eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
8هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
•سردار شهید مهدی زین الدین• همسر شهید؛ 🍃مهدي جوابم رو داده   خیلی وقتها که گیر می کنم، نمی دانم چه کار کنم. می روم جلوی عکسش و می نشینم و باهاش حرف می زنم. 🍃انگار که زنده باشد. بعد جوابم را می گیرم. گاهی به خوابم می آید یا به خواب کس دیگر بعضی وقتها هم راه حلی به سرم می زند که قبلش اصلاً به فکرم نمی رسید. 🍃🍃به نظرم می آید انگار مهدی جوابم داده. 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت ... @yazinb3
•سردار شهید مهدی زین الدین• ▪️موتور تريل 🏍    ▫️عملیات که شروع می شد، زین الدین بود و موتور تریلش. ▫️می رفت تا وسط عراقیها و برمی گشت. می گفتم « آقا مهدی! می ری اسیر می شی ها.» ▫️ می خندید و می گفت « نترس. اینها از تریل خوششون میاد. کاریم ندارن.» 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت ... @yazinb3
[سردار شهید مهدی زین الدین ] ❇️نماز شب     🔅شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت «می خواهیم بریم سفر. تو شب بیا خونه مون بخواب.» 🔅 بد زمستانی بود. سرد بود. زود خوابیدم. ساعت حدود دو بود. در زدند. فکر کردم خیالاتی شده ام. در را که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. 🔅آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد. هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله می کرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده.🔅 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت ... @yazinb3
•سردار شهید مهدی زین الدین• دانشگاه فرانسه  🏢   ✨قبل از دستگیری من، برای چند دانشگاه فرانسه، تقاضای پذیرش فرستاده بود. ✨ همه جوابشان مثبت بود. خبر دادند یکی از دوستانش که آن جا درس می خواند، آمده ایران، رفته بود خانه شان. ✨دوستش گفته بود « یک بار رفتم خدمت امام، گفتند به وجود تو در ایران بیش تر نیازه. منم برگشتم. حالا تو کجا می خوای بری؟» ✨. منصرف شد 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت ... @yazinb3
•سردار شهید مهدی زین الدین• 🔻اخراج     🔹نماینده ی حزب رستاخیز می آید توی دبیرستان. با یک دفتر بزرگ سیاه. همه ی بچه ها باید اسم بنویسند. 🔹 چون و چرا هم ندارد. لیست را که می گذارند جلوی مدیر، جای یک نفر خالی است؛ شاگرد اول مدرسه. 🔹 اخراجش که می کنند، مجبور می شود رشته اش را عوض کند. 🔹 در خرم آباد، فقط همان دبیرستان رشته ی ریاضی داشت. رفت تجربی. 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت ... @yazinb3
♡[سردار شهید مهدی زین الدین]♡ 🌱من هم مي رم جلو       اول من دیدمش. با آن کلاه خود روی سرش، و آرپی جی روی شانه اش مثل نیروهایی شده بود که می خواستند بروند جلو🌱 . به فرمانده گردانمان گفتم. 🌱صدایش کرد «حاج مهدی!» برگشت. گفت «شما کجا می رین؟» 😳 گفت «چه فرقی می کنه؟ فرمانده که همه اش نباید بشینه تو سنگر. منم با این دسته می رم جلو.» ♥️ 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت ... @ya zinb3
•سردار شهید مهدی زین الدین• "فسنجون سياه "  همسر شهید؛    🌻وضع غذا پختنم دیدنی بود. برایش فسنجان درست کردم. چه فسنجانی! گردوها را درسته انداخته بودم توی خورشت. 🌻 آن قدر رب زده بودم، که سیاه شده بود. برنج هم شورِشور.😉 نشست سر سفره. دل تو دلم نبود. 🌻 غذایش را تا آخر خورد. بعد شروع کرد به شوخی کردن که «چون تو قره قروت دوست داری، به جای رب، قره قروت ریخته ای توی غذا.» چند تا اسم هم برای غذایم ساخت؛ ترشکی، فسنجون سیاه. 🌻 آخرش گفت «خدارو شکر. دستت درد نکنه. 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت ... @yazinb3
📚کتابی تحت عنوان «تنها؛زیرباران» 🖌 به قلم مهدی قربانی در 312 صفحه توسط نشر حماسه یاران به چاپ رسیده؛ 🖌نویسنده در این کتاب خاطرات کم‌تر شنیده شده و جذابی را از کودکی تا لحظه شهادت مهدی زین الدین با روایتی نو و جذاب از زبان خانواده و دوستان شهید به رشته تحریر درآورده است.  📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت ... @yazinb3
♡[سردار شهید مهدی زین الدین]♡ ✅امر به معروف    چند تا از بچه ها، کنار آب جمع شده بودند. یکی­شان، برای تفریح، تیراندازی می کرد توی آب. ✅ زین الدین سر رسید و گفت «این تیرها، بیت الماله. حرومش نکنین.» جواب داد «به شما چه؟» و با دست هلش داد. ✅ زین الدین که رفت، صادقی آمد و پرسید «چی شده؟» بعد گفت «می دونی کي رو هل دادی اخوی؟». ✅دویده بود دنبالش برای غذر خواهی که جوابش را داده بود «مهم نیست. من فقط امر به معروف کردم گوش کردن و نکردنش دیگه با خودته.» 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت ... @yazinb3
