سلام...🌹🍃
بنام آفریدگار مهربانی 🌹🍃
امروز : پنجشنبه ۱۳۹۹/۱۱/۲۳
#سرگذشت_دیگران 🌹🍃
داستان موفقیت این و آن را بخوانید
اما به آن بسنده نکنید
آغازگر داستان خود باشید
تغییرات بزرگ در زندگیتان درست زمانی آغاز میشوند که شما مسئولیتها رابه
عهده بگیرید
اگر خواهان آن هستید که قدمهای بلندی در زندگی برداریدباید مسیر را شفاف سازید و اتلاف وقت ها و اموری که شما را از اصل مسئله دور میکنند را کاهش دهید
باید به چیزهایی چنگ بزنید که به شما بال پرواز میدهند
بهترین آرزوها و بزرگترین اهدافتان را با تمام وجود بخواهید و برایشان زمان بگذارید و آموزش ببینید
#عبارت_تاکیدی :
هرگز برای یک شروع دوباره دیر نیست
#خدایا_سپاسگزارم 🌹🍃
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا....🌹🍃
#لبیک_یـــازیــنــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
🌴 #یازینب...
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 🌷🕊#زندگینامه_شهید_ابراهیم_هادی🌷🕊 ابراهیم دراول اردیبهشت سال ۳۶ در محله
امروز روز پنجم است
که در محاصره هستیم
آب را جیرهبندی کردهایم
نان را جیرهبندی کردهایم
عطش همه را بیتاب کرده
همه را جز شهداء که حالا کنار هم
در انتهای کانال خوابیدهاند..!
دیگر شهداء تشنه نیستند..
فدای لب تشنهات ای پسر فاطمه(سلام الله علیها)..
#آخریندستنوشته
#یک_بسیجی_کانال_کمیل
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات 💐
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا....🌹🍃
#لبیک_یـــازیــنـــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
عالم محضر شهداست،
اما كو محرمی كه این حضور را دریابد و در برابر این خلأ ظاهری خود را نبازد؟
زمان میگذرد و مكانها فرو میشكنند، اما حقایق باقی هستند.
#شهید_سید_مرتضی_آوینی🌷🕊
#یازینب...
6.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفتگوی رو در روی بین آیت الله رئیسی با مادران و خانواده های شهدای مقاومت در عراق
رئیس عدلیه با زبان مادری عراقی ها هم کلامشان شد.
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا....🌹🍃
#لبیک_یـــازیــنــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
🌴 #یازینب...
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 🌷🕊#زندگینامه_شهید_ابراهیم_هادی🌷🕊 ابراهیم دراول اردیبهشت سال ۳۶ در محله
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
🌷🕊#زندگینامه_شهید_مدافع_حرم_مهدی_نعمایی🌷🕊
شهید «مهدی نعماییعالی» از مدافعان حرم حضرت زینب از استان البرز در روز بیست و سوم بهمن سال جاری در حما سوریه به شهادت رسید..شهید «مهدی نعماییعالی» از مدافعان حرم حضرت زینب از استان البرز در روز بیست و سوم بهمن سال جاری در حما سوریه به شهادت رسید.
👇👇
#ادامه_دارد
🌴 #یازینب...
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 🌷🕊#زندگینامه_شهید_مدافع_حرم_مهدی_نعمایی🌷🕊 شهید «مهدی نعماییعالی» از
همسر شهید مدافع حرم مهدی نعمایی :اگر بارها و بارها مهدی زنده شود و بخواهد دوباره راهی شو رضایت میدهم چراکه با خدا معامله کردم.
من اگر بارها و بارها مهدی زنده شود و بخواهد دوباره راهی شود رضایت میدهم چراکه با خدا معامله کردم.
چه نوعروسانی که بیوه گشتند. چه کودکان معصومی که یتیم شدند. چه چشمانی که منتظر برادر نشستند. چه پدر و مادرانی که برای بهسلامت بازگشتن فرزند خود، نذر کردند. اینها همه برای این است که ایران نشود سوریه و عراق، ناموسمان به تاراج نرود و دینمان به غارت نرود.
