#کمی_دردودل..
دارم فکر میکنم بعضیامون جز اینکه گهگداری یه پست و استوری دربارش بذاریم..
یا اسم اکانتمونم بذاریم "منتظر"
آخر اسمامونم یه ۳۱۳ بزنیم ،
تو بیو هم نهایتا یه اللهم عجل لولیک الفرج بنویسیم..
پروفایلای مهدوی بذاریم،
دیگه چیکار کردیم براش؟!
#چی؟!
#دعا_کردیم؟
آره شرمنده که اینو جا انداختم..
یکی دیگه از افتخاراتمونم این بود که نشستیم گناه کردیم و دعا کردیم که زودتر بیای...
#این_بود_سهم_ما_از_انتظار.. 😔
#فقط_ادعاییم...😔
🍃🌹اللهم عجل لولیک الفرج به حق خانم حضرت زینب سلام الله علیها🌹🍃
#یازینب...
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
🌴 #یازینب...
#عاشقی_به_افق_حلب🌹🍃 #قسمت_اول 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 چشمم از پنجره به حیاط مدرسه افتاد... آس
#عاشقی_به_افق_حلب...🌹🍃
#قسمت_دوم
🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃
قطره های خون روی فرش جلوی آشپزخانه ته دلم را خالی کرد.
دویدم سمت راه رو...
توان حرف زدن نداشتم...
نشستم زمین و جیغ زدم ...
زندایی فاطمه سراسیمه از پله ها بالا آمد...
کنارم نشست و صورتم را بین دست هایش گرفت...
#ریحانه چی شده؟ منو نگاه کن...ریحانه؟
#خون...زندایی خون...
ناله میکردم و زجه میزدم!
_ریحانه نصف جون شدم...بگو چیشده؟
زبانم بند آمده بود.دست زندایی را گرفتم و بردمش کنار فرشی که قطره های خون روی آن بود...
زندایی که تازه متوجه ماجرا شده بود ،دستم را گرفت و مرا روی مبل نشاند...
رنگ به رخسار نداشتم و دست و پایم به لرزه افتاده بود...
#بیا بگیر این آب قند رو بخور تا حالت جا بیاد و جریان رو برات تعریف کنم...
کمی از آب قند خوردم ،حالم بهتر شد...
#زندایی خواهش میکنم بگو...بابا طوریش شده؟
چیز خاصی نیست نگران نباش...فقط...
فقط چی زندایی؟ بگو!
#پدرت طبق معمول از جاش بلند شد و نتونست خودش رو کنترل کنه و افتاد،سرش خورد به لبه ی پله آشپزخونه و شکست...
#چی؟تو رو خدا زندایی راستشو بگو ...چه بلایی سر بابا اومده؟😭
سیل اشک هایم گونه ام را خیس کرده بود...
من دومین و آخرین دختر بابا بودم...
به قول خودش ته تقاری شیطون و تخس بابا...
عجیب دلبسته بابا بودم...
حتی تحمل نداشتم یک خار به پای بابا برود...
اما حالا چه میشنیدم ؟!
بابای من سرش شکسته؟😭
#ادامه دارد...🌹🍃
#نویسیده_میم_سلیمی🌹🍃
#یازهرا...🌹🍃
#یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــــ...🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3