی به هم می گفتند. و به لباس های داخل تشک چنگ می زدند. تا پدرم برود و برگردد. روزهایم برایم یک سال طول می کشید. مادرم از صبح تا شب کار داشت. از بی کاری حوصله ام سر می رفت. بهانه می گرفتم و می گفتم: به من کار بده. خسته شدم. مادرم هما طور که به کارهایش می رسید، می گفت: تو بخور و بخواب. به وقتش آن قدر کار کنی که خسته شوی. حاج آقا سپرده، نگذارم دست به سیاه و سفید بزنی. دلم نمی خواست بخورم و بخوابم؛ اما انگار کار دیگری نداشتم. خواهرهایم به صدا در آمده بودند. می گفتند: مامان! چقدر قدم را عزیز و گرامی کرده ای. چقدر پی دل او بالا می روی. چرا ما که بچه بودیم، با ما این طور رفتار نمی کردید؟! با تمام توجه ای که پدر و مادرم به من داشتند، نتوانستم آن ها را راضی کنم تا به مدرسه بروم. پدرم می گفت: مدرسه به درد دخترها نمی خورد. معلم مدرسه مرد جوانی بود. کلاس ها هم مختلط بودند. مادرم می گفت: « همین مانده که بروی مدرسه، کنار پسرها بنشینی و مرد نامحرم به تو درس بدهد.» اما من عاشق مدرسه بودم. می دانستم پدر طاقت گریه مرا ندارد. به همین خاطر، صبح تا شب گریه می کردم و به التماس می گفتم: حاج آقا تو را به خدا بگذار بروم مدرسه. پدرم طاقت دیدن گریه مرا نداشت می گفت: باشد. تو گریه نکن من فردا می فرستم با مادرت به مدرسه بروی. من هم همیشه فکر می کردم پدرم راست می گوید. آن شب را با شوق و ذوق به رختخواب می رفتم تا صبح خوابم نمی برد اما همین که صبح می شد و از مادرم می خواستم مرا به مدرسه ببرد، پدرم می آمد و با هزار دوز و کلک سرم را شیره می مالید و باز وعده و وعید می داد که امروز کار داریم اما فردا حتما می رویم مدرسه. آخرش هم آرزو به دلم ماند و به مدرسه نرفتم. نه ساله شده بودم مادرم نماز خواندن را یادم داد. ماه رمضان آن سال روزه گرفتم، روزهای اول برایم خیلی سخت بود، اما روزه گرفتن را دوست داشتم. با چه ذوق و شوقی سحرها بیدار می شدم، سحری می خوردم و روزه می گرفتم. بعد از ماه رمضان، پدرم دستم را گرفت و مرا به برد به مغازه پسر عمویش که بقالی داشت بعد از سلام و احوال پرسی گفت: آمده ام برای دخترم جایزه بخرم. آخر، قدم امسال نه ساله شده و تمام روزه هایش را گرفته است. پسر عموی پدرم یک چادر سفید که گل های ریز و قشنگ صورتی داشت از لا به لای پارچه های ته مغازه بیرون آورد و داد به پدرم. پدرم چادر را باز کرد و آن را روی سرم انداخت. چادر درست اندازه ام بود. انگار آن را برای من دوخته بودند. از خوشحالی می خواستم پرواز کنم. پدرم خندید و گفت: قدم جان از امروز باید جلوی نامحرم چادر سرت کنی، باشد بابا جان. آن روز وقتی به خانه رفتم، معنی محرم و نامحرم را از مادرم پرسیدم. همین که کسی به خانه مان می آمد می دویدم و از مادرم می پرسیدم: این آقا محرم است یا نامحرم؟ بعضی وقت ها مادرم از دستم کلافه می شد. به خاطر همین، هر مردی به خانه مان می آمد می دویدم و چادرم را سر می کردم دیگر محرم و نامحرم برایم معنی نداشت. حتی جلوی برادرهایم هم چادر سر می کردم. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 . ...