🖌او جز به اسلام و انجام تكليف الهي خود نمي‌انديشيد. در مناجات و راز و نيازهايش اين جمله را بارها تكرار مي‌كرد: ☘اي خدا! اين جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پيروز كن. ☘از آنجا كه برادران، ايشان را به عنوان الگويي براي خود قرار داده بودند، سعي مي‌كردند اخلاق و رفتارشان مثل ايشان باشد. او شخصيتي چند بعدي داشت: 🍀 شخصيتي پرورش يافته در مكتب انسان ساز اسلام. خيلي‌ها شيفته اخلاق، رفتار، مديريت و فرماندهي او بودند و او را يك برادر بزرگتر و معلم اخلاق مي‌دانستند. زيرا او قبل از آنكه لشكر را بسازد، خود را ساخته بود. 🍀اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضاي مسئوليتهاي نظامي‌اش كه داراي صلابت و قدرت خاصي بود، زماني كه با بسيجيان مواجه مي‌شد برادري صميمي و دلسوز براي آنها بود. 🍀شهيد مهدي زين‌الدين در زمينه تربيت كادرهاي پرتوان براي مسئوليتهاي مختلف لشكر به گونه‌اي برنامه‌ريزي كرده بود كه در واحدهاي مختلف، حداقل سه نفر در راس امور و در جريان كارها باشند. مي‌گفت: 🍀من خيالم از لشكر راحت است. اگر چند ماه هم در لشكر نباشم مطمئنم كه هيچ مسئله‌اي به وجود نخواهد آمد. در كنار اين بزرگوار صدها انسان ساخته شدند، زيرا رفتار و صحبتهايش در عمق جان نيروهاي رزمنده مي‌نشست. بارها پس از سخنراني، او را در آغوش خويش مي‌كشيدند و بر بالاي دستهايشان بلند مي‌كردند. 🍀او يكي از فرماندهان محبوب جبهه‌ها به شمار مي‌آمد. فرماندهي كه نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و اين نورانيت به اطرافيان نيز سرايت كرده بود. 🍀 چنانچه گفته مي‌شود: 70% نيروهاي پاسدار و بسيجي آن لشكر، نماز شب مي‌خواندند.   📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت ... @yazinb3
سلام عزیزان هر کسی در توانش هست و شرایطش رو داره به پایگاههای انتقال خون بره و خون بده به خاطر شرایط کرونا اهدا خون خیلی کم شده ، خیلی از بیماران نیازمند خون هستند. ان شاءالله کربلا
اگر خواستی زندگی کنی باید منتظر مرگ باشی.. ولی اگر عاشق شدی دوان دوان سمتِ فدا شدن در راهِ معشوق میروی.. این خاصیت کسانی است که در فکر جاودانه شدن هستند.. 🌷🕊 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹🍃 سلام مولای من ! سلام بر بلندای رشادتت.. سلام بر زينب... سلام........... اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلاٰمُ عَلَيْكَ يَا بْنَ اَميرِالْمُؤْمِنين ، وَ ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسٰاءِ الْعٰالَمينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِەِ ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداًما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار ُوَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ  اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ  🍃🌹اللهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
هر صبح، به شوق عهد دوباره با شما چشمم را باز میکنم عهد میکنم با شما، هر روز که میگذرد، عاشقانه تر از قبل چشم به راهتان باشم... 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ الفرج🌤️ ....🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
____~••°° ...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 .. 🌹🍃 امروز ۲۸_آبان_۱۳۹۹ شمسی ... @Yazinb3 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۳۵ ه.ش) شهید محمدرضا پورکاظمی خورشیدی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۳۶ ه.ش) شهید محسن باقری (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۲ ه.ش) شهید حمیدرضا زمانی فتح‌آبادی (استان فارس، شهرستان شیراز) (۱۳۴۵ ه.ش) شهید محمود رضایی (استان اصفهان، شهرستان نجف آباد) (۱۳۵۶ ه.