eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
8.4هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
شاخصهای یک نماینده ی در ترازِ انقلاب اسلامی، از نگاه حضرت امام خمینی (قدّس سرّه) و حضرت آیه الله العظمی امام خامنه ای( حفظه اللّه): ۱. پایبندی به احکام اسلام ۲. عدم گرایش به دشمنان ۳. عدم تمایل به دنیا و مادّیات ( منافع شخصی، شهرت و ... ) ۴. عدم انحراف در عقیده و اخلاق ۵. عدم اعتماد به افراد منحرف ۶. تقوا و تدیّن 👈ادامه دارد...   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
____~••°° ...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 .. 🌹🍃 امروز #۲۶_آذر ۱۳۹۸ هجری شمسی ... @Yazinb3 🌷 (استان گیلان، شهرستان بندرانزلی) (۱۳۱۷ ه.ش) شهید رضا امیری شوری🌷 (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۴۳ ه.ش) شهید محمدکاظم بخشی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید حسین برگی🌷 (استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید محمدحسین جعفری🌷 (استان خوزستان، شهرستان گتوند) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید اصغر یزدانی آدر منابادی🌷 (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید فضل‌الله میرزایی🌷 (استان کرمان، شهرستان کرمان) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید علیرضا تیمورپور🌷 (استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید علی میرزازاده🌷 (استان اصفهان، شهرستان کاشان) (۱۳۶۴ ه.ش) شهید سیدمحمدحسین غفرانی نوفرست 🌷 (استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند، روستای نوفرست) (۱۳۶۴ ه.ش) شهید اکبر ایوبی 🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۴ ه.ش) شهید مدافع حرم حیدر جلیلوند🌷 (استان البرز، شهرستان کرج) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید شکرخدا هاشمی بزمه🌷 (استان اصفهان، شهرستان فریدونشهر) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید سیدعلی جلینی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۷ ه.ش) شهید مصطفی حسین خانی هزاوه🌷 (استان مرکزی، شهرستان اراک) (۱۳۷۲ ه.ش) شهید محمد یوسفی🌷 (استان اصفهان، شهرستان زرین شهر) (۱۳۷۲ ه.ش) شهید تفحص علیرضا شهبازی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۸۰ ه.ش) شهید تفحص محمد زمانی🌷 (استان تهران، شهرستان ری) (۱۳۸۰ ه.ش) ....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ____~°°•• ...••°°~_____ ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @yazinb2 🌹🍃
‍ شوخی های ابراهیم و دیگر دوستانش ، همیشه لبخند را بر لبان تمامی دوستان می‌نشاند. یکبار دوستان سپاهی از جنوب به گیلان غرب آمدند ، ابراهیم به همراه برخی دوستان در کنار آن ها نشسته بود ، تنها چیزی که از جمع میشنیدم صدای خنده بود. وارد جمع آنها شدم و به ابراهیم گفتم ، چیکار میکنید؟! به شوخی گفت ، میخوای گریه کنم؟! بعد خیلی عادی زد زیر گریه و اشک از چشمانش جاری شد..... 📕 سلام بر ابراهیم۲ ، ص۱۱۳ 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
! من همانم که گاه خندانم، و گاهی گریان. گاه شکرگزارم، و گاهی درحال گله کردن. گاه بنده ی تــوام، و گاهی بنده ی خویش. !🌹🍃 من مبتلا به گاه و بیگاههای همواره‌ام، بیماری‌، نامتعادل که همیشه به نسخه ی طبیب خویش عمل نمیکند. اسیر خویشتنم! و گاه و بیگاههای اسارت گونه ام مرا در برگرفته است… معبودِ آزاده‌ام! بندهای گاهها و بیگاههای زندان تنم را… از هم جدا کن!. مرا به آغوش خویش دعوت کن! که تشنه ترینم به آن… تمام این گاه و بیگاههای مدامم را، ببخش … به حق خداییِ همیشه پایدارت! ... ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل یازدهم..