یہدݪٺنڱ!))))
در جست و جوی یڪ رویا #پارٺ_اول ببین ببین باز این دختر های کلاسه با حاجی مون به هم بر خوردن نگاه
در جست و جوی یڪ رویا
#پارٺ_دوم
وای خدا دستش را ببین ای خاک تو سرت امیر هادی ببین چه بلایی سر دختر مردم آوردی
ظاهرش باز هم با اون خانوم متینی که دیده بودم فرق داشت...
باز هم همون طور های کلاس بود البته بگم دیروز هم با اینکه خیلی موجه و محجبه تر بود باز هم همون طور های کلاس بود.
خیلی سوالها ذهنم را درگیر کرده بود مثلا چرا ماشینش وقتی میاد دانشگاه با اونی که دیروز سوارش بود فرق داشت؟!! و هزاران سوال دیگه .....
وای اصلا نفهمیدم درس چیشد
خاک توسرت خجالت بکش امیر هادی از اون خدای بالا سرت خجالت بکش پسر ، چقدر به این خانوم فکر میکینی.استغفرالله
کلاس تموم شد دخترا دورش کردن و باهاش پچ پچ میکردن که یکی بلند گفت (تصادف !!!! تو که رانندگیت عالیه حالا معلوم نشد کدوم خری بهت زده؟ چند شد خسارتش )
با شنیدن این حرف اعصابم بهم ریخت آخه چرا آدم کند کاری که باز آرد پشیمانی
صدای هدیه اومد که گفت( آروم آروم زشته )
کلافه از کلاس زدم بیرون رفتم تو جمع بچه های خودمون تا از فکرش در بیام صحبت از همین خانوم بود
بچه ها میگفتن:
نگا نگا ببین معلوم نیست این سری چطور ویراج داده که این بلا سرش اومده
حقشه بابا حضرت زهرا داره این جوری ازش حساب پس میگیره
اعصابم بهم ریخت آخه چرا به خاطر خطای من باید یک مومن را این جوری قضاوت کنن تازه یاده قضاوت های خودم در قبال حسن و ایشون افتادم 🤦♂️
وای بر من خدایا شرمنده هستم به حضرت زینب قسم
بهشون گفتم بابا بچه ها بس کنید دیگه چرا ول کن نیستید شما ها .که گفتن
بروو بابا این همش رو اعصابه حالا هم که این بلا سرش اومد یه جور دیگه کاش بلای آسمان میومد یااز این بدتر نصیبش میشد ...
بچه ها بس کنید دیگه (دلم را زدم به دریا و گفتم)
اصلا من زدم بهش
همه یهو رفتن تو سکوت
ابراهیم گفت: چه ضری زدی؟!
گفتم میگم من با هاش تصادف کردم مگه کری؟
همه گفتن توووووو؟؟؟!!!!
نمیشنوین یا من به زبون دیگه ای حرف میزنم
میگم آره من
باسرعت میرفتم حواسم رفت پی اس ام اس آقا وحید 😒
اشتباهی زدم بهش ☹
………………………………………………………………………………………………
چند ماه بعد ...
نمیدونم این روزا خیلی فکرم در گیر بود الان تقریبا ۴ ماه از روی اون تصادف میگزره ولی این دختره یعنی خانوم نجفی همون نجفی های کلاسه و باز هم همه ازش شاکی هستن یه جورایی خیلی دودلم
سهراب بهم زنگ زد :
علیک سلام
جان داداشی
نه
آره بهت زنگ زدم کارت داشتم باش
پس تا ۱۰ دقیقه دیگه سر کوچه
میبینمت
فعلا علی یارت
حاضر شدم و رفتم از مامان و آبجی خداحافظی کردم و رفتم بیرون
با دیدن سهراب حسابی دلم ریخت نمیدونستم اگه موضوع را بهش بگم
چه فکری میکنه اصلا بگم یا نه شاید بتونه کمکم کنه ...
بهش سلام کردم:
_سلام
+سلام داداش
_خوبی؟
+شکر/تو چطوری؟
_بد نیستم
+یعنی چی رفیق؟!
_حالا...
+چی چیو حالا بگو ببینم دردتو
_بگم حق نداری بهم بخندی ها
+باش بگو
_عاشق شدم
(از خنده قش کرد )
+چی تو خودتی امیر هادی
واقعا یا مسخرم کردی؟.
_چی میگی میگم عاشق شدم
+وای خدا حالا کی هست این دختر خانوم خوشبخت ما ؟
(با گفتن اسم خانم نجفی
بلند سرم داد کشید:)
+چچیی؟؟؟؟؟
هدیه نجفی ؟؟؟؟؟؟
خل شدی ؟؟؟؟.برو بابا
بیشعور اون کجا تو کجا
چقدر اسکلی
_وایسا یه تنه قاضی نرو که
میگم عاشقش شدم میفهمی ؟؟؟
+نه فقط تو میفهمی
_سهراب دلم فقط به ت گرم بود
این چه کاریه آخه
دله چیکارش کنم؟.
+نچ نچ نچ خاڪ تو سرت بریزم دیوانه
من کاری نمیتونم برات کنم
(سرش را انداخت پایین و رفت )
من ماندم تن های تنها با یک دل دو دل
……………………………………………………………………………………………
این داستان ادمه دارد ...😍
#نم
#کپی_ممنونع❌
با هرگونه مواجه با کپی پیگیری خواهد شد💯♨️
با ما همرا باشید
#نیلوفــر
#نه_به_توقیف_گاندو
#حزباللههمالغالبون
ʝơıŋ➘
↬|❥ @chadorihaAsheghtaran ッ