🌴 #یازینب...
هم اکنون پخش مستقیم مراسم وداع شهیدان عزیز خان طومان شبکه ۵ مازندران (شبکه طبرستان)
👈 #هم_اکنون تماشا کنید
پخش زنده مراسم تشییع شهدا خان طومان در ساری
📺 شبکه افق
#ارسالی
از دوستان گروه جهادی #شهید_علی_خلیلی 🌷🕊
🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🏴
#دختران_باید_اسلحه_حمل_کنند!
قبل از نقل خاطره بگويم كه بعضۍ از كلاسهاي دانشگاه ما تا ساعت ۱۰ شب ادامه دارد و اين باعث مشكل براے خيلے از دختران شده است!
ساعت حدود ۵ عصر بود و من مشغول نوشتن يڪ طرح براۍ باشگاه پژوهشۍ در كميتهۍ فرهنگۍ بودم كاملا تمركز گرفته بودم كه ناگهان يك دختر خانمۍ مانتوۍ با ظاهرۍ بسيار نامناسب وارد اتاق من شد و سلام كرد!
جواب سلامش كه دادم بدون مقدمه گفت :
«حاج اقا ببخشيد مۍ توانم به شما اعتماد كنم؟ بچه ها مۍ گويند راز كسۍ را فاش نمۍ كنيد !»
من هم بگونه اۍ كه خيالش را راحت كنم محكم گفتم :
«مطمئن باش من در موضع مشورت به هيچ كس خيانت نمۍ كنم.»
همين كه خيالش راحت شد چند لحظه اۍ سكوت كرد و بعد با احتياط گفت:...
#ادامه...👇🌹👇
🌴 #یازینب...
#ارسالی از دوستان گروه جهادی #شهید_علی_خلیلی 🌷🕊 🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🏴 #دختران_باید_اسلحه
#دختران_باید_اسلحه_حمل_کنند!
حاج اقا من يڪ سؤال شرعۍ دارم آيا دختران مۍ توانند براۍ امنيت خود اسلحه همراه خودشان داشته باشند؟»
شما بودۍ چۍ مۍ گفتۍ؟
من كه از تعجب نمي دانستم چه بگويم تمركز گرفتم و با تامل گفتم :
«منظورت را واضح تر بگو»
آن دختر خانم كه يڪ ديگر جرات حرف زدن پيدا كرد بود گفت:
«حاج اقا راستش را بخواهيد من هر روز يك اسلحه رزمۍ امثال چاقو و... با خودم دارم ولۍ مۍ خواهم يك كلت كمرۍ تهيه كنم!»
توۍ اين دانشگاه ما چيزهايۍ آدم مۍ بيند كه در هيچ جاۍ دنيا نمونه ندارد!
گفتم : «آخه چرا؟»
گفت : «حاج اقا من بعضۍ وقتها كه تا ساعت ۹ يا ۱۰ شب كلاس دارم وقتي به منزل برگردم نزديڪ ساعت ۱۱ شب مۍ شود براۍ همين وقتۍ از دانشگاه به طرف خانه مۍ روم در پياده رو كه پسرها اذيت مۍ كنند و متلڪ مۍ گويند وقتۍ منتظر تاكسۍ مۍ شوم ماشين ها مدل بالابوق مۍ زنند و اذيت مۍ كنند! حاج اقا بخدا شايد وضع ظاهريم به نظر شما بدباشد ولۍ من اهل خلاف و رابطه هاۍ نامشروع نيستم من فقط دلم مۍ خواهد خوش تيپ باشم !»
من هم بدون مكث گفتم : «خوب از نظر دين هيچ طورۍ نيست شما اسلحه دفاعۍ داشته باشيد اصلا همه دختران براۍ دفاع از خود بايد نوعۍ اسلحه حمل نمايند ولۍ نه هر سلاحۍ يڪ نوع سلاح است كه خيلۍ هم قدرت تخريب و دفاعۍ بالايۍ دارد»
بندهۍ خدا كه منتظر موضع مخالف من بود با اين حرفهاۍ من داشت شاخ در مۍ اورد براۍ همين خيلۍ زود گفت: «چۍ؟ چه؟ چه اسلحه ايۍ مجاز است؟ اسمش چيه ؟»
من كه ديدم بدجوري عجله دارد گفتم :«اگر بگويم قول مۍ دهۍ يڪ هفته استفاده كنۍ اگر جواب نداد ديگر استفاده نكنۍ»
بنده خدا خيلي هیجان زده شده بود گفت: «قول مۍ دم قول مۍ دم... قول مردونه!»
#ادامه..👇🌹👇
🌴 #یازینب...
#دختران_باید_اسلحه_حمل_کنند! حاج اقا من يڪ سؤال شرعۍ دارم آيا دختران مۍ توانند براۍ امنيت خود اسلحه
#دختران_باید_اسلحه_حمل_کنند!
گفتم : «اسم آن سلاح بۍ خطر و بسيار كار آمد چادر است! شما يڪ هفته استفاده كنيد ببينيد اگر كسۍ مزاحم شما شد ديگر هيچ وقت به طرفش نرويد!»
با تعجب مثل كسي كه ناگهان همه انرژۍ او كاهش پيدا كرده باشد گفت: «چادر! اخه چادر...»
گفتم :«ديگه اخه ندارد يڪ هفته هم هيچ اتفاقۍ نمۍ افتد»
با حالت نيمه نااميدۍ تشكر كرد و رفت.
و من ماندم و فكر مشغول كه اۍ بابا عجب كارۍ كردم نكند بنده خدا ديگر هيچ وقت سراغ چادر نرود؛ نكند از مشورت كردن با روحانۍ بيزار شود. حضرت وجدان من را سرگرم اين فكرها كرده بود كه يادم افتاد به حرف امام خمينۍ عزيزكه فرمودند: «ما مامور به وظيفه هستيم نه مامور به نتيجه!»
لذا با خداۍ خودم خيلۍ خودمانۍ گفتم : « خدايا من سعۍ كردم وظيفه ام را انجام دهم انشالله مورد رضايت تو قرار گرفته باشد بقيه اش هم ،هر چه تو صلاح بدانۍ... »
مدت حدود يكي دو ماه از جريان گذشت و من به كلۍ فراموش كرده بودم تا اينكه روزي يڪ خانم محجبه به اتاق من آمد سلام كرد گفت : «حاج اقا مۍ شناسۍ؟»
من هم هرچه فكر كردم به ياد نياوردم براۍ همين گفتم: «بخشيد شما را نمۍ شناسم»
گفت: «من همان دخترۍ هستم كه اسلحه به من دادۍ تا همراه خودم حمل كنم حالا هم كه مۍ بينيد مثل يك بچه ۍ خوب، سلاح چادر حمل مۍ كنم هرچند هنوز درست و حسابۍ چادرۍ نشده ام! ولۍ مادرم خيلۍ دعاتون كرده چونكه هر روز بخاطر چادر نپوشيدن من در خانه دعوا داشتيم .راستش حاج اقا خانواده ما مخصوصا مادرم چادرۍ هست و اهل مجالس مذهبۍ ولۍ من فرزند ناخلف شده بودم كه حالا به قول مادرم سر به راه شدم»..
#ادامه...🌹👇🌹
🌴 #یازینب...
#ارسالی از دوستان گروه جهادی #شهید_علی_خلیلی 🌷🕊 🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🏴 #دختران_باید_اسلحه
#دختران_باید_اسلحه_حمل_کنند!
من هم كه حيرت زده شده بودم گفتم:« خوب برايم تعريف كنيدچه شد كه چادرۍ بودن را ادامه دادۍ؟»
مكثۍ كرد شروع به گفتن جريان كرد:« راستش حاج آقا وقتۍ از اتاق شما رفتم خيلۍ درباره حرفهاۍ شما با ترديد فكر كردم ولۍ تصميم گرفتم امتحان كنم براۍ همين چند روزۍ وقت برگشتن از دانشگاه بطورۍ كه همكلاسۍ ها متوجه نشوند مخفيانه چادر مۍ پوشيدم ولۍ از وقتۍ كه چادر بر سر مۍ كنم ساعت ۱۰ و يا ۱۱ شب هم كه از دانشگاه بر مۍ گردم نه پسرۍ به من متلڪ مۍ گويد نه ماشين مزاحم بوق مۍ زند اصلا كسۍ تصور نمۍ كند كه من چادرۍ اهل خلاف باشم.