( قسمت ۶ )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 هوا روز به روز سردتر می شد برف های روی زمین یخ بسته بود. جاده های روستایی کم رفت و آمد شده بودند و به همین خاطر دیگر کسی از قایش به عمدان نمی آمد. در این بین، صاحب خانه خیلی هوایم را داشت. گاهی که برای خودشان چیزی می خرید مقداری هم برای ما می آورد اما من یا قبول نمی کرد یا هر طور پولش را می دادم دوست نداشتم دینی به گردنم باشد یا اینکه فکر کنند حالا که شوهرم نیست به دیگران محتاجم. به همین خاطر بیشتر از توانم از خودم کار می کشیدم. سرما به چهل و دو سه درجه زیر صفر رسیده بود. نفت کافی برای گرم کردن خانه ها نبود. برای اینکه بچه ها سرما نخورند توی خانه کاپشن و کلاه تنشان می کردم. یک روز صبح وقتی رفتم سراغ نفت دیدم پیت تقریبا خالی شده بچه ها خوابیده بودند پیت های بیست لیتری نفت را برداشتم و رفتم شعبه نفت که سر خیابان بود و با خانه ما فاصله زیادی داشت مردم جلوی مغازه صف کشیده بودند پیت های نفت را با طناب به هم وصل کرده بودند تا کسی نوبتش جا به جا نشود. پیت های نفتم راگذاشتم آخر صف وایستادم. هنوز برای مغازه نفت نیامده بود. نیم ساعتی که ایستادم سرما از نوک انگشت های پایم شروع کرد به بالاآمدن. طوری شد که دندان هایم به هم می خورد. دیدم این طور نمی شود برگشتم خانه و تا می توانستم جوراب و ژاکت پوشیدم و برگشتم بچه ها را گذاشته بودم خانه و کسی پیششان نبود تا ظهر چهار پنج دفعه تا خانه رفتم و برگشتم. بعد از ظهر بود که نفت به شعبه آمد. یک ساعت بعد نوبتم شد آن وقت ها توی شعبه های نفت چرخی هایی بودند که پیت های نفت مردم را تا در خانه ها می آوردند شانس من هیچ کدام از چرخی ها نبودند یکی از پیت ها را توی شعبه گذاشتم و آن یکی را با هزار مکافات دو دستی بلند کردم و هن هن کنان راه افتادم طرف خانه. اولش هر ده بیست قدم یک بار پیت نفت را زمین می گذاشتم و نفس تازه می کردم اما آخرهای کار هر پنج قدم می ایستادم. انگشت هایم که بی حس شده بود را ماساژ می دادم و دستم را کاسه می کردم جلوی دهانم. ها می کردم تا گرم شوم. با چه مکافاتی اولین پیت نفت را بردم و زیر پله های طبقه اول گذاشتم. وقتی می خواستم بروم و پیت دومی را بیاورم عزا گرفتم پیت را که از شعبه بیرون آوردم دیگر نه نفسی برایم مانده بود نه رمقی. از سرما داشتم یخ می زدم اما باید هر طور بود پیت نفت را به خانه می رساندم. از یک طرف حواسم پیش بچه ها بود و از طرف دیگر قدرت راه رفتن نداشتم بالاخره با هر سختی بود خودم را به خانه رساندم مکافات بعدی بالا بردن پیت های نفت بود. دلم نمی خواست صاحب خانه متوجه شود و بیاید کمکم. به همین خاطر آرام و آرام و بی صدا پیت اولی را از پله ها بالا بردم و نیم ساعت بعد آمدم و پیت دومی را بردم. دیگر داشتم از هوش می رفتم. از خستگی افتادم وسط هال خدیجه و معصومه با شادی از سر و کولم بالا می رفتند اما آن قدر خسته بودم و دست و پا و کمرم درد می کرد که نمی توانستم حتی به رویشان بخندم خدا خدا می کردم بچه ها بخوابند تا من هم استراحت کنم اما بچه ها گرسنه بودند و باید بلند می شدم شام درست می کردم. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🌴 #یازینب...
شاخصهای یک نماینده ی در ترازِ انقلاب اسلامی، از نگاه حضرت امام خمینی (قدّس سرّه) و حضرت آیه الله الع
شاخصهای یک نماینده ی در ترازِ انقلاب اسلامی، از نگاه حضرت امام خمینی (قدّس سرّه) و حضرت آیه الله العظمی امام خامنه ای( حفظه اللّه): ۷. پایبندی به نظام و قانون اساسی ۸. صداقت ۹. امانتداری ۱۰. انقلابی بودن ۱۱. شجاعت ۱۲. اهتمام به امور مستضعفین ۱۳. دلسوز مردم و طبقات محروم و صمیمیّت با مردم ۱۴. چشنده طعم تلخ فقر 👈ادامه دارد....   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
🌴 #یازینب...