کشورمان نشود جولانگاه تروریستهای خارجی و داعشیها، خاکمان نشود پایگاه جنایتکاران غربی... آری کسانی هستند که در اوج عشق، از پدر و مادر و زن و فرزند خود بریدند، تا ما در امنیت کامل به سر بریم. در این مسیر همسران رزمندگان نیز دوشادوش آنها حرکت کردند و به زعم خود سختیهای بسیاری را پشت سر گذاشتند. بانوانی چون زهرا ردانی، همسر شهید مهدی نعیمایی که طی سالها حضور همسرش در جبهه مقاومت اسلامی، او را همراهی کرد و حتی در مقطعی نیز به سوریه جنگ زده هجرت کرد. گفت و گوی ما با این همسر شهید مدافع حرم را پیشرو دارید.مسلماً زندگی با یک نظامی سختیهای خودش را دارد، وقتی با شهید نعمایی وصلت میکردید، آمادگی زندگی با یک نظامی را داشتید؟
پدرم در دوران جنگ تحمیلی در جبهه حضور داشت. در خانواده و اقوام جانباز و چند پاسدار داشتیم. بنابراین با فضای زندگی با یک نظامی تا حدودی آشنایی داشتم. از طرفی موقعی با شهید ازدواج کردم که مدتها از اتمام جنگ تحمیلی میگذشت. مهدی متولد 1363 بود و پس از گذراندن مقاطع تحصیلی و قبولی در کنکور وارد دانشگاه افسری شد. پاسداری شغل مقدسی است. کسی که وارد این شغل میشود باید با تمام وجود به آن علاقه داشته باشد تا بتواند سختیها و مشکلاتش را به خوبی تحمل کند. عاشق که باشی همه داشتههای معشوق در نظرت زیبا است.
آقا مهدی همیشه میگفت من کارم را خیلی دوست دارم، مهدی عاشق کارش بود و همه سختی و دشواریهای کارش را با جان و دل میپذیرفت. من میدانستم که با یک نظامی زندگی کردن صبوری خاصی میخواهد اما چون عاشقش بودم به خواسته او احترام میگذاشتم و همراهیاش میکردم. به گفته آقا مهدی شما انتخاب شدی که همسر پاسدار باشید. نگرانیها و استرسم بسیار زیاد بود، اما میدانستم که این سختیها اجر خودش را دارد.
👇👇
#ادامه_دارد
🌴 #یازینب...
همسر شهید مدافع حرم مهدی نعمایی :اگر بارها و بارها مهدی زنده شود و بخواهد دوباره راهی شو رضایت میده
موقعی که ایشان عزم رفتن به دفاع از حرم را کرد، هر دو فرزندتان را داشتید؟
چهارده ماه از دوران عقد ما گذشت، تا اینکه ۲۱مهر۸۹ وارد زندگی مشترک شدیم. این زندگی با محبت و صداقت آغاز شد و خدا خواست که ما را در این زندگی با دادن دو فرزند به خوشبختی بیشتری برساند. ریحانه ۱۳ مرداد ۹۱ به دنیا آمد.
ریحانه را باردار بودم که از محل کار آقا مهدی به موبایلش زنگ زدند. گوشی را برداشت و رفت داخل اتاق صحبت کرد. وقتی آمد بیرون کنجکاو شده بودم. پرسیدم چیزی شده؟ کجا میخواهی بروی؟ اول انکار کرد بعد از اصرار من، با خنده گفت جایی نمیروم. یک سر میروم سوریه و برمیگردم. به خواست خدا آن مرتبه یک نفر دیگر جای ایشان رفت و رفتن آقا مهدی کنسل شد. قسمت شد برای تولد ریحانه کنارمان بماند. من سپردمش به خدا و از ریحانه خواستم که بابا را دعا کند و از حضرت زینب(س) خواستم که به من توان تحمل بدهد. ولی ته دلم میخواست که برای تولد ریحانه پیشمان باشد و بعد برود.
مهرانه دومین هدیه خدا به ما در مرداد۹۳ بود. وقتی خبر بارداریام را تلفنی به آقامهدی دادم، از آنسوی خط میخندید و من از اینکه فاصله سنی بچهها کم بود ناراحت بودم. با شنیدن خندههایش کلافه شدم که چرا او به ناراحتی من میخندد، اما بعد از آنکه به منزل آمد، گفت باید خدا را شکر کنیم که به این سادگی به ما نعمت فرزنددار شدن را داده است. آقامهدی برای راحتی من در امر بزرگ کردن بچهها، منزل را تغییر داد و مرا نزدیک خانوادهام برد تا سختی کمتری را متحمل شوم.لطف خدا شامل حالمان شد. آقا مهدی زمان تولد دختر دوممان بود و ۲۳ روز بعد از تولد مهرانه اعزام شد.
هدیه تولد
در ایام گذشته، آقامهدی دایماً درحال مأموریت سوریه بود. اگر دوماه مأموریت بود و پنجاه یا چهلوپنج روز را در منزل پیش ما میماند، آن دوماه بهسختی میگذشت و این چهلوپنج روز بهسرعت برقوباد. ۱۷مرداد ۹۵ما نیز عازم سوریه شدیم، البته شهریور سال قبل هم کنارش بودیم؛ یعنی روز تولدش درکنارش بودم، اما نتوانسته بودم برای تولدش کادویی بخرم. به آقامهدی گفتم از سوریه برایت هدیهای میگیرم، اما او گفت دیدن شما بهترین کادویی است که در روز تولدم گرفتم.
