🌴 #یازینب...
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 🌷🕊#زندگینامه_شهید_محمد_حسین_حدادیان🕊🌷 شهید محمّد حسین حدادیان در تاری
🕊🌷بسم رب الشهدا والصدیقین🌷🕊
حدود ساعت سهونیم
صدای گاز گاز ماشین شنیدیم.
یکی از دراویش داد زد: صبر کن برقو قطع کنم.
به سیم بکسلهای دو طرف کوچه
برق وصل کرده بودن.
دوباره گاز گاز کرد.
به نظرم علامتی بود که صف دراویش
کنار بره که راه بیفته.
سمند سفیدی بود.
از جلوی خونه نورعلی تابنده
پر گاز اومد تو دل جمعیت. زیگزاگ.
اولین نفر زد به محمدحسین.
بلافاصله یکی از دل جمعیت دراویش
بهش شلیک کرد؛
با دو لول ساچمهای.
راننده سمند همینطور زیگزاگ اومد جلو
و ده پونزده نفر دیگه هم شل و پل کرد.
دیدم که دراویش پشت سر سمند
هجوم آوردن سمت محمدحسین.
تا اومدیم بریم سمتش ماشین سروته کرد.
پشت سرش که دویدم یک دفعه
زیر گلوم به جایی گیر کرد.
راننده سمند خیلی حساب شده عمل کرد.
سیم بکسل بسته بود عقب ماشینش.
از قبل یک سرش را آورده بودند جلو
پیچیده بودند دور تیر برق،
ادامهش رو از عرض کوچه برده بودن
بسته بودن به تنه درخت آن سمت کوچه.
ما از همه چیز بیخبر بودیم.
سمند دور زد و برگشت سمت خودشون،
سیم بکسل کشیده شد اومد بالا.
جلوی حرکت بچهها رو سد کرد.
برای همین دراویش راحت محمدحسین رو
کشیدن داخل خودشون.
خب؟!
اشکش چکید. فرهاد اشاره کرد که بگو.
عقدهشونو سر محمدحسین خالی کردن؛
با قمه، لوله، چاقو، تیغ، موکتبری..
#شهید_محمدحسین_حدادیان🌷🕊
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات 💐
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا....🌹🍃
#لبیک_یـــازیــنـــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
انگار زخم پای محمدحسین ذره ذره روحم را میخورد.
نمیتوانستم دور خانه راه بروم.
زبانم در دهانم شده بود مثل یک تکه چوب خشک.
دوتا توت خشک گذاشتم در دهانم.
تا توت نم پس داد و مزهاش رفت زیر زبانم،
هُری دلم ریخت.
بیهوا رفتم در قعر چاه خاطرات روز شهادت آقا مهدی..
#آرام_جان❤️🍃
#شهید_محمدحسین_حدادیان 🌷🕊
#بهروایت_مادر🌹🍃
انتشارات شهیدکاظمی..
شماره تماس..☎️
۰۲۵-۳۷۸۴۰۸۴۴
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا....🌹🍃
#لبیک_یـــازیــنــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---