eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
8هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌷بسم رب الشهدا الصدیقین🌷🕊 ۳۳ روزه لبنان می گذشت با گرفتم و گفتم: داداش این لباسی که پوشیدیم الکی نیست که شنیدم خود حاجی هم رفته لبنان بیا بریم التماس کنیم ما رو هم بفرستن برای جنگ مصطفی جون من سه روزه که نامه نوشتم و درخواست اعزام دادم دیر بفکر افتادی خیلی نامردی تلفن رو قطع کردم و تو دلم کلی بدوبیراه گفتم به اصغر آخه هیچ وقت تک خور نبود، همیشه هرچی داشت اول می داد به دور و وری ها بعد خودش خودکارم رو برداشتم و شروع کردم به نوشتن بسمه تعالی به... از... موضوع: درخواست اعزام با عرض سلام و احترام... شاید ده دقیقه طول کشید در اتاقم باز شد، دیدم اصغر با اون هیبت حیدری و محاسن نرم و زیباش و اون لبخند همیشگی و ملیحش ایستاده بین چارچوب در و یه نگاه چپ به من میکنه، بهش گفتم: ؟ ؟ بی معرفت!!! حالا گوشی رو رو من قطع میکنی؟ روی من؟!!! بدون اینکه به من بگی رفتی درخواست اعزام دادی! - نمیخواستم کسی بفهمه، الانم نباید بهت می گفتم اما وقتی دیدم میخوای داوطلب بشی دلم نیومد که به تو نگم. الانم حواست باشه کسی نفهمه آخه ریا میشه( باخنده) حالا داری چه غلطی می کنی؟ دارم درخواست می نویسم، بیا یکم کمکم کن برگه A4 رو از زیر دستم درآورد و هم زمان سرم رو گاز گرفت و گفت: اینم تنبیهت ات بود که دیگه تلفن رو رو من قطع نکنی شروع کرد به نوشتن؛ بعد من پاک نویسش کردم و با موتور اصغر رفتیم ساختمان فرماندهی و نامه رو تحویل دبیرخانه دادیم. تو راه برگشت بهم گفت: یه سر بریم پیش ... یه مقدار پول ازش قرض بگیرم لازم دارم. ۵۰ هزار تومن گرفت، وقتی برگشتیم قرارگاه همین که میخواستیم چای بخوریم یکی از سرباز ها در زد و اجازه گرفت تا وارد اتاق بشه پسر خوبی بود، بچه افسریه، فقط یکم زیادی شرارت داشت از بس فرار کرده بود از خدمت، ۴ سالی می شد که خدمتش ادامه داشت، اما حالا تنها نبود، دیگه زن و یه بچه ۶ ماهه هم داشت اسمشم حسین... بود گفتم: بله حسین جان کاری داری؟ گفت: آقای گودرزی یه مشکلی برام پیش اومده یه مقدار پول لازم دارم میتونید بهم قرض بدین؟ بهش گفتم: دو سه روز دیگه بیا کارت رو راه میندازم حتما. دیدم بلند شد و دست کرد توی جیبش و همه ۵۰ هزار تومنی رو که گرفته بود داد به حسین و راهیش کرد که بره گفتم: این چه کاری بود خودت گیر بودی گفت: اون سربازه بیشتر از من گیره حالا من یه کاریش میکنم حالا 🌷🕊 و هر لحظه خاطرات اون توی مغزم جولان میدن، خاطراتی که هر کدومش ساعت ها قلبم رو به درد میاره . 🌷🕊 🌷🕊 هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 .... ...🏴 ..🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
تیر نگذاشــت که یک جملـــه به آخـر برسد هیچ‌ کس حدس نمی‌زد که چنین سر برسد پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فـرات یک دو قطره ضرری داشت به برسد؟ 😭💔😭 💔🥀 😭😭 ....🌹🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 https://rubika.ir/Yazinb_69 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~--- ‌
تیر نگذاشــت که یک جملـــه به آخـر برسد هیچ‌ کس حدس نمی‌زد که چنین سر برسد پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فـرات یک دو قطره ضرری داشت به برسد؟ 😭💔😭 💔🥀 😭😭 ....🌹🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 https://rubika.ir/Yazinb_69 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---