👇👇
#ادامه_دارد
🌴 #یازینب...
موقعی که ایشان عزم رفتن به دفاع از حرم را کرد، هر دو فرزندتان را داشتید؟ چهارده ماه از دوران عقد
ایشان سفارش یا وصیت خاصی نداشتند؟ چه برنامهای برای بچهها دارید؟
علیرغم اینکه وصیت دیگری کرده بودند، اما بهدلیل اینکه میدانستند مسیر دفنکردنشان در محلی که اولینبار وصیت کرده بودند، برای من و بچهها سخت میشود، مجدداً وصیت کردند که مرا در امامزاده محمد کرج، بین شهدای دفاع مقدس به خاک بسپارید. یکبار از او پرسیدم چرا کنار بچههای دفاع مقدس؟ و آقامهدی با آن لبخند بهشتیاش گفت من که در این دنیا دایم کنار مدافعان حرم بودم، دلم میخواهد آن دنیا درکنار شهدای دفاع مقدس باشم. متأسفانه در روزهای اولیه به ما گفتند امامزاده محمد جایی برای دفن شهید ندارد. برادر شهید میگفت که شبانه از او خواستم به خوابم بیاید و راهی به من نشان بدهد، مبادا شرمنده وصیتش شویم. برادر شهید گفت فردای آنشب تلفن زدند و گفتند یکجا برای دفن پیکر مطهر شهید مهدی نعمایی در امامزاده پیدا شده است. آنلحظه از اینکه وصیت آقامهدی به سرانجام رسیده بود، همه اشک ریختیم و او را تا خانه ابدیاش کنار شهدای دفاع مقدس تشییع کردیم.
برای دخترها و یادگارهای مهدی از خدا میخواهم که کمکم کنند مثل همیشه. از آقامهدی هم میخواهم کمکم کند تا بتوانم بچهها را آن طوری که دوست دارد و در شأن پدرشان است تربیت کنم. وقتی میروم مزار میگویم من تنهایی نمیتوانم بزرگشان کنم کنارم باش مثل قبل دوتایی با هم دخترهایمان را بزرگ کنیم. مهدی هم درکنار من بودنش را ثابت کرده است.
قطعاً شما هم حرف و کنایههای دیگران را درباره مدافعان حرم و حقوقهای نجومیشان شنیدهاید؟
امان از حرفهایی که در حیات و مماتشان شنیدهایم. شهدا تا زمانی که زنده بودند و در حال دفاع از حرم، حرفهای بسیار آزار دهنده پشتشان بود. من همیشه از همسرم و هدفش دفاع میکردم و هرگز ساکت نمیماندم و حالا که شهید شدهاند باز هم دست برنمیدارند. حرفها و توهینها را به خانوادههای شهدا به حد اعلای خود رساندهاند. درک و فهم بسیار بسیار پایینی دارند که نمیدانند این آسایش و امنیت را مدیون چه کسانی هستند؟
روز عرفه در حرم حضرت رقیه(س) نشسته بودیم که مداح حین مداحی گفت خیلیها پشت سر مدافعان حرم حرفهایی میزنند که اینها برای پول میروند و... فقط باید گفت لعنت به آنها. به نظر من همین برای این دنیا و آن دنیایشان کافی است. من اگر بارها و بارها مهدی زنده شود و بخواهد دوباره راهی شود رضایت میدهم چراکه با خدا معامله کردم. یک بار خانمی پرسید: راضی بودی همسرت برود؟ گفتم: نه تنها راضی بودم برود بلکه خودم هم با ایشان همراه شدم.
#سالروز_شهادت
🌹هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🍃
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی....
#یازهرا...🌷🕊
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــــ..🌷🕊
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 هزاران نفر از مردم کشمیر هند، چهلودومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران را جشن گرفتند.
#دهه_فجر #جشن_انقلاب #انقلاب #ایران #انقلاب_اسلامی #کشمیر #هند
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا....🌹🍃
#لبیک_یـــازیــنــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
همیشه لباس کهنه میپوشید. سرآخر اسمش پای لیست دانشآموزان کم
بضاعت رفت.
مدیر مدرسه داییاش بود.
همان روز عصبانی به خانه خواهرش
رفت. مادر عباس بابایی، برادرش
را پای کمد برد و ردیف لباسها و کفشهای نو را نشانش داد. گفت عباس
میگوید دلش را ندارد پیش دوستان
نیازمندش اینها را بپوشد
#شھیدعباسبابایۍ
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی....
#یازهرا...🌹🍃
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــــ..🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
🌴 #یازینب...