🌹🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 پیکر مطهر طلبه 🌷🕊 با تلاش گروه‌های تفحص کمیته جست‌وجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح، پس از ۳۷ سال کشف و از طریق پلاک هویت، شناسایی شد. قرار است پیکر مطهر این شهید والامقام، در «زاهدان»، «خاش» و «ایرانشهر» تشییع و سپس در روز پنج‌شنبه هفدهم مهر مصادف با اربعین حسینی در شهر «بزمان» تشییع و خاکسپاری شود. خاطرنشان می‌شود، 🌷🕊 فرزند «گلزار»، متولد ۴۸/۰۶/۰۱ از نیروهای لشکر ۴۱ ثارالله، اعزامی از «ایرانشهر» بود که در تاریخ ۶۲/۰۵/۱۷ در منطقه «مهران» به فیض شهادت نائل آمد. هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ...🌹🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
آغاز ثبت نام «زیارت به نیابت» برای مشتاقان زیارت حضرت امام حسین (علیه السّلام) در اربعین حسینی به همت آستان مقدس حسینی طرح زیارت نیابتی اربعین با هدف بهره‌مندی عاشقان اباعبدالله در سراسر جهان، ضمن ثبت نام اجرا می‌شود. محدودیتی در درخواست زیارت به نیابت وجود ندارد و هر شخص می‌تواند از طریق این صفحه برای اموات و بستگان خود نیز درخواست زیارت کند، آخرین مهلت ثبت اسامی درخواست کنندگان در صفحه زیارت به نیابت ساعت یک بعد از ظهر روز پنجشنبه ۱۳۹۹/۰۷/۱۷ اعلام شده است. لینک ثبت نام https://www.imamhussain.org/persian/enaba/ ...🌹🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 🌷🕊 جمعی هنگ مرزی پاوه ، ساعت ۱۵:۵۰ ، ۱۲ مهرماه حین پایش و کنترل نوار مرزی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ...🌹🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🏴 🏴🌹🌹🏴 خالد بن عمرو بن خالد ازْدی یکی از شهدای کربلا است. رجز خالد در عاشورا ابن اعثم و خوارزمی، جریان مبارزه و شهادت عمرو بن خالد صیداوی و فرزندش خالد بن عمرو، و همچنین سعد بن حنظله تمیمی و عمیر بن عبدالله مَذحجی را بعد از ابن عمیر کلبی و قبل از مسلم بن عوسجه ذکر کرده‌اند. چون نقل خوارزمی در ضبط اسامی و اشعار، از نقل ابن اعثم منقح‌تر و دقیق‌تر به نظر می‌رسد، لذا ما جریان شهادت این شهدا را طبق نقل خوارزمی ذکر می‌کنیم. 👇👇
🌴 #یازینب...
🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🏴 🏴🌹#زندگینامه_خالد_بن_عمرو_ازدی🌹🏴 خالد بن عمرو بن خالد ازْدی یکی از شهد
خوارزمی می‌گوید: بعد از شهادت عمرو بن خالد، فرزندش خالد بن عمرو به میدان رفت، در حالی که چنین رجز می‌خواند: صبراً عَلَی الْمَوتِ بَنی قَحْطانِ • کیما تَکونوا فی رِضی الرَّحمن‌ ذی‌ الْمَجْدِ وَالعِزَّةِ وَالْبُرهانِ • وذُو العُلی والطَوْلِ وَالاحسانِ‌ یا أَبتا قَدْ صِرْتَ فِی الجِنانِ • فی قصرِ دُرٍّ حَسَنِ البُنیانِ (-ای-) فرزندان قحطان! بر مرگ -در راه خدا- بردبار باشید؛ تا خشنودی خداوند مهربان را دریابید. -پروردگاری که‌- دارای عظمت، عزّت، حجّت، مقام بالا و قدرت و احسان است. ای پدر! قطعاً در بهشت، در قصری از درّ و زیبا جای گرفتی. شهادت خالد او چند تن از دشمن را به هلاکت رساند و سرانجام مدال شهادت را به گردن آویخت. از وی در زیارت ناحیه و رجبیّه یاد نشده است. ...🌹🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
🌴 #یازینب...
درد دل...😭 اقاجون حالا ماکه حرم نازتو دیدیم... ولی خدا صبر بده به دلایی که تا پارسال میگفتن : این
.... 🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🏴 آدم زرنگ اونیکه در لحظه امتحانِ خودشو بشناسه! امتحان هرکی جاییه که لنگ میزنه، دقیقا مشکل سر همون نقطه اس... امتحان بعضیا تحمل زخم زبان همسره... امتحان بعضیا صبر بر نداری و فقره‌.. امتحان بعضیا داشتن پول و ثروته! امتحان بعضیا مریضیه! امتحان بعضیا دلشونه جاهایی ک نباید بلرزه چشمشه جاهایی که نباید دید بزنه... امتحان تو دقیقا همون جایی هست که با خوندن این حرفا، تو ذهنت نقش میبنده.‌.. امتحان یه معیار سنجشه. که مشخص بشه عیار بندگیت،عیار رضات،عیارخلوصت چقده‌... هرکی سر جلسه امتحان غر بزنه،نق بزنه عیارش میاد پایین... اونیم که ببازه دیگه باخته‌... ولی خدا دلش نمیخواد بنده اش ببازه... برا همین یه فرصت دیگه بهش میده، اگه قبول شد میره مرحله ی بالاتر، رشد میکنه قوی تر میشه یاد میگیره اهل تسلیم و رضا باشه یاد میگیره غر نزنه، دور و برتو نگاه کن... مطمعنم هستن کسایی که تو امتحانای خدا سربلند شدن نمونه اش کم نیست.... جوونایی که تو همین جامعه زندگی کردن تو همین محیط بودن تو همین فضای مجازی بودن.. دایرکتشونم پر بود از درخواست های بو دار.... ولی اون جوون محل امتحان خودشو شناخت‌. فهمید اینجا اگه ببازه دیگه باخته فهمید اگه ببازه ، بیچاره میشه... محروم میشه... از خیلی چیزا، از شهادت،از نماز اول وقت،از نماز شب،از قرائت قران،از اخلاق نیکو...... ضرری که بعضی از باختن ها داره جبرانش خیلی طول میکشه ادم زرنگ کسیه که محل امتحان خودشو بشناسه و وظیفه خودشو در قبال اون بدونه.... امتحان یه کنکوری تو درس خوندنشه... وقتایی ک تنبلی میکنه! امتحان یه مرد وقتی از سرکار خسته برمیگرده دقیقا همون جاییه که خانومش سر یه موضوعی گیر میده! خلاصه امتحان خودمونو بشناسیم...❤️ التماس دعا یاعلی کربلا ...🌹🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
امشب روضه انصارالحسین علیه السلام شروع هئیت ۱۹/۵۰قرائت قران وزیارت عاشورا ساعت ۲۰/۱۵سخنران شیخ محمدنصرالهی مداح حاج مجیدملا اتمام ۲۲ حسینیه حضرت زینب سلام الله علیها التماس دعا...
🌴 #یازینب...
امشب روضه انصارالحسین علیه السلام شروع هئیت ۱۹/۵۰قرائت قران وزیارت عاشورا ساعت ۲۰/۱۵سخنران شیخ محمد
ی خط روضه.... خانم بزرگ حضرت ‏زینب...‌داره ‌میاد‌ ولی ‌بی رقیه....😭 امان از دل زینب...😭
🌴 #یازینب...
ی خط روضه.... خانم بزرگ حضرت ‏زینب...‌داره ‌میاد‌ ولی ‌بی رقیه....😭 امان از دل زینب...😭
هر‌آنکه ‌رفته بفهمد، چقدر‌غمگینم… حرم‌نرفته چه داند، فراق‌یعنی چه؟! 😭
خوشا حال رگ‌هایۍ؛ که‌چای های موکبت درآن‌جریان‌دارند… یاحسین....😭
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹🏴 سلام مولای من ! سلام بر بلندای رشادتت.. سلام بر زينب... سلام........... اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلاٰمُ عَلَيْكَ يَا بْنَ اَميرِالْمُؤْمِنين ، وَ ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسٰاءِ الْعٰالَمينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِەِ ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداًما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار ُوَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ  اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ  🏴🌹اللهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
🌴 #یازینب...
#کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊
🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل دوم ..( قسمت ۱)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 آن شب وقتی مهمان ها رفتند، پدرم به مادرم گفته بود: « به خدا هنوز هم راضی نیستم قدم را شوهر بدهم. نمیدانم چطور شد قضیه تا اینجا کشیده شد. تقصیر پسر عمویم بود. با گریه اش کاری کرد توی رودربایستی ماندم. با بغض و آه گفت اگر پسرم زنده بود، قدم را به او می دادی؟ حالا فکر کن صمد پسر من است. پسر پسر عموی پدرم سال ها پیش در نوجوانی مریض شده و از دنیا رفته بود. بعد از گذشت این همه سال، هر وقت پدرش به یاد او می افتاد، گریه می کرد و تاثر او باعث ناراحتی اطرافیان می شد. حالا هم از این مسئله سوء استفاده کرده بود و این طوری رضایت پدرم را به دست آورده بود. در قایش رسم است قبل از مراسم نامزدی، مردها و ریش سفیدهای فامیل می نشینند و با هم به توافق می رسند. مهریه ر مشخص می کنند و خرج عروسی و خریدهای دیگر را برآورد می کنند و روی کاغذی می نویسند. این کاغذ را یک نفر به خانواده داماد می دهد. اگر خانواده داماد با هزینه ها موافق باشند، زیر کاغذ را امضا می کنند و همراه یک هدیه آن را برای خانواده عروس پس می فرستند. آن شب تا صبح دعا کردم پدرم مهریه و خرج های عروسی را دست بالا و سنگین گرفته باشد و خانواده داماد آن را قبول نکنند. فردا صبح یک نفر از همان مهمان های پدرم کاغذ را به خانه پدر صمد برد. همان وقت بود که فهمیدم پدرم مهریه ام را پنج هزار تومان تعیین کرده است. پدر و مادر صمد با هزینه هایی که پدرم مشخص کرده بود موافق نبودند اما صمد همین که رقم مهریه را دیده بود، ناراحت شده و گفته بود: چرا این قدر کم؟! مهریه را بیشتر کنید. اطرافیان مخالفت کرده بودند صمد پایش را توی یک کفش کرده و به مهریه پنج هزار تومان دیگر اضافه کرده و زیر کاغذ را خودش امضا کرده بود. عصر آن روز یک نفر کاغذ امضا شده را به همراه یک قواره پارچه پراهنی زنانه برای ما فرستاد. دیگر امیدم ناامید شد. به همین سادگی پدرم به اولین خواستگارم جواب مثبت داد و ته تغاری اش را به خانه بخت فرستاد. چند روز بعد مراسم شیرینی خوران و نامزدی در خانه ما برگزار شد. مردها توی یک اتاق نشسته بودند و زن ها توی اتاقی دیگر. من توی انباری گوشه حیاط قایم شده بودم و زار زار گریه می کردم. خدیجه همه جا را دنبالم گشته بود تا عاقبت پیدایم کرد. وقتی مرا با آن حال زار دید، شروع به نصیحت کردن و گفت: دختر این کارها چه معنی دارد؟ مگر بچه شده ای؟ تو دیگر چهارده سالت است. همه دخترهای هم سن و سال تو آرزو دارند پسری مثل صمد به خواستگاری شان بیاید و ازدواج کنند. مگر صمد چه عیبی دارد؟ خانواده خوب ندارد که دارد. امسال ازدواج نکنی، سال دیگر باید شوهر کنی. هر دختری دیر یا زود باید برود خانه بخت. چه کسی بهتر از صمد. تو فکر می کنی توی این روستا به این کوچکی شوهری بهتر از صمد گیرت می آید؟ نکند منتظری شاهزاده ای از آن طرف دنیا بیاید و دستت را بگیرد و ببردت توی قصر رویاها. دختر دیوانه نشو لگد به بختت نزن. صمد پسر خوبی است تو را هم دیده و خواسته. از خر شیطان بیا پایین. کاری نکن. پشیمان بشوند،بلند شوند و بروند. آن وقت می گویند حتما دختره عیبی داشته و تا عمر داری باید بمانی کنج خانه. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌🌹 ...🌹🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6