راستش را بخواهيد بدانيد هيچ وقت فكر نمۍ كردم دخترهاۍ چادرۍ اين همه امنيت دارند! و اين همه خيالشان از بابت مزاحم هاۍ خيابانۍ راحت است. كم كم جريان چادر پوشيدن من را بچه هاۍ كلاس متوجه شدند الان هم مدتها است كه دائم با چادر رفت و امد مۍ كنم و از كسۍ هم خجالت نمۍ كشم البته فكر نكنيد حالا ديگر بسيجۍ شده ام، ولۍ قصد ندارم اسلحه ايۍ كه تازه كشفش كرده ام را به اين راحتۍ از دست بدهم. بعضۍ از دختراۍ كلاس متلڪ مۍ گويند ولۍ بيچاره هاخبر ندارند من چه گنجۍ يافته ام. البته جريان را براۍ يكۍ از بچه ها كه نقل كردم تمايل پيدا كرده براۍ فرار از دست مزاحم ها چادر بپوشد ولۍ خودش مۍ گويد خانواده اش اصلا اهل چادر و امثال چادرنيستند ولۍ فكر كنم تصميم دارد چادر بخرد»
راستش را بخواهيد من ديگر حرفۍ براۍ گفتن نداشتم براۍ همين فقط به حرفهاۍ او توجه مي كردم دلم مۍ خواست زودتر از اتاق برود تا اشكهايم سرازیر شوند.
وقتي از اتاق رفت تنها كارۍ كه توانستم انجام بدهم سجده شكر بود.
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین...🌹🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم
_••🏴🌹 #یاحسین...🌹🏴••_
#اَلسلامُ_علی_قَلب_الزِینَبِ_الصَبور..🥀
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🥀
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹🏴
سلام مولای من !
سلام بر بلندای رشادتت..
سلام بر زينب...
سلام...........
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلاٰمُ عَلَيْكَ يَا بْنَ اَميرِالْمُؤْمِنين ، وَ ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسٰاءِ الْعٰالَمينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَاللهِ وَابْنَ
ثارِەِ ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداًما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار
ُوَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
🏴🌹اللهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم🌹🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم..🇮🇷🏴
_••🏴🌹 #یاحسین...🌹🏴••_
#اَلسلامُ_علی_قَلب_الزِینَبِ_الصَبور..🥀
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🥀
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb2
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شکایت موکبدار عراقی از عدم حضور ایرانیها در پیادهروی اربعین
ایرانی ها نیستند و مسیر خلوته
آقای خامنهای غصّه نخوره، ما سربازاشیم..❤️🍃
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین...🌹🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم
_••🏴🌹 #یاحسین...🌹🏴••_
#اَلسلامُ_علی_قَلب_الزِینَبِ_الصَبور..🥀
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🥀
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊
🕊🌷#وصیتنامه_شهید_مهدی_نظری 🌷🕊
با عرض سلام و درود فراوان به محضر حضرت ولیعصر (عج) و با آرزوی سلامتی روز افزون برای مقام رهبری
خداوند را شاکرم که در کشوری با دین ناب محمدی و اعتقادی راسخ به خداوند یکتا و روز معاد متولد شدم و با این تفکر و اعتقاد بزرگشدهام و از خانوادهام تشکر میکنم که با شیر پاک و لقمه حلال مرا بزرگ کردهاند تا بتوانم سربازی خود را زیر پرچم ولایت و رهبری ادامه دهم و بتوانم تکهای از دین که برگردنم هست را ادا کنم. سفارشم به خانواده این است که همچون خاری در چشم و گلوی دشمنان انقلاب و رهبری باشند. من میدانم داغ عزیز سخت است ولی برای من سختتر این است که یکبار دیگر حرم آل الله هجمه نااهلان شود و من زنده باشم و این مصیبت را با چشم ببینم.