#کتاب_طیب_حر_نهضت_امام_خمینی🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : 🌷🕊#شهید_حاج_طیب_رضایی🌷🕊 فصل اول..(قسمت ا
#کتاب_طیب_حر_نهضت_امام_خمینی🌹🍃
#زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌷🕊#شهید_حاج_طیب_رضایی🌷🕊
فصل اول..(قسمت دوم )🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊🕊
#دوران_نوجوانی
پدرم طیب خان عصرها در خانه بود روال کار بازار میوه به صورتی بود که نیمه شب به میدان میوه می رفت. تا ساعت هفت صبح بیشتر کارهایش را انجام می داد. بعد صبحانه می خورد و تا قبل از ظهرکار فروش محصولات را به پایان می رساند طیب خان ظهر به پاتوق همشیگی خودش می رفت حدود ساعت دو عصر به خانه می آمد. بعد از جواب دادن به مراجعان و حل مشکلات مردم مشغول استراحت می شد پدر غروب ها با ما صحبت می کرد از گذشته، از دورانی که مشغول کار و تحصیل بوده و ... برای ما حرف می زد. فراموش نمی کنم یک بار درباره پدر بزرگم از ایشان سئوال کردم گفت: پدر من حسینعلی بیک، از آدم های سفره دار و لوطی منطقه خراقان قزوین بود. این مرد از انسانهای متدین بود که خیلی به فقرا کمک می کرد در آن روستا چند زن بی سرپرست بودند که پدرم با آن ها ازدواج کرد من و طاهر از یک مادرم بودیم صغری خانم. آقا مسیح از یکی دیگر از خانم ها بود اکبر آقا هم از دیگر از خانم های پدرم بود. پدر ادامه داد: موقعی که من هنوز به دنیا نیامده بودم یعنی حدود سال ۱۲۸۵ پدرم از قزوین به تهران آمد او در صام پزخونه یا همان صابون پز خانه محله ای بین چهار راه مولوی و میدان اعدام که از ضلع جنوبی به دروازه غار منتهی می شد ساکن شدند پدرم در کار جمع آوری هیزم و تهیه زغال برای نانوایی ها بود من سال ۱۲۹۰ به دنیا آمدم دوره دبستان را در همان محل گذراندم و به دبیرستان نظام رفتم. مدرسه نظام وابسته به ارتش بود بیشتر کسانی که از آنجا فارغ التحصیل می شدند در پست های نظامی و دولتی گماشته می شدند بعد پدر به خاطره ای از دوران شاه اشاره کرد: یک روز سرکلاس درس بودیم آن روز رضا خان به کلاس ما آمد البته آن موقع هنوز رضا شاه بود او وارد کلاس شد و به معلم گفت: می خوام سئوال بپرسم. بهترین شاگرد این کلاس کیه؟ معلم کلاس ما که هول شده بود مرتب به بچه ها نگاه می کرد من دستم را بالا آوردم رضا خان من را صدا کرد و گفت بیا اینجا همه ترسیده بودند اما من با شجاعت جلو رفتم رضا خان به نقشه روی دیوار نگاه کرد و گفت: قشنگ برای من توضیح بده. همسایه های ایران چه کشورهایی هستند، چه شرایطی دارند و ...
من هم که شاگرد درس خوان کلاس بودم شروع کردم برایش توضیح دادند از هیچ هم نترسیدم. اینجا ترکیه است مردم این کشور مسلمان و دولت آن ها... اینجا افغانستان ... اینجا خلیج فارس و ... کاملاً نقشه را توضیح دادم. خیلی از مطالبی که من گفتم شاید خود رضا خان هم نشنیده بود وقتی توضیحات من تمام شد رضا خان من را تشویق کرد. پدر ادامه داد: من از مدرسه نظام به خاطر شرایط خشک و اطاعت بی چون و چرا از مافوق خوشم نیامد. با اینکه جزء شاگردهای ممتازین مدرسه بودم و خصوصا در درس ریاضی شاگرد اول بودم. اما این مدرسه را در سال های آخر به خاطر محیط خشک نظامی رها کرد و دیگر دیپلم نگرفتم آن ایام فقط من درس خواندم. آقا مسیح که هم سن من بود کوره آجر پزی داشت پدرم مسیح را خیلی دوست داشت هر روز مسیح در کنار پدر بود و از لحاظ اعتقادی خیلی مومن شد مثل پدرمان. طاهر هم جزء باستانی کارهای بزرگ تهران بود و درس نخواند. اکبر هم آن زمان کوچک بود.
#ادامه_دارد
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا....🌹🍃
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
#ساعت ۸ به وقت امام هشتم...🌹🍃
غیر از شه خراسان
از ما کسی رضا نیست
پر میزنم به مشهد
هر روز ساعت بیست
#سلام_آقا...🌹🍃
🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃
🍃🌹اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک..َ🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🍃
🍃🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🍃
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا....🌹🍃
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ...🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---