6.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ارسالی از شما 🌹👆🌹
ان شاءالله یکی از سربازان آقام امام زمان عج بشن 😍
#مرگ_بر_آمریکا 🌹🍃
ارسالی از شما 🌹👆🌹
ماشاءالله خدا حفظشون کنه😍
ان شاءالله یکی از سربازان آقام امام زمان عج بشن 😍
#مرگ_بر_آمریکا 🌹🍃
#یازینب...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت ثقة الاسلام هم حضور پیدا کردن😂🙄
یه جورایی شاخه و شونه کشی کرده برا عمامه پران ها 😄😍
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا....🌹🍃
#یـــازیــنــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
https://rubika.ir/Yazinb_69
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
🌴 #یازینب...
تصاویری دیگر از حماسه حضور 🇮🇷🌹🍃
احسنت برشما
خداقوت..🇮🇷🌹🍃
دبیرستان دخترانه راهیان کوثر منطقه یکم ندسا شهرک امام علی علیه السلام #بندرعباس 🇮🇷🌹🍃
ان شاءالله عاقبت بخیر و حاجت روا....🌹🍃
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_خداحافظ_کرخه🌹🕊 #خاطرات : #داوود_امیریان🌹🍃 فصل هفتم..( قسمت هفتم)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهد
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#کتاب_خداحافظ_کرخه🌹🕊
#خاطرات : #داوود_امیریان🌹🍃
فصل هفتم..( قسمت هشتم)🌹🍃
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین
روز دوازدهم اسفندماه رفتم دوکوهه.می خواستم در مجتمع رزمندگان ثبت نام کنم.با خود گفتم بد نیست که سری هم به حاج غیاثی بزنم .حاج غیاثی یکی از پیرمردهای گردان بود.در تدارکات کار می کرد و حالا در ساختمان گردان مانده بود و از اجناس و اموال داخل ساختمان نگهداری می کرد.به ساختمان که رسیدم حاجی داشت روزنامه می خواند وبدو بیراه می گفت.بعد از سلام و علیک روزنامه را گرفت جلویم و گفت:«همش زیر سر این روسیه لعنتیه»گفتم:«چی شده حاجی؟چی نوشته؟»
و بعد روزنامه را گرفتم و نگاه کردم .تیتر درشتی خبر از حمله موشکی عراق به تهران و شهادت چند تن از هموطنان می داد.
دو سه ساعتی پیش حاجی بودم وبعد در حالی که آیه الکرسی می خواندم تا مردم از شر این صدام لعنتی در امان باشند به سوی کرخه راه افتادم.
دستور آمد که وسایل را جمع کنیم .می بایست دوباره به شهرک شهیدباهنر می رفتیم.اتوبوس ها آمدند و ما راهی کرمانشاه شدیم.همه گردان ها وواحدهای لشکر حضرت رسول در اردوگاه شهید باهنر جمع بودند .هر صبح با لذت تمام به محوطه صبحگاه می رفتیم و بچه های گردان انصار این طور می خواندند:
«با عشق و ایثار گردان انصار
به کربلایت آییم مظلوم حسین جان
ما در ره دین حق از جان گذشتیم
قدم به خاک پاک جبهه گذاشتیم»
بچه های گردان مقداد می خواندند:
«گردان مقداد در راه قرآن
بگذشته از سر بگذشته از جان
ای امام امت جان را به راهت
می کنیم قربان
هر مشکلی را به جان خریدیم
دا انتقام زهرا بگیریم
گوییم یا زیارت یا شهادت
مظلوم حسین جان»
بچه های گردان حمزه می خواندند:
«باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
سوی حسین رفتن با صورت خونین
زیبا بود این سان معراج انسانی»
و بچه های گردان عمار می خواندند:
«مهلامهلا ؛مهلا مهلا
یابن الزهرا٫یابن الزهرا
کجایید ای شهیدان خدایی
پرنده تر ز مرغان هوایی
اگر بار گران بودیم و رفتیم
اگر نامهربان بودیم و رفتیم
همه رفتند و تنها مانده ام من
ز کاروان عشق جا مانده ام من
شما با خانمان خود بمانید
که ما بی خانمان بودیم و رفتیم
گلی گم کرده ام می جویم او را
به هر گل می رسم می بویم او را
گل من یک نشانه در بدن داشت
یکی پیراهن خونی کفن داشت
نداشتیم توشه راه غریبی
توکل برخدا کردیم و رفتیم»
خلاصه هر گردان برای خودش یک سرود ملّی
داشت.تمام گردان ها در صبحگاه جمع می شدند و بعد از خواندن قرآن و نواختن سرود جمهوری اسلامی ایران و بالا رفتن پرچم یکی از روحانیون صحبت می کرد و حدیثی می گفت.
چند روزی از آمدنمان نگذشته بود که بذرافشان با مسئولان گردان حرفش شد و مسئولیتش را به یک نفر دیگر واگذار کرد.ما خیلی اصرار کردیم که بذرافشان خودش مسئولیت ادوات را داشته باشد.اما اوبیشتر دوست داشت مسئولیتی نداشته باشد.مسئول جدیدمان برادر قلی زاده بود.
یک شب رفتیم به یک پیاده روی اشکی.
از چند تپه بالا وپایین شدیم وبعد برای استراحت کوتاهی در محلی نشستیم.
قلی زاده آمد صحبت کند که نجف پور آهسته زد به کمر گلستانی که جلویش نشسته بود.گلستانی هم از قصد بلند گفت:«آخ!»
همه زدند زیر خنده.تنبیه نجف پور رفتن پامرغی تا تپه مقابل بود.
قلی زاده یک ربع ساعت صحبت کرد و از بچه ها خواست هرکدام که صحبتی و حدیثی دارند بگویند.یکی دو نفر از بچه ها آمدند و حدیثی را ذکر کردند.بعد دستور برپا داده شد .گلستانی نگاهی به دور و بر کرد و گفت :«برادر قلی زاده !نجف پور هنوز نیومده!»
نیم ساعت می شد که رفته بود!
قلی زاده شروع کرد به صدازدن نجف پور.ماهم دسته ایمان را گذاشتیم دور دهانمان و یک صدا نجف پور را صدا زدیم.دو سه تا تیرهوایی هم شلیک شد اما باز هم خبری نشد .همه داشتند می خندیدند.
سیدجواد گفت:«الان نجف پور رسیده به سلیمانیه عراق»
فتوحی می گفت:«شاید الان رسیده بغداد وتو بغداد داره دنبال ما می گرده!»
لطفی و نیایی دنبال نجف پور رفتند و بعد از نیم ساعت با او برگشتند.
نجف پور خیس عرق شده بود .از چند تپه پامرغی بالا و پایین رفته بود و بچه ها او را در همین حالت پیدا کرده بودند.
فردای آن شب برادر حسن اکبری به ادوات آمد .او از بچه های محل بود.معلم دینی وخیلی باصفا بود.او با لطفی خیلی مانوس بود.»
#یا_زهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
🌴 #یازینب...
🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 #ختم_صلوات🌹🍃 باسلام خدمت شما بزرگوار ختم صلوات هدیه به #تمامی_پدران_آ
#پایان_ختم_صلوات🌹🍃
#جمع_کل
👇👇👇👇
🍃🌹۱۳،۵۰۰🌹🍃
☝️☝️☝️☝️
با سلام خدمت شما بزرگواران ختم صلوات هدیه به
#پدران_آسمانی 🌷🕊
به پایان رسید. از تمامی بزرگوارانی که در ختم صلوات شرکت کردند کمال تشکر و سپاسگزاری را داریم اجر همه شما بزرگواران با حضرت زینب سلام الله علیها ان شاءالله حاجت روا شوید التماس دعا.
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات 💐
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا....🌹🍃
#یـــازیــنـــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---