ما جوانان شیعه اعتقادمان بر این جمله است که میگوییم (کلنا عباسک یا زینب) پس باید به آن عمل کنیم و دشمنان باید بدانند این یک شعار نیست بلکه اعتقادی راسخ در خون و جان ما جوانان شیعه و بخصوص مردم ایران است.
پدر و مادر عزیز و گرامی، خواهران و برادران خوبم شما افتخار و الگوی من بودهاید و هستید و اگر حسنی در من است از وجود شما سرچشمه گرفته است.
همسر مهربان و دلسوزم متشکرم که باعث دلگرمی و استواریم در هدفم بودهای امیدوارم که همچون گذشته در برابر مشکلات و کوتاهیهای روزگار استوار بوده و بتوانیم بچههایمان را انقلابی و ولایتی بزرگ کنیم که باعث افتخار خود و من شود و درنهایت پدر و مادر و برادران و خواهران عزیزم، همسر و فرزندان خود را اولاً به خداوند متعال و سپس به شما میسپارم.
و من الله توفیق
۹۵/۲/۵
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین...🌹🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم
_••🏴🌹 #یاحسین...🌹🏴••_
#اَلسلامُ_علی_قَلب_الزِینَبِ_الصَبور..🥀
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🥀
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
🌴 #یازینب...
#کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊
#کتاب_دختر_شینا🌹🕊
#خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃
#همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊
#نویسنده :بانو بهناز ضرابی..
فصل چهارم ..( قسمت ۱ )🌹🍃
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
کمی توی همدان گشتیم تا عکس ها آماده شد. پدر صمد عکس ها را گرفت و به من داد. خیلی زشت و بد افتاده بودم. به پدرم نگاه کردم و گفتم: حاج آقا یعنی من این شکلی ام ؟ پدرم اخم کرد و گفت: آقا چرا این طور عکس گرفتی. دختر من که این شکلی نیست. عکاس چیزی نگفت. او داشت پولش را می شمرد؛ اما پدر صمد گفت: خیلی هم قشنگ و خوب است عروس من هیچ عیبی ندارد.
عکس ها را توی کیفم گذاشتم و راه افتادیم طرح خانه دوست پدر صمد. شب را آنجا خوابیدیم. صبح زود پدرم رفت و شناسنامه ام را عکس دار کرد و آمد دنبال ما تا برویم محضر. شناسنامه هایمان را گرفت و مبلغ مهریه را از پدرم پرسید و بعد گفت: خانم قدم خیر محمدی کنعان! وکیلم شما را با یک جلد کلام الله مجید و مبلغ ده هزار تومان پول به عقد آقای... بقیه جمله عاقد را نشنیدم. دلم شور می زد. به پدرم نگاه کردم. لبخندی روی لب هایش نشسته بود. سرش را چند بار به علامت تایید تکان داد. گفتم: با اجازه پدرم، بله. محضر دار دفتر بزرگی را جلوی من و صمد گذاشت تاامضا کنیم. من که مدرسه نرفته بودم و سواد نداشتم به جای امضا جاهایی را که محضردار نشانم می داد، اگنشت می زدم اما صمد امضا می کرد.
از محضر که بیرون آمدیم حال دیگری داشتم حس می کردم و چیزی و کسی دارد من را از پدرم جدا می کند. به همین خاطر تمام مدت بغض کرده بودم و کنار پدرم ایستاده بودم و یک لحظه از او جدا نمی شدم.
ظهر بود و موقع ناهار. به قهوه خانه ای رفتیم و پدر صمد سفارش دیزی داد. من و پدرم کنار هم نشستیم. صمد طوری که کسی متوجه نشود اشاره کرد بروم پیش او بنشینم. خودم را به آن راه زدم که یعنی نفهمیدم. صمد روی پایش بند نبود.
مدام از این طرف به آن طرف می رفت و می آمد کنار میز می ایستاد و می گفت: چیزی کم و کسر ندارید.