#عاشقی_به_افق_حلب...🌹🍃 #قسمت_دوم 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 قطره های خون روی فرش جلوی آشپزخانه ت
..🌹🍃 ..🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 آروم باش ریحانه جان،باور کن طوری نشده! اگر طوری نشده پس کجان؟نه مامان هست و نه بابا! _خب عزیز من نمی‌تونستند که دست روی دست بذارن!مادرت با عموت تماس گرفت و اومدن پدرت را بردن بیمارستان. بی معطلی تلفن را برداشتم و با عمو محمد تماس گرفتم. با اولین بوق جوابم را داد... جان دلم دختر قشنگم؟ توروخدا بابام کجاست؟ حالش خوب است؟ _سلامت کو دختر؟ الحمدالله حالش خوبه نگران نباش. معذرت میخوام عمو جان ...سلام!واقعا بابا خوبه؟ بله دخترم خیالت راحت!خوبه... زهرا کجاست؟ خونه ی عمه هست...دخترم من باید برم .کاری با من نداری؟ نه عموجان .فقط مراقب بابا باشید... به روی چشم...خدانگهدار با مادرم تماس نگرفتم میدانستم او نیز حالش خوب نیست،نباید مزاحمش میشدم... هنوز یونیفرم مدرسه ام را به تن داشتم... به اتاقم رفتم و لباسم را عوض کردم... بهترین کار این بود که تدارک شام را ببینم، مطمئن بودم شب پدر و مادرم به خانه برمیگردند... حال خوبی نداشتم ،بغض گلویم را میفشرد... منتظر بهانه ای بودم تا زار زار گریه کنم.... اولین قدم را که در آشپزخانه گذاشتم تا مغز استخوانم سوخت! ...🌹🍃 .. ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
••|🦋|•• ^ وَ‌تُخرِجُ‌الْـحَیَّ‌مِنَ‌الْمَیِّتــــ ^ منـو از خودم بیـرون بیار !! ♥️
مثلا درجواب بیاد: "لا تَخَف وَ لَا تَحزَنـ إنَّا مُنجّوڪَ" ♥️مترس و غمگین مباش ، ما را نجات خواهیمـ داد :)🌱 [ العنڪبوت³³ ] .. از این قشنگ تر نمیشه...
‏ی عده از اوناییکه میگن چرا رهبری برای حل مشکلات ورود نمیکنه، همونایی اند که قبلا میگفتن "چرا نظام نمیزاره فلانی کار کنه" و فریاد برائت از دیکتاتوری سرمیدادن! ... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🌸سلاااااام 🌱صبـح چهارشنبه‌تون بخیر و نیکی 🌸امـروزتون سرشـار از آرامـش 🌱مهـر و محبـت 🌸نشان لبخنـد خـدا 🌱در زنـدگی ست 🌸ان شاءالله 🌱نگاهش 🌸توجه و لبخنـدش 🌱و برڪت بی پایانـش 🌸همیشه شامل حالتـون بشـه   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
... 🍃🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 بغض‏های حقیر ما، روبه‏روی تصاویر گلگون شما سرریز می‏شود و راه را برای کلام می‏بندد؛ با شما شقایق‏هایم. از شما چه باید گفت و چه باید نوشت؟ واژه‏های خاکسترگونه ما، فقط بلدند روبه‏روی شما ضجه بزنند. اما کاش می‏دانستند که یاد شما حرکت است؛ حرکتی برای بهبودی وضعِ «بودن». چه باید گفت که شما حنجره‏های خود را عبور دادید تا آن سوی مرزهای تکبیر، آن سوی مرزهای ندیدن؛ جایی که واژه‏ای یافت نمی‏شود تا شما را با آن ستود. اصلاً شما که برای تحسین برانگیزی قلم‏های ما بوسه بر عطر پرواز نزدید! هر روز و هر شب، خاکریزها، با اشک‏ها و دعاهایتان گره می‏خورد. شما، درشتناکی شب را با تکبیرهای فاتحانه‏تان درهم می‏شکستید و روزهای سنگر را سپیدتر از بال‏های کبوتران می‏کردید. ما مانده‏ایم و یاد شما بدا به حال ما، اگر یاد شما را زندگی ما قاب نگیرد. اینجا فراوانند داغ‏های کمرشکن و زخم‏هایی که شما مرهمشان هستید؛ شما را می‏گویم که نگاهتان رفت و در جهت قبله پروانه‏ها خانه کرد. وقتی دست نوشته‏های شما خوانده می‏شود، در می‏یابیم که شما نام دیگر خورشیدید و قرابتی نزدیک با خود عشق دارید. وقتی وصیت‏نامه‏های شما را می‏خوانند، تازه می‏فهمیم چرا با عزم آخرین نفر از شما، آسمان چمدان خود را بست و کوچید تا بر شرم خویش نیفزوده باشد. وقتی عکس شما را در ذهن خویش ورق می‏زنیم، تازه می‏فهمیم که عکس‏های تک تک شما اشاره می‏کرده است به بهترین فصل حیات و ما غافل بودیم. حال ما مانده‏ایم و دستانی که به دیواره‏های قفس می‏خورد. ما مانده‏ایم و نام جاوید شما که از لمس رهایی، خنده می‏زند. ما مانده‏ایم و موسم یاد شما که روزهای ما را ترمیم می‏کند. ... ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3