🌱 آقای اشمیت چه خوب شد که شما روزی از روزها پشت میز چوبی تان نشستید و داستان نوشتید! شاید بین قلپ های قهوه تان فکرش را هم نمی‌کردید یک روز برای کسی مثل من پر از معنا باشید. اگر شما ننوشته بودید و من به توصیه دوست خوبم؛ الهه عزیز این کتابها را نخوانده بودم فکر میکردم اشتباهی نویسنده شده ام و همه دست به قلمها باید از مشکلات و سیاهی و به تنگ امدن بشر بنویسند! با اسکار چند دهه زندگی کردم و تازه فهمیدم قدر زندگی ام را نمیدانم و با «یک روز قشنگ بارانی» از مساله بغرنج ذهنم که «نفهمیدم ته داستان چی شد» خلاص شدم. داستانها با جزییات کافی و پردازش مناسب حسابی حالم را جا آورد.

📺مجموعه پادکست 4⃣ | 📖این داستان: شکم قلمبه 🖋نویسنده : سیده حکیمه نظیری 📍کاری از مؤسسه آفرینش‌های هنری آستان قدس رضوی 💻 aqart.ir ╔══════════╗ 🆔 @asre_dastaan ╚══════════ #پادکست ✍#سیده_حکیمه_نظیری

دنبال رزق آخر سالم! علی جان.... @hejrat_kon

«یاعلی»... ♥️

سر خواندن بعضی از کتابها آدم پیر می‌شود😞 این دو تا برای من همینقدر درد داشت. هر فصلی که می‌خواندم بغضم را قورت می‌دادم و باز به همان ناباوری همیشگی می‌رسیدم... ولی نثر روان و جزییات خوب کتابها برای هر مخاطبی راهگشاست. کمک حال من بود این کتابها برای یادداشت...

«همراه من بیا» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.com/book/42210

برای کسانی که دنبال قصه‌های زنانه میگردند توصیه خوبیه :) حال و هوای اغب داستانها قدیمیه و گاها رمز آلود...