عاقبت پدرش از دستش عصبانی شد و گفت: چرا بیا بنشین. تو را کم داریم. دیزی های را که آوردند مانده بدوم چطور پیش صمد و پدرش غذا بخورم. از طرفی هم خیلی گرسنه بودم. چاره ای نداشتم. وقتی همه مشغول غذا خوردن شدند، چادرم را روی صورتم کشیدم و بدون اینکه سرم را بالا بگیرم غذا را تا آخر خوردم. آبگوشت خوشمزه ای بود. بعد از ناهار سوار مینی بوس شدیم تا به روستا برگردیم. صمد به من اشاره کرد بروم کنارش بنشینم. آهسته به پدرم گفتم:
حاج آقا من می خواهم پیش شما بنشینم. رفتم کنار پنجره نشستم. پدرم هم کنارم نشست. می دانستم صمد از دستم ناراحت شده به همین خاطر تا به روستا برسیم، یک بار هم برنگشتم به او، که هم ردیف ما نشسته بود، گناه کنم. به قایش که رسیدیم ف همه منتظرمان بودند. خواهرها، زن برادرها و فامیل به خانه ما آمده بودند. تا من را دیدند، به طرفم دوید. تبریک می گفتند و دیده بوسی می کردند. صمد و پدرش تا جلوی در خانه با ما آمدند. از آنجا خداحافظی کردند و رفتند.
با رفتن صمد تازه فهمیدم در این یک روزی که با هم بودیم چقدر به او دل بسته ام. دوست داشتم بود و کنارم می ماند. تا شب چشمم به در بود. منتظر بودم تا هر لحظه در باز شود و او به خانه ما بیاید، اما نیامد. فردا صبح موقع خوردن صبحانه، حس بدی داشتم. از پدرم خجالت می کشیدم. منی که از بچگی روی پای او یا کنار او نشسته و صبحانه خورده بودم، حالا حس می کردم فاصله ای عمیق بین من و ایجاد شده است. پدرم توی فکر بود، سرش را پایین انداخته و بدون اینکه چیزی بگوید، مشغول خوردن صبحانه اش بود. کمی بعد از پدرم خانه بیرون رفت. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که صدای مادرم را شنیدم. از توی حیاط صدایم می کرد: قدم بیا! آقا صمد آمده .
#یازهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد...
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین...🌹🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم
_••🏴🌹 #یاحسین...🌹🏴••_
#اَلسلامُ_علی_قَلب_الزِینَبِ_الصَبور..🥀
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🥀
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
🌺شهید روح الله قربانی یکی از همدورهای های ما بود که من برای تشییعش رفته بودم.
🌺تو مراسم کنار عباس بودم،با گریه گفتم دیدی چه زود عاقبت بخیر شد؟😭
🌺انگار میدانست کارش به شهادت می کشد، آرام گفت: «مهدی جان! نترس، نگران نباش، ان شاء الله ما هم بهش میرسیم.»
🍀#استوری
☘#شهدای_خان_طومان
☘#ما_ملت_امام_حسینیم
#یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🥀
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
#استاد_آیتالله_مجتهدی_تهرانی:
در كربلا داش مشتیها رفتند به کمک
امام حسين(علیهالسلام ) و شهيد شدند؛
مقدّسها استخاره كردند،
استخارهشان بد آمد.
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین...🌹🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم
_••🏴🌹 #یاحسین...🌹🏴••_
#اَلسلامُ_علی_قَلب_الزِینَبِ_الصَبور..🥀
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🥀
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدمخواران جهادی اردوغان که به جمهوری باکو اعزام شده بودند، در چند متری مرز ایران با انگشت ایران را نشان میدهند!
صدا از سنگ درآمد اما از قبیلهگرایان و غلامان حلقه به گوش اردوغان و علیف در داخل ایران صدا درنیامد که هیچ، خوشحال هم هستند!
خیانت اردوغان و علیاف رو تحویل بگیرید!
مخالفت ما با ج. آذربایجان دقیقا همین نقطهست
#مرگ_بر_ترکیه...🌸🍃
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین...🌹🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم
_••🏴🌹 #یاحسین...🌹🏴••_
#اَلسلامُ_علی_قَلب_الزِینَبِ_الصَبور..🥀
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🥀
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---