ش) شهید علی‌اصغر وصالی طهرانی‌فرد (اصغر وصالی) (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید محرم مباحی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید رمضان علی هزار جریبی (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید محمدباقر الله‌وردی امیدی (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید محمود یوسفیان (استان کرمان، شهرستان رفسنجان، روستای روامهران) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید محمد کریم پیرحیاتی (استان ایلام، شهرستان ایوان) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید عبدالمهدی پیرحیاتی (استان ایلام، شهرستان ایوان) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید جلیل رستمی (استان ایلام، شهرستان ایوان) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید محمد نوری (استان ایلام، شهرستان ایوان) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید جوهر مرادی (استان ایلام، شهرستان ایوان) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید تقی کوهی (استان ایلام، شهرستان ایوان) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید خلیل رشیدی (استان ایلام، شهرستان ایوان) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید نبی‌الله اصغری (استان مازندران، شهرستان فریدونکنار) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید غلامحسین علیمردانی (۱۳۶۰ ه.ش) شهید سیدشمس الدین میرحسینی (استان البرز، شهرستان ساوجبلاغ) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید محمدعلی حجتی (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید عبدالرضا صادق‌زاده (۱۳۶۱ ه.ش) شهید مدافع حرم مهدی قاضی خانی (استان همدان، شهرستان همدان) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید سیدابراهیم اسماعیل‌زاده (استان خراسان جنوبی، شهرستان قائنات) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید حمیدرضا شریفی (استان تهران، شهرستان رباط کریم) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید احمد امینی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید عباس ورامینی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید غلام رضا پورانی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید محسن مقدم جز (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید محمد حسینی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید سیدداود حسینی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید محمدجلیل علی زاده اروج کندی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید احمد کبریایی (استان تهران، شهرستان ورامین) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید محمود برزویی (استان سمنان، شهرستان سمنان) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید محمود طاهریان (استان سمنان، شهرستان سمنان) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید محمود صالحیان (استان اصفهان، شهرستان خوانسار) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید پولاد ابراهیمی (استان آذربایجان شرقی، شهرستان ورزقان) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید حسین جعفری (استان مرکزی، شهرستان آشتیان، روستای نادر آباد) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید سیدعبدالله نصرزاده جوان (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید محمدتقی شیری (استان مازندران، شهرستان فریدونکنار) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید مدافع حرم محمدحسین مرادی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۹۲ ه.ش) شهید اقتدار فرهنگی حجت الاسلام والمسلمین ابراهیم انصاری رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در لبنان (۱۳۹۲ ه.ش) شهید مدافع حرم محمد سخندان (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید مدافع حرم علیرضا جیلان (استان چهارمحال و بختیاری، شهرستان بروجن) (۱۳۹۶ ه.ش) شهید مدافع حرم بابک نوری هریس (استان گیلان، شهرستان رشت) (۱۳۹۶ ه.ش) شهید مدافع حرم عارف کاید خورده (استان خوزستان، شهرستان دزفول) (۱۳۹۶ ه.ش) شهید مدافع حرم محمد محمدی (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۶ ه.ش) شهید مدافع حرم مهدی خوش‌آمدی (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۶ ه.ش) شهید مدافع حرم سیدعلی احمد جعفری (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۶ ه.ش) ....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ____~°°•• ...••°°~_____ ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @yazinb2 🌹🍃
🌴 #یازینب...
____~••°° #یازبنب...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 #روز_شمار_شهدا.. 🌹🍃 امروز #چهار_شن
سلام...💐 بنام آفریدگار مهربانی🌹🍃 امروز : چهارشنبه ۱۴۹۹/۰۸/۲۸ ....🌹🍃 اولین كسی باش كه می‌خندد... وقتی دلیلی برای خندین نمی‌بینی همان زمانی است كه بیشترین نیاز به خندیدن است اولین كسی باش كه می‌بخشد.... افكار منفی گذشته را برای همیشه كنار بگذار اولین كسی باش كه كاری را انجام میدهد هر چه زودتر اقدام كنی كارهای بیشتری می‌توانی انجام دهی اولین كسی باش كه تشكر می‌كند.... برخورد حق شناسانه زندگیت را مملو از خوشبختی می‌كند اولین كسی باش كه با موقعیت‌های جدید و متفاوت ظاهرمی شوی وقتی تغییرات را می‌پذیری كارهایت را با علاقه بیشتری انجام می‌دهی دیگر برای داشتن زندگی بهتر منتظر ننشین بلکه اولین کسی باش که روبه جلو حركت می كند و تنها كسی باش كه سبب این حركت می‌شود : اولین کسی باشیم که موجب شادمانی وکمک به دیگران هستیم 🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🌴 #یازینب...
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 🌷🕊#معرفی_شهید_مجید_زین_الدین🌷🕊 نام و نام خانوادگی: مجید زین الدین ول
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊🌷 🌷🕊🌷🕊 شهید مدافع حرم علیرضاجیلان اهل بروجن که در شب شهادت امام رضا علیه السلام در عملیات آزادسازی بوکمال به مقام رفیع شهادت رسید 👇👇
🌴 #یازینب...
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊🌷 🌷🕊#زندگینامه_شهید_مدافع_حرم_علیرضا_جیلان🌷🕊 شهید مدافع حرم علیرضاجیلان
وی به طور داوطلبانه و بسیجی‌وار مدت زیادی در جهاد فی سبیل الله در سوریه حاضر شد این شهید بزرگوار چند ماه پیش در سوریه بود که خبر فوت مادرش را شنید و به ایران آمد اما به دلیل نیاز به حضورش در جبهه بعد از ۱۰ روز با پدر، همسر و تنها فرزندش وداع کرده و به یاری هم‌رزمانشان شتافت… علیرضا جیلان بروجنی در هشتمین اعزام خود حسینی شد و به عموی شهیدش (علیرضا جیلان) که دقیقا هم نام خودش بود (اسم عموی شهید را بر ایشان گذاشته بودند) و ۳۰ سال پیش در دفاع مقدس در خوزستان آسمانی شده بود پیوست. 👇👇
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل یازدهم..( قسمت نهم )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 نشست وسط اتاق و گفت: ای داد بی داد. تو که نیستی ببینی هر روز چه دسته گل هایی جلوی چشم ما پر پر می شوند. خیلی هایشان زن و بچه دارند. چه کسی این شب عیدی برای آن ها لباس نو می خرد؟ نشستم رو به رویش و با لج گفتم: اصلا من غلط کردم بچه های من لباس عید نمی خواهند. گفت: ناراحت شدی. گفتم: خیلی تو که نیستی زندگی مرا ببینی کی بالای سر من و بچه هایت بودی ما هم به خدا دست کمی از بچه های شهدا نداریم. عصبانی شد. گفت: این حرف را نزن. همه ما هر کاری می کنیم وظیفه مان است تکلیف است باید انجام بدهیم بدون اینکه منت سر کسی بگذاریم ما از امروز تا هر وقت که جنگ هست عید نداریم ما هم درد خانواده شهداییم. بلند شدم و رفتم آن اتاق با قهر گفتم: من که گفتم قبول. معذرت می خواهم اشتباه کردم. بلند شد توی اتاق چرخی زد و در را بست و رفت. تا عصر حالم گرفته بود بق کرده بودم و یک گوشه نشسته بودم نه حال وحوصله بچه ها را داشتم نه اخلاقم سر جایش بود که بلند شوم و کاری بکنم. کلافه بودم بغضی ته گلویم گیر کرده بود که نه بالا می آمد و نه پایین می رفت. هوا تاریک شده بود صمد هنوز برنگشته بود با خودم فکر کردم دیدی صمد بدون خداحافظی گذاشت و رفت. از یک طرف از دستش عصبانی بودم و از طرف دیگر دلم برایش تنگ شده بود از دست خودم هم کلافه بودم می ترسیدم قهر کرده و رفته باشد. دیگر امیدم ناامید شده بود بلند شدم چراغ ها را روشن کردم وضو گرفتم تا برای نماز آماده بشوم همان موقع دلم شکست و گفتم: خدایا غلط کردم، ببخش این چه کاری بود کردم صمد را برگردان. توی دلم غوغایی بود یک دفعه صدای در آمد صدای خنده و جیغ و داد بچه ها که بلند شد صمدم برگشته سرجانماز نشسته بودم صمد داشت صدایم می زد: قدم قدم جان! قدم خانم کجایی؟! دلم غنج رفت آمدم توی اتاق. دیدم دو تا ساک بزرگ گذاشته کنار پشتی بچه ها را بغل کرده. آهسته سلام دادم. خندید و گفت: سلام به خانم خودم. چطوری قدم خانم؟! به روی خودم نیاوردم سرسنگین جوابش را دادم. اما ته دلم قند آب می شد گفت: ببین چی برایتان خریده ام خدا کند خوشت بیاید و اشاره کرد به دو تا ساک کنار پشتی. رفتم توی آشپزخانه و خودم را با آشپزی مشغول کردم اما تمام حواسم به او بود برای بچه ها لباس خریده بود و داشت تنشان می کرد یک دفعه دیدم بچه ها با لباس های نو آمدند توی آشپزخانه. نگران شدم لباس ها کثیف شود. بغلشان کردم و آوردمشان توی اتاق. تا مرا دید گفت: یک استکان چای که به ما نمی دهی اقلاً بیا ببین که از لباس هایی که برایت خریده ام خوشت نمی آید؟! دید به این راحتی به حرف نمی آیم. خندید و گفت: جان صمد بخند. خنده ام گرفت. گفت: حالا که خندیدی، آن ساک مال تو. به جان قدم اگر بخواهی اخم و تَخم کنی، همین الان بلند می شوم و می روم چند نفری از بچه ها دارند امشب می روند منطقه. دیدم نه انگار قضیه جدی است و نمی شود از این ادا اطوارها در آورد. ساک را برداشتم و بردم آن یکی اتاق و لباس ها را پوشیدم سلیقه اش مثل همیشه عالی بود. برایم بلوز و دامن پولک دوزی خریده بود که تازه مد شده بود داشتم توی آینه خودم را نگاه می کردم که یک دفعه سر رسید و گفت: به ... به ، قدم به جان خودم ماه شده ای چقدر به تو می آید. خجالت کشیدم و گفتم: ممنون می روی بیرون. می خواهم لباسم را عوض کنم. دستم را گرفت و گفت: چی می خواهم لباسم را عوض کنم نمی شود باید همین لباس را توی خانه بپوشی مگر نگفتم عید نداریم. اما هر وقت که پیش هم هستیم و تو می خندی